هفته ای نیست که محصول به اصطلاح فرهنگی تازه ای برای دامن زدن به تودهای ستیزی هدفمند، به بازار هدایت شدهی رسانهای وارد نشود. این محصولات چه در قالب خاطره نویسی باشد، چه بررسی تاریخی؛ چه مقالات شبهانتقادی باشد یا میزگردِ تدوینشدهی تلویزیونی؛ و چه تککلامی مصاحبه گونهی شخصیتهای سابقا تودهای و غیر تودهای باشد و یا فیلمهای مستند، سینمایی، یا سریالهای تلویزیونی و … هدف مشخصی دارند. هدف اصلی آنها، نه طرح انتقادهایی ضرور و سازنده برای درسگیری از پراتیک سیاسی گذشته و تقویت گامهای سنجیده برای برپایی جامعهای شایستهی زندگی مردم میهنمان، بلکه بدنامسازی Demonization و بی اعتبار کردن میراث گرانقدری است که برای ادامهی اصولی و نتیجهبخش مبارزات رهاییبخش مردم مان، سخت بدان محتاجیم. روشن است که بین تخریب و لجنمال کردن از یک سو و انتقاد و نقد سیاسی سازنده از سوی دیگر، تفاوت معناداری وجود دارد. بی شک نقدی عمیق – هر چند بی رحمانه – از هر برنامه و یا عمل سیاسی احزاب و سازمانها، چه در جریان مبارزات روزمره و چه در بررسیهای تاریخی، یکی از ابزارهای اصلاح باورها، هدفها، شیوهی برخوردها و رفتارهای هر تشکل سیاسی است، اما نباید آن را با آنچه پشت این نام، به صورت تحریف، تخریب و بی اعتبار سازی صورت می گیرد، اشتباه گرفت. انتقادهای بیرحمانه ای همیشه بوده و هست و خواهد بود که در بسیاری از موارد تاثیرات ارزندهای بر رشد تفکرات کل چپ امروزین ما داشته است. اما، در یورش رسانهای متمرکز و سازمان یافته از طرف سرمایه داری ولایی و جهانی، تودهای بودن، نه تنها یک اشتباه بزرگ سیاسی است که باید از تاریخ ما زدوده شود، بلکه باید علیه آن نفرت ورزیده شود و هر چه این نفرت بیشتر باشد، شایسته تر است و بدین ترتیب است که تودهای ستیزی به پروژه ای با ویژگی های نفرتپراکنی تبدیل می شود.
باید متوجه بود، تخریب گری و عملیات حساب شدهی جنگ روانی برای پروژههای بی اعتبارسازی سیاسی علیه چپ و بویژه حزب توده ایران، هدفی فراتر از به انزوا کشیدن حزب توده از فضای فعال سیاسی دارد و آماج اصلی آن، ایجاد مانع بر سر راه اتحاد عمل نیروهای ترقیخواه است. چرا؟
تودهای ستیزی چه طیفی را زیر حمله می گیرد؟
برای پاسخ به این سوال باید به نحوه پیشبرد موج تبلیغاتی ضد تودهای و عملیات روانی موجود دقیق شویم. آیا هیچگاه پرسیده ایم این حمله متوجه چه کسانی است؟ پاسخ را ممکن است واضح و روشن بدانیم. برای مثال برخی فکر می کنند این تبلیغات، حمله ای علیه تودهای هاست – توده ای هایی که انگار حذفشان از صحنهی مبارزهات ترقیخواهانهی کشور، پیش فرض حرکتهای درست و مسئولانهی آینده است. اما هدف اصلی چنین نیست. آن ها خوب می دانند تودهایها در تمام طول حیات خود زیر ضرب این حملات بوده اند و این یورش تخریب گرانه آن ها را از میدان بدر نکرده و در هر فرصت تاریخی ممکن، بزرگ ترین گسترش تشکیلاتی و اثربخشی تاریخی را داشته اند.
پس هدف اصلی چیست؟ این یورش همهجانبهی تشدید شده به دنبال چه هدفی است؟ برای پاسخ به این سوال باید ببینیم آن ها چه کسی را توده ای می نامند.
آیا مقصود از تودهای کسانی هستند که در یک حزب سیاسی مشخص به نام «حزب توده ایران» جمع شده و به مبارزه مشغول بودهاند؟
آیا مقصود از تودهای، کسانی هستند که روزی روزگاری در یک تاریخ پر فراز و نشیب هفتاد هشتاد ساله، ابراز علاقه به مبارزات این حزب نشان داده و با پراتیک سیاسی اجتماعی و یا فرهنگی آن همراه شده اند؟
یا مفهومی وسیع تری را مد نظر قرار می دهند و منظورشان طیف گسترده ای از چپهاست؟ (خوب همه می دانیم که ارتجاع و راستهای مدافع نولیبرالیزم حاکم، لفظ تودهای را، در بسیاری از موارد، مترادف کل نیروهای «چپ» بکار برده و می برند.)
