«رسول بداقی»، معلم و عضو هیئت مدیرهی کانون صنفی معلمان ایران و دارای سابقهی ۳۰ سالهی آموزش در مدارس کشور است. او در شهریورماه سال ۱۳۸۸ پس از اعتراضات مردمی به نتیجهی انتخابات ریاستجمهوری بازداشت و پس از مدتی به ۶ سال حبس و ۵ سال محرومیت از فعالیتهای اجتماعی محکوم شد. این معلم با سابقه در اردیبهشتماه سال ۱۳۹۵ پس از نزدیک به هفت سال تحمل حبس از زندان آزاد شد. رسول بداقی در این شمارهی خط صلح از رویهی آموزش مقدماتی در ایران، خصوصیسازی و نارساییهای آموزش در دورهی همهگیری کرونا میگوید.
نگاه حاکمیت به آموزش خصوصا آموزش عمومی، از چه نوع و زاویهای است؟ آیا این نگاه نیازهای جامعهی امروز را میتواند پوشش دهد؟
نگاه حاکمیت به آموزش و پرورش نگاهی مذهبی است. نگاه مذهبی مشخصا دادههایی از پیش تعیین شده و تغییر ناپذیر و انعطاف ناپذیری دارد که میخواهد به هر شکلی شده آنها را در ذهن مردم جامعه، پیر و جوان فرو کند. خواستههایی از انسانها دارد که میخواهد افراد جامعه آن خواستهها را انجام دهند. برنامه و انتظاراتی دارد که میخواهد همهی انسانها آنها را بی بر و برگرد اجرا کنند.
شخصیت خاصی از افراد انتظار دارد و میخواهد همه همانی باشند که او میخواهد رفتارهایی از پیش تعیین شده را انتظار دارد که به طور قطع میخواهد آن رفتارها از افراد سر بزند. در کل نوعی نگرش بسته و از قبل تعیین شده و بدون انعطاف از انسان دارد که میخواهد تک تک افراد جامعه آن رفتارها را از خودشان بروز دهند. میخواهد که جامعه چشم و گوش بسته پیرو این برنامههای از پیش تعیین شده باشد. بنابراین آموزش و پرورش را هم به نحوی برنامهریزی میکند که تابع آن رفتارها و برنامهها باشد.
نگاهش نوعی رفتار سرباز گونه است و فقط سرباز و پیاده نظام میخواهد، چه برای اجرای آن برنامهها چه برای بهرهکشی.
نگاه مذهبیون در ایران خود را بیشتر در دو قالب نشان میدهد. یکی نگاه جنگ طلبانه دارد، دیگری نگاه بردهوار و استثمار گونه برای منابع اقتصادی و سروری.
نگاه مذهب نگاهی جنگاورانه است، مذهب سرباز میخواهد، فرمانبردار و مطیع میخواهد، کسی را میخواهد که صد در صد اطاعت کند کسی که بی بر و برگرد و بدون پرسش و اندیشه و بدون تفکر فلسفی و منطقی و علمی اطاعت کند.
دیندارها فقط دادههای دین را علمی و قطعی میدانند، هر علم دیگر، هر اندیشهی دیگر را تا هنگامی میپذیرند که مطیع و فرمانبردار و در خدمت آنها باشد، حتی نمیخواهد کسی روی آنها با هدف تردید و شک و تفحص و ریشهیابی و علتیابی و درست یا نادرست بودن آنها فکرکند، و نظری بدهد.
مذهب بر این باور است که برترین است، و برتری هیچ کس و هیچ چیزی را نمیپذیرد. خواه اصل ایدئولوژی و خواه شخصیتهای برجستهی دینی.
