بیهوده است
مجادله بر سر توست،
راه به جایی نمی برند
بر سر اثبات تو،
بر سر این جهان و…
جهانی که خواهی آفرید،
که نشانی از دستان تو دارد
و رویایی که به بار خواهی نشاند
تو خود گواهی،
به سان بالا آمدن آفتاب
نشسته بر درگاه خانه ها
و بر پنجره خانه ها
که در شبیخون شب-
می تابی،
همچون شکوفه های بهار
که از عطر یاس مست و…
بارور می شوی
هر روز طلوعت آغاز می شود
و شبها با خستگی،
و رویای شکوفه دادن ماه مه
به خواب می روی
چه کسانی رنج و…
کار تو را کتمان می کنند؟
چه کسانی نانت را می دزدند؟
چه کسی بر دستانت بوسه زد..!
و پای سفره رنگین نشست
و حرفهایش را بالا آورد
اما هنوز… از نام تو می ترسند..!!
رحمان
۱۱/ 02/۱۴۰۰