ساعت ده و ده دقیقه، بیست دقیقه پیش از شروع شدن تظاهرات به وزارت کار رسیدم از یک خیابان پیش ازرسیدن به وزارت کار اجتماع پلیس به چشم می خورد. در این روز فقط نیروی انتظامی و عده ای لباس شخصی نبودند که می خواستند مانع تظاهرات گردند، بلکه از نبش ساختمان بزرگ وزارت خانه سربازهای در کنار هم شانه به شانه مانند یک زنجیر انسانی به نرده ها تکیه داده بودند و تا انتهای اداره تامین اجتماعی انبوهی از نیرو را تشکیل داده بودند.
نیروهای دیگر که احتمالا یگان ویژه بودند با کلاه سبز و باطوم و برخی با هیکل های درشت در رفت و امد و بررسی عابرین بودند و اجازه نمی دادند حتی یک نفر برای لحظه ای بایستد و تظاهر به تماشای ساختمان وزارت خانه کند، با به توجهی عابر به تذکر کلاه سبز ها به سرعت دستگیر و روانه ” ون”هایی که در کنار خیابان پارک کرده بودند می شدند. برخی پلیس ها با کلاه های سفید در گوشه ای وقایع را زیر نظر داشتند از همه مهم تردسته های 15 تا بیست نفری لباس شخصصی ها بود که مانند توفانی به یک باره از جا کنده می شدند و زن یا مردی را که از قبل نشان کرده بودند مورد حمله قرار می دادند و با خود می بردند.
یک بار سراسر این خیابان جلوی وزارت کار و تامین اجتماعی را با انواع پلیس هایش را تا مقابل تامین اجتماعی به صورت یک رهگذر طی کردم و در انتها پس ازیک خیابان بعد از خیابان سازمان تامین اجتماعی جایی که پلیس وجود نداشت در سایه درختان خیابان ایستادم کلاهم را از سر برداشتم وپنهان کردم چون با کلاه و ماسک به شدت نمود داشتم و برای برگشتن به احتمال زیاد دستگیر می شدم، بازنشسته ها به همین شیوه در رفت و امد بودند وبرخی هم از پل عابر پیاده به آن سوی خیابان آزادی رفته بودند و می خواستند ساعت ده و 30 دقیقه به محل باز گردند.
آقای . . . را دیدم که با نگرانی به وجود پلیس ها اشاره می کرد و راه مقابله را توضیح می داد. قرار شد من در آن محل به ایستم و یک جمع را در آنجا تشکیل دهیم و در ساعت مقرر به سوی تامین اجتماعی و وزارت کار حرکت کنیم و او در سمت غرب با گروهی که من به ایشان گفتم شکل گرفته بود و منتظر ساعت مقرر ایستاده اند حرکت کنند و در مقابل تامین اجتماعی به هم برسیم و اگر نتوانستیم به ایستیم به صورت راهپیمایی و دادن شعار ها تا خیابان انقلاب حرکت کنیم.ساعت ده دقیقه از ده وسی دقیقه گذشته بود ولی در سمت شرق تامین اجتماعی اجتماعی صورت نگرفت. چون اکثر بازنشسته ها از طریق مترو که در غرب وزارت خانه کار قرار دارد به محل می آیند. از این رو به تنهایی و بدون کلاه به سوی تامین اجتماعی حرکت کردم.خیل بزرگ پلیس های رنگارنگِ کلاه سبز و سفید و زنجیر پلیس – سرباز ها و لباس شخصی ها که مانند شکار چیان در میان جمعیت رهگذر افراد مورد نظرشان را جستجو می کردند که ماسک های روی صورت به دلیل خطر بیماری کرونا مانعی برای آن هابود. در عوض اجازه ندادند اجتماع کوچک غرب به سوی تامین اجتماعی حرکت کند.