این نگاه اصلی دین است، به دنبال این نگاه دین است که شخصیتهای برجستهی دینی، میخواهند آموزش و پرورش را به آن سمت پیش ببرند. دین از علت و معلولهای عینی و واقعی بیزار است، گاه علت و معلولها را میپذیرد و گاه علت و معلولها را رد میکند. هنگامی که علت و معلولی را به سود اثبات حقانیت خودش میبیند، آن را میپذیرد و اما هنگامی که علت و معلولها را علیه اثبات حقانیت خودش میبیند، آن را رد کرده و دستی نامرئی و غیبی را برای اثبات حقانیت خود وارد بحث میکند. خواه این دست نامرئی و غیبی خرافات باشد، خواه نادانی تودهی مردم باشد، خواه استفاده از فقر و نیاز مردم باشد.
اما این نگاه و این رویه نمیتواند نیازهای جامعهی امروز را به هیچ عنوان پاسخ دهد.
طبق استانداردهای بینالمللی آموزش عمومی در قانون مدون کنونی جمهوری اسلامی تا چه حد میتواند قابل قبول باشد؟
قوانین جمهوری اسلامی با استانداردهای بینالمللی دو چیز متفاوت است. استانداردهای بینالمللی آموزش را میتوان از دو دیدگاه بررسی کرد، یکی لحاظ کمی و دیگری از نگاه کیفی.
آموزش به لحاظ کمی تاثیر بسیار شگرفی روی آموزش از زاویهی کیفی دارد یعنی آموزش کیفی یک سری ویژگیهایی است که باید آموزش کمی آن ویژگیها را فراهم کند. آموزش کیفی شامل کتب درسی و معلمان است یعنی که رفتار و گفتار معلمان و محتوای آموزش و کتب درسی کیفیت آموزش و پرورش را میسازد.
حال چه چیزی در این کیفیت تاثیرگذار است؟ ویژگیهای کمی هستند که روی نیازهای کیفی آموزش تاثیر میگذارند. این ویژگیهای کمی شامل:
فضای آموزشی، فضای ورزشی، کتابخانه، سالن ورزشی، کلاسهای درس، تراکم کلاس، امکانات تکنولوژیکی، لابراتوارهای زبانآموزی و … .
فضای آموزشی و دیگری فضای ورزشی، آزمایشگاه، کتابخانه، لوازم و تابلوهای الکترونیکی و لابراتورهای زبانآموزی و وسایل ورزشی و غیره است.
شما فقط وسایل ورزشی را در نظر بگیرید امروزه شاید در یک هزارم مدارس ایران هم تجهیزات و سالن ورزشی وجود ندارد. یک مدرسه یافت نمیشود که استخر شنا، یا سالن ورزشی مجهز داشته باشد.
در ساعت ورزش دانشآموزان در هوای آزاد چه در تابستان و چه در زمستان ورزش میکنند اما ورزشی در کار نیست، صرفا یک توپ پلاستکی است، که آن را هم بچهها با پول تو جیبی خودشان فراهم میکنند.
علایق دانشآموز تحت تاثیر همین امکانات است. این تنها مربوط به ورزش نیست. بلکه در درسها و کیفیت آموزش هم همینطور است.
وضعیت جامعهی امروز ایران به لحاظ اقتصادی بسیار وحشتناک است، خانههای پنجاه متری فضایی برای مطالعهی دانشآموز باقی نمیگذارد کتابخانهای در مدرسه یا در شهر نیست که دانشآموز برود و در آن جا بنشیند و مطالعه کند.
این است که مدرسه باید سالن مطالعه و کتابخانه داشته باشد، سالن نمایش فیلم داشته باشد و دانشآموز بتواند برود آن جا و بدون دغدغه فیلمهای دلخواهش را تماشا کند و در کنار آن فیلمهایی را که مدرسه میخواهد و آموزشی هستند برای دانشآموزان نمایش داده شود.
از دید من ۵ درصد از همهی استانداردهای آموزش بینالملل در ایران برآورده میشود، که شامل همان کلاسهای درس و معلم است. آموزش و پرورش هر طور شده یک کلاس درس غیر استاندارد و معلمانی اکثرا غیر حرفهای فراهم میکند و دیگر هیچ.