به نظر می رسد، «تودهای» از دید سازماندهندگان عملیات بی اعتبارسازی، هنوز طیف وسیعتری را در بر می گیرد. برای مثال هر کس مدافع عدالت اجتماعی است، توده ای شناخته می شود. هر کس مدافع حقوق زحمتکشان باشد، تودهای لقب می گیرد. تودهای را صرفا کسی نمی شناسند که نظر مثبتی در بارهی فعالیتهای حزب مشخصی به نام حزب توده ایران دارد، بلکه تودهای کسی است که تودهای ها را به بدترین شکل ممکن – با توهین و افترا – محکوم نمی کند و از حضور آنان در صحنهی مبارزه خشمگین نمی شود.
توده ای همچنین کسی است که از انقلاب مردم در بهمن ماه دفاع کرده است (مهم هم نیست که امروز دفاع می کند یا نسبت به دفاع قبلی انتقاد یا انتقاد جدی دارد و حتی آن را محکوم می کند. همهی آنانی که در بخشی از طیف چپ، دائما ابراز پشیمانی کرده اند نیز هنوز «تودهایهای دست بوس امام» لقب می گیرند). روشن است که چپ به درجات مختلف در انقلاب شرکت کرده است؛ بخش قابل توجهی از چپ، انقلاب را علیرغم انتقاد به برخی سیاستهای احزاب و سازمانهای مورد علاقهاش در دوران انقلاب، زیر سوال نمی برد و آن را یک اشتباه تاریخی نمی شناسد. بخشی مهمی از چپ از مبارزه علیه امپریالیسم در کنار مبارزه با رژیم، دست نکشیده و فکر نمی کند امپریالیسم به تاریخ پیوسته است؛ چپ در مجموع به شدت با سیاستهای نولیبرالیستی حاکم مخالف است و با تمام توان با آن مبارزه می کند. و تقریبا تمام طیفهای چپ به جانبداری از عدالت اجتماعی و دفاع از زحمتکشان گرایش داشته و دارند.
به فرهنگی که این عملیات روانیِ رسانهای در میان برخی از مردم ما ایجاد کرده دقت کنید! حتی واژههایی وجود دارد که بکار بردن آن، شخص را در مظان اتهام «تودهای بودن» قرار می دهد: «مبارزهی طبقاتی»، «امپریالیسم»، «سوسیالیسم»، «ملی و دموکراتیک»، «نولیبرالیزم» و غیره. حال آنکه هیچکدام از این کلیدواژهها مختص یک حزب نبوده و طیف وسیعی از نیروهای چپ و حتی نیروهای ترقیخواه غیر چپ، آن ها را بکار برده و می برند.
اتحاد عمل احزاب، سازمانها و تشکلهای ترقیخواه از تودهای ستیزی آسیب جدی می بیند.
تودهای ستیزی سازمان یافته و هدایت شده طبعا هرگونه اتحاد عمل با طیف وسیع نیروهای چپ و ترقیخواه را زیر ضرب می گیرد و به اصطلاح «خیانت» تلقی می کند و تلاش می کند آن را بر هم زند. فشارهای حساب شدهی حاصل از این یورشِ تبهکارانه باعث می شود، چپهای پشیمان از مشارکت در انقلاب از هرگونه نزدیکی به چپهای هنوز مدافع انقلاب خودداری کنند و چپهای منتقد طیف مدافع انقلاب، با استقبال از حملات به ظاهر انتقادی با آن همگام شوند. نیروهای ملی، دموکرات و ترقیخواه غیر چپِ فعال در صحنهی سیاسی نیز برای فرار از زیر ضرب پروژهی بدنام سازی، از اتحاد عمل با طیفهای مختلف چپ پرهیز کنند و برای آنکه توده ای نامیده نشوند، مرتبا به بازتاب تبلیغات ضد تودهای موجود بپردازند.
طبعا در چنین شرایطی، تنها گرایش به سمت نیروهای دست راستیِ مشخصی مجاز شناخته می شود که هرگونه اتحاد عملی را تنها به شکل صوری و در پشت صفوف خود به رسمیت می شناسند. به عبارت دیگر، توده ای ستیزی تنها با این هدف صورت نمی گیرد که این حزب تضعیف و از گود خارج شود، بلکه با این هدف صورت می گیرد که بقیهی نیروهای بالقوهی شرکت کنندهی تحول پیش رو، زیر چتر خفهکنندهی آلترناتیوهای راست مورد نظر رانده شوند.
