۱- اعدام هیچ درس عبرتی به فرد محکوم شده نمی آموزد،زیرا دیگر زنده نیستند که عبرت و درس بگیرند. نمی توان فردی را با کشتنش بازپروری کرد و به راه درست هدایت نمود.
۲- اعدام باعث جلوگیری از جنایات دیگر نخواهد شد،اگر اطلاع از عقوبت و حکم یک جنایت باعث می شود دیگر کسی جرأت نداشته باشد دست به انجام آن جنایت بزند پس چرا هنوز هم تعداد کسانی که دست به قتل دیگران می زنند زیاد است؟اگر وجود اعدام دیگران را از انجام جنایت بر حذر نمی دارد پس هدف از اعمال و وجود آن چیست. در جوامعی که اعدام در آنها وجود دارد نیز هنوز قتل رخ می دهد. از این رو می توان نتیجه گرفت که برخی قاتلان این عقوبت را به هر دلیلی نادیده گرفته و دست به قتل قربانیان می زنند.اخطار حبس ابد بدون امکان درخواست عفو یا کاهش دوره محکومیت می تواند به همان اندازه جنایتکاران را از انجام جنایت بازدارد.
۳- مجازات اعدام سیاست یک بام و دو هواست،باورکردنی نیست که قتل را نکوهش کنید و خود در مقابل دست به همان کار بزنید. در واقع با گرفتن زندگی از دیگران، از زندگی دفاع می کنیم. بله درست است که انسان ها قاتل نیستند.
۴- اعدام همیشه خشن و بیرحمانه است،در یکی اب بندهای بیانیه حقوق بشر سازمان ملل آمده که «هیچ کس نباید در معرض شکنجه یا رفتارها و تنبیه های بیرحمانه، غیرانسانی و تحقیر کننده قرار گیرد».در نهایت مرگ هر چه که باشد کمی دردناک است،تصور مردن قبل از اعدام نوعی شکنجه محسوب میشود.تصور کنید کودک مجرم هایی که هر سال در سالروز تولدشان خود را یک قدم به مرگ نزدیک تر میبینند.آیا این یک شکنجه یه مدت چند سال نیست!
۵- زندان همان جهنم روی زمین است،شاید تا شرایطی را تجربه نکرده باشیم،متوجه میزان رنج آور بودن آن موقعیت نشویم ،اما آنچه مشخص است این که همه میدانیم زندان و محروم شدن از حق حیاط به شکلی محرومیت از حق زندگی است با این تفاوت که قتل دیگری صورت نگرفته.