این دو موضوع یکی حضور فیزیکی معلمها و دیگری کلاسهایی که خیلی متراکم هستند و استاندارد نیست و کلاسی که باید در آن دوازده دانشآموز حضور داشته باشد، چهل نفر است. در چنین کلاسی یک معلم دیگر معلم نیست و فقط مبصر کلاس است و دانشآموزان را ساکت میکند.
لابه لای سکوت آنها تاثیری هم ندارد شاید روی یک یا دو درصد دانشآموزان تاثیر بگذارد. دانشآموز باید با معلم گفتگوی دو جانبه و فردی داشته باشد. و پرسش و پاسخ و ارتباط حسی و چشمی و کلامی داشته باشد، معلم باید بتواند به پرسش و پاسخها تک تک بچهها بدون تنگی وقت بپردازد، و آن وقت است که ارتباط منطقی شکل میگیرد. در ایران هر زنگ چهل و پنج دقیقه است و در هر کلاس هم چهل تا دانشآموز است و معلم نه فرصتی دارد که درس بدهد نه فرصت پرسش و پاسخ هست و نه ارتباط کلامی با تک تک دانشآموزان، در واقع هیچ استانداردی وجود ندارد و با استاندارهای بینالمللی هم همخوانیای وجود ندارد.
ازدید کیفی هم بیشتر معلمان، متخصص معلمی نیستند. آموزش علوم تربیتی ندیدهاند. دانستن یک علم با روش تدریس و انتقال آن علم به ذهن دیگران، متفاوت است.
روش تدریس، خود یک علم است. روش انتقال دادهها از یک ذهن به ذهن دیگر آموزش میخواهد، تخصص میخواهد، که جدای از تخصص علمی است، هر معلم به دو علم نیاز دارد، یکی تخصص در خود آن علم و دیگری تخصص در انتقال آن علم به ذهن فراگیر دانشآموزان و یا دیگران.
قانون کنونی چه کاستیها و نکات منفیای دارد که باید تغییر کنند و به روز شوند؟
قانون اساسی تنها کلیات را مشخص میکند و جزییاتی که مربوط به آموزش است در قانون اساسی نمیگنجد قانون اساسی تنها یک نظر در خصوص آموزش و پرورش داده است و آن هم اصل سی قانون اساسی است که دولت باید همه خدمات مربوط به آموزش و پرورش را به طور رایگان تا پایان دوران دبیرستان در اختیار دانشآموزان بگذارد که این یک قانون را هم زیر پا گذاشتهاند.
اما اگر قوانین مربوط به خود آموزش را در نظر بگیریم آموزش و پرورش سالانه مصوبهای دارد به نام مصوبات شورای عالی آموزش و پرورش که خیلی کتاب پیچیده و سنگینی است و اهداف و برنامهها و بودجه و همه مسائل مربوط به آموزش و پرورش را تعیین میکند. این کتاب را مجموعه مصوبات شورای عالی آموزش و پرورش مینامند که اهداف آموزش و پرورش را تعیین کرده است. این شورای عالی ۱۵ عضو دارد، وزیر آموزش و پرورش و وزیر آموزش عالی دو تن از اعضای آن هستند. به فرض مثال گفته است که هدف آموزش و پرورش رساندن انسان به کمال الهی است، این مطلبی است کاملا مذهبی و با علم سازگاری ندارد. نوشته کمال انسان در نظام تعلیم و تربیت اسلامی رسیدن به قرب الهی است این هدف غایی به اهداف زیر تقسیم میشود یک ایجاد زمینه لازم برای خودشناسی و خداشناسی و تقویت روحیهی حقیقت جویی. این خودشناسی و خداشناسی ارتباطی با علم ندارد، این کار دین است و در واقع یعنی که ما در مدارس کار دینی انجام میدهیم نه کار علمی. دوم تقویت ایمان و اعتقاد به مبانی مربوط به اسلام و بسط بینش الهی بر اساس قرآن و سنت پیامبر و ائمه معصومین با مراعات اصول ۱۲ و ۱۳ قانون اساسی، این اهداف کلا دینی است و هیچ علمی در کار نیست.