باید متوجه بود که سالهاست یورش تودهای ستیزانه به شکل و در فضایی تاریخی صورت می گیرد. بدین معنا که نقدها نه در برابر سیاستها و شیوههای عمل امروزین حزب، بلکه به پراتیک سیاسی گذشتهی حزب، آن هم به شکل انتزاعی و تحریف شده متمرکز است. حزب تودهی تاریخی برساختهی رسانههای مدافع سرمایه داری ولایی و جهانی، حزبی تاریخی و مربوط به گذشته است. طوری جلوه داده می شود که انگار حزبی بوده و دیگر نیست، اما میراث مسمومی داشته که باید زدوده شود. تصویری که از حزب ارائه می شود، یک حزب تاریخی است و نه یک حزب سیاسی در خط مقدم نبرد برای رهایی میهن. در چنین فضایی، نوشتهها و پلیمیکهای سیاسی تاریخی در دفاعِ پر حسرت از آن حزب تاریخی نیز، برعکس تصور رایج در خدمت برساختن همان فضا و همان حزب تاریخی مفروضی قرار می گیرد که انگار آخرین بازماندههایش خاطر می نویسند و برخی واقعیتها را بیان می کنند.
راه چاره چیست؟
به نظر می رسد باید نیروهای ترقیخواه کشور را متوجه ابعاد پروژههای بدنام سازی و شیوههای عمل آن کرد و همه را به پرهیز از همراهی و دامن زدن ناخواسته به آن و تلاش برای برهم زدن آن فراخواند. باید همه را متوجه کرد که نمی توانند و نخواهند توانست بدون مقابله با این ترفند ارتجاع داخلی و جهانی، جبهه ای از نیروهای ترقیخواه بنیان گذاشت و پذیرش این فضای مسموم و ادامه دادن به برخورد محافظهکارانه با آن، تنها به نفع نیروهایی است که در صدد اند تجربهی به انحراف کشیدن انقلاب بهمن را در شکل مدرن و سکولار آن تکرار کنند و بساط دیکتاتوری و سرمایه سالاری نولیبرالیستی را در اشکال جدیدی ادامه دهند.
تغییر گفتمان «حزب تاریخی» با «حزب سیاسی» بسیار ضروری است. هویت امروزین یک حزب سیاسی بیش از هر چیز، به پراتیک سیاسی موجود، و برنامهی عمل و ساختار تشکیلاتیای آن وابسته است. اگر نقد این پراتیک سیاسی را اولویت بخشیم و پلیمیکهای سیاسی خود را حول مبارزات مشترک و تفاوتهای سیاسی، ایدئولوژیک مشخص در مبارزهی روز بکشانیم، و از بحثهای تاریخی انتزاعی که رسانههای شرکتی و دولتی ید طولایی در جعل آنها و دامن زدن به تفرقههای برساخته از آن دارند، قدری فاصله بگیریم، زمین بازی تغییر می کند. عملیات روانی هدفمند برای بیاعتبار سازی «حزب توده ایران» فاقد به رسمیت شناختن حضور و مبارزات امروزین آن است و در این زمینه حرفی برای گفتن ندارد. چرا که نمی خواهد بگوید این حزب علیرغم دهها سال حملات تخریبی، هنوز هم فعال است و مشغول مبارزه است. سازماندهندگان عملیات روانی نمی خواهند با نقد برنامه های این حزب، زمینه ساز گسترش بحثهای برنامهای در جامعه شوند. چرا که می دانند که اگر لب باز کنند، چهرهی مدافع سرمایه داری شان را لو می دهند و نظرات آنان در میان زحمتکشان هوادار چندانی نخواهد داشت.
بر این مبنا است که مبارزه ی شجاعانه برای افشا و بی اثر کردن پروژهی تودهای ستیزی، به یک ضرورت سیاسی تبدیل شده است. نباید آب در هاون کوبید و تصور کرد می توان بدون مبارزه با بوقهای تبلیغاتی داخلی و خارجی تودهای ستیزی، یک جبههی ترقی خواه گسترده ساخت و سرنوشت اپوزیسیون را در فضای مسموم موجود در دست گرفت. بدون مبارزهی همه جانبه با تودهای ستیزی مخرب، نمی توان گامی به پیش برداشت. باید حصارهای ذهنی ایجاد شده را در هم شکست و در فضای سالم تری به فکر اتحاد عملهای کارا و تاثیر گذار بود و بدین ترتیب چپ را در کانون آلترناتیو آیندهی رژیم قرارداد.
اندیشه نو: استفاده تمامی و یا بخشهایی از این مطلب با ذکر منبع بلا مانع است.