اگر کشور الگوی توسعه نداشته باشد، همه دستاوردها به باد میرود و برای داشتن این الگو باید نخبگان، روشنفکران و دولت با هم تفاهم کنند.
ما باید الگوی توسعه و مدل توسعه سازگار با شرایط خود را طراحی کنیم؛ اتفاقی که در دوره مشروطه و در دوره دکتر مصدق افتاد. روشنفکران مشروطه که دارای الگوی توسعه و دربند زمانه خود بودند، توانستند مدل توسعه شایسته و سازگار با موقعیت ایران را تدوین کنند و مردم را قانع کنند. بعد هم دکتر مصدق کار روشنفکران مشروطه را کامل کرد و در نیمه دوم 1340 سازوکار نهایی دیوانسالاری ایران تکمیل شد و همه اینها بسیار کارآمد بود. قوانین حاکم بر آن، استقلال، سازمان برنامه، بیمههای اجتماعی، سازمان تأمین اجتماعی و وزارت رفاه در دستور کار قرار گرفت.
در آن دوره رانتجویی متکثر نبود و واحد بود و خیلیها میدانستند که به دربار باج میدهند و مجبور نبودند به جناحهای مختلف باج بدهند و البته جناحی وجود نداشت. وقتی انقلاب شد یک «نه بزرگ به امپریالیسم» عنوان شد اما متاسفانه الگو و برنامه توسعهای وجود نداشت.
بلوک انقلابی در اوایل انقلاب تشکیل میشود، در دولتی که ایجاد میکند هر کس سازی متفاوت میزند؛ مثلاً یکی میگوید سازمان برنامه را منحل کنید یا میگویند موتور توسعه ما تجارت است، دیگری میگوید کشاورزی و آن یکی از صنعت دفاع میکند و تاکنون که 40 سال از انقلاب میگذرد به این مدل دست نیافتهایم و افزون بر این رانتجویی هم متکثر میشود.
او درباره دلیل این مسئله میگوید: در اقتصاد و جامعه مدنی ضعیف رانتجویی متکثر، ضد توسعه است. در جامعه مدنی قبلی رانتجویی متکثر نبود و یک نوع رقابت ناقص حاکم بود. اما اگر مدل یا دولت توسعهبخش مقتدر وجود داشته باشد دولت اقتدارش را به جامعه مدنی اعمال میکند و این اقتدار باعث میشود دولت به شیوه توسعهای عمل کند؛ دولت در ایران مدل توسععهای ندارد و البته توان وحدتبخشی هم ندارد اما میخواهد عدالت برقرار بکند.
مهمترین ویژگی این دولتها این است که اگر دولت هم بخواهد رانت بگیرد، باید با صادرات باشد، بهاینترتیب این دولت پاداش رانتی خودش را از قدرت اقتصادی در جهان میگیرد اماتاسفانه ما مشکلی دیگری که با ان مواجه هستیم اینکه دولت انزواطلب است. دولتی که انزواجوست، سهم خود را از انحصارش میگیرد و بهاینترتیب تمام توان جامعه را تخلیه میکند.
رانت ضد سرمایهداری است و این ویژگی انزواجویی همان نئوفئودالیسمی است که والرشتاین میگوید. بهاینترتیب که بروکراسی به یک بروکراسی ضد عدالت تبدیل میشود و ضد طبقه متوسط است. این بروکراسی نمیتواند برای توسعه کاری انجام دهد چون هم عقلانیت ابزاری خود را از دستداده و هم عقلانیت توسعهای و باور به آن را.
در نتیجه چنین بروکراسیای خلاقیت نبود میشود و عقلانیت و الگوی توسعه از بینمیرود. در این شرایط اجازه پرورش توسعه را نمیدهند و رانت متکثر میشود.
باید دولت، نهادهای مدنی و روشنفکران جامعه یک الگوی توسعه قانعکننده را به جامعه عرضه کنند؛ باید دولت توسعهبخش ایجاد شود.
او شرط ایجاد دولت توسعهبخش را داشتن یک برنامه توسعه میداند که در درجه اول روشنفکران، نخبگان و گردانندههای اصلی اقتصاد و سیاست نسبت به آن توافق داشته باشند و تنها این جریان است که میتواند راه توسعه را در ایران طی کند. البته همانطور که اشاره کردم در ایران از زمان مشروطه، روشنفکران یک الگوی توسعه دارند، بدنه بروکراسی را هم ساختهاند؛ باید فقط عقلانیت به ساختار تصمیمگیری بازگردد.
برای توسعه باید الگوی توسعه داشت. تمام کشورهای مرکزی و سرمایهداری که در رأس هرم توسعه بشری قرار داشتند، بهویژه در سه دهه آخر قرن بیستم، یک شیوه انتظامبخش را جایگزین یک شیوه انتظام دیگر کردند و این اتفاق بعد از بحران رکود تورمی دهه 70 رخ داد. این کشورها توانستند الگوی دولت توسعهبخش خود را کامل و با دقت تعریف کنند. در این الگو عدالت یا رفاه اجتماعی رابطه همافزایی با رشد اقتصادی و اقتصاد دانشبنیان جهانی شده پیدا میکند. چیزی که هنوز هم ما از آن غفلت داریم.
اگر الگوی توسعه نداشته باشید، دستاوردهایتان به باد میرود. این الگوی توسعه هم نمیتواند ساده و منزوی باشد. الگوی عدالتخواهانه نمیتواند پشت پرده آهنین یا پرده خیزران باشد. باید با تعامل و عقلجمعی و تفاهم این الگو طراحی شود؛ چیزی که کمتر نشانهای از آن دیده میشود.
اگر از جنبه اقتصاد سیاسی هم به موضوع نگاه کنیم، اصول الگوی توسعه رابطه همافزا در درون اقتصاد بین راهبرد جایگزینی واردات با توسعه صادرات است. شما اگر به سمت انزوا تمایل پیدا کنید، نمیتوانید در این مسیر موفق باشید.
پایگاه خبری اتاق ایران