با خشونت به پراکندن حتی دونفر که با هم راه می رفتند می پرداختند و کوچک ترین اعتراض منجر به دستگیری می شد. مسیله حیرت آور این بود که دیگر از پلیس های زن لباس شخصی کسی نیاورده بودند گویی برای دستگیری زنان دیگر نیازی به رعایت امور شرعی وجود نداشت. شاید به این دلیل بود که در گفتگو های لباس شخصی که من از کنارشان می گذشتم، می گفتند: ” امروز این توده ای ها هستند که می آیند و باید . . . ” سر و صدای خیابان آزادی مانع شنیدن ادامه حرف های این پلیس ها شد می خواستم سرعتم را کم کنم تا بشنوم چه می گویند که با هل دادن از پشت لباس شخصی و تهدید آن ها مجبور شدم به راهم به سوی اجتماع کوچک در غرب ادامه دهم. شاید این جماعت تصور می کردند چپ فقط توده ای ها هستند و در این روز ویژه که هرسال با سرکوب اجازه تشکیل آن را نمی دهند، فقط این توده ای ها هستند شرکت می کنند این نگرش آن هم از جانب پلیسِ در سایه، یا لباس شخصی ها اگر اطلاعاتی بودند حیرت انگیز بود. شاید این افراد تنها گروهی بی دانش و خیابانی هستند که ویژه سرکوب ند و برای این روز حقوقی دریافت می کنند، از این رو این گونه قضاوت می کنند. در حالی که اجتماع بازنشسته ها از همه ی گروه های چپ از جمله توده ای های سابق تشکیل شده اند ولی مردم غیر سیاسی کم نیستند که هر بار در اجتماعات شرکت می کنند. شاید برای خشونت بیشتر این گونه در گوش این جماعت خوانده اند و آن ها را بدین گونه بسیج کرده اند.
در هر صورت، ده دقیقه به ساعت یازده اجتماعی به سختی بین سی الی چهل نفرشده بودند ( کاش از آن همه تشکل که این اجتماع را در فضای مجازی حمایت کرده بودن 2 نفر یا 1 نفر در این اجتماع شرکت کرده بود که به این اندازه حقیر برگزار نمی شد). زن و مرد با شعار های همیشگی در غرب وزارت کار به فاصله ده متری فوج پلیس ها شعارها را با فریاد مطرح کردند. با بلند شدن فریاد شعارها حمله لباس شخصی ها و کلاه سبز ها شروع شد و جمعیت در حال راهپیمایی و عقب نشینی به شعار دادن ادامه دادند و شعار جدیدی که مطرح می شد ” روز کارگر مبارک باد ” عکاس ها و فیلم بردارها از همه سو مشغول فیلم و عکس برداری و همکاری با لباس شخصصی ها برای نشان دادن افرادی که شعار ها را مطرح می کردند، بودند. برخلاف دفعات پیش، پلیس ها فردی به سوی کسی حمله نمی کردند بلکه با اشاره دیگر پلیس ها یک گروه 15 – 20 نفری با هم و به سرعت به فرد مورد نظر حمله می کردند واو در بر می گرفتند، بدین صورت اجازه نمی دادند کسی برای نجات او اقدامی کند. در این روز از پلیس های نیروی انتظامی هیچ خبری نبود شاید من متوجه آن ها نشده ام.
سه خانم که بازنشسته فرهنگی بودند و ما همیشه آن ها را در اجتماعات می دیدیم به نام های جمیله، ترانه و محبوبه دستگیر شدند. ابتدا محبوبه را گرفتند به جمیله و آقای . . . گفتیم شما دوتا را می خواهند دستگیر کنند زودتر از این محل دور شوید آقای . . . این کار را کرد ولی جمیله باور نمی کرد. یک پلیس او را از پشت ماسک شناخت با اشاره به لباس شخصی ها که جمیله را از دور نشان می داد، به یک باره بیست پلیس با سرعت به جمیله فرصت فرار ندادند و او را گرفتند وبا گرفتن لباس هایش و کشیدن او، می خواستند او را ببرند که او روی زمین نشست ولی محاصره او به وسیله لباس شخصی های قلدر و نیرو مند به گونه ای بود که امکان کمک به اومحال شده بود. این تجربه جدید پلیس بود که توانست حمله بازنشسته ها برای نجات دستگیر شدگان را خنثی کند. ترانه برای کمک به جمیله به سوی او برگشت که او را هم دستگیر کردند. در این روز تعداد دیگر خانم و آقای بازنشسته را نیز دستگیر نمودند و بدین گونه باقی مانده مجبور به پراکنده شدن، شدند. ایستادن و نظاره کردن مترادف با دستگیرشدن بود. نسبت به تهاجم سال پیش در اول ماه مه روز کارگر، تدارکات و حمله وحشیانه تر بود. عدم توانایی درک و پذیرفتن یک روز برای کارگر، نیروی کاری که نعمات مادی را برای آن ها تدارک می بیند، بیان گر فاجعه ی نگرشی فاشیستی است که از سرشت ساختار سرمایه داری جهانی و به خصوص از نظام تعدیل ساختاری و خصوصی سازی در ایران برمی خیزد.
ناصر اقاجری
12 اردیبهشت 1400