از دیگر اهداف آموزش و پرورش ایران، پرورش روحیهی پذیرش حاکمیت مطلق خداوند بر جهان و انسان و اعمال این حاکمیت در جامعه بر اساس اصل ولایت فقیه است.
این در واقع همان چیزی است که در پرسش نخست عرض کردم برنامهها و اهداف آنها مذهبی است و این اهداف اخلاقی و اهداف علمی آموزشی و اهداف فرهنگی هنری و اجتماعی را کنار گذاشته و فقط مذهب، آن هم مذهب خاصی که مورد قبول ولایت فقیه است، در اولویت نخست است.
اگر هم در تبیین اهداف آموزش و پرورش به سایر موارد مانند اخلاق و تربیت بدنی و هنر پرداخته یا باید در خدمت سیستم ولایت فقیه باشد، یا فقط یک جملهای است در یک کتاب گمنام، نه در کتب درسی و نه در برنامههای تفریحی و ورزشی هیچ کدام اینها پیگیری نمیشوند و اجرا نمیشوند به جز همان مسئلهی اهداف اعتقادی. یک کتاب ریاضی است که اینها دیگر نمیتوانند تغییراتی را در آن اعمال کنند و توجهی هم به این موضوع ندارند.
در امر آموزش خصوصی سازی با چه رویهای پیگیری میشود؟
خصوصی سازی رویهی چپاول و خالی کردن جیب مردم برای حاکمیت است از دید من، بودجههای منابع طبیعی کشور را صرف اهداف نظامی خوشان میکنند و برای تامین بودجههای آموزشی و علمی از جیب مردم مایه میگذارند، در واقع رویهاش این است.
در کشورهای مشابه ایران به مسئله خصوصی سازی آموزش چگونه نگاه میشود؟
در جهان، آموزش و پرورش چه خصوصی باشد و چه دولتی، استانداردهایی دارد که مانند اندازهی کلاسهای درسی، محوطهی ورزشی، کتابخانه، سمعی بصری که میگویند یا رسانههای دیداری شنیداری یا لابراتورهای زبان آموزی، همهی اینها استانداردهایی دارد و آنها را رعایت میکنند، باید هر مدرسهای از این امکانات برخوردار باشد. خصوصی سازی آموزش در ایران فقط و فقط بحث خالی کردن جیب مردم است کاری به استانداردهای بینالمللی ندارند، گوششان به هیچ چیز بدهکار نیست چه رسد به استانداردهای آموزشی!
اینها خود محور هستند و بر اساس آن برنامههای از پیش تعیین شده. در کشورهایی با شرایط مشابه ایران خصوصی سازی آموزش، بهبود کیفی آموزش است، اهداف صرفا اقتصادی ندارد و اگر هم هدف اقتصادی دارد باز آن اقتصاد در راستای بهبود آموزش است و نه برای جبران کمبودهای بودجهی نظامی کشور و خالی کردن جیب مردم و تامین برنامههای برون مرزی و تامین سلاح!
این نگاه من است و من اینطور فکر میکنم که اینها جیب مردم را خالی میکنند برای خریدن و تهیه و تجهیز موشک! گرچه ممکن است مستقیم نباشد اما غیر مستقیم اینطوریست. یعنی اینها جیب مردم را خالی میکنند که تامین بودجهی کشورگشایی شود کشورگشایی که به رفاه مردم کمکی نمیکند که هیچ، ضربه هم میزند و مردم را فقیرتر میکند.
در دورهی پاندمی کووید۱۹ چه بر سر آموزش عمومی آمد؟
در دورهی کرونا از دید من آموزش تعطیل شده است شما در شرایط حضوری ببینید که چهل دانشآموز در یک کلاس است و حالا این را در کلاس مجازی در نظر بگیرید که چقدر تاثیرگذاری آموزش کمتر میشود؟
معلم هیچ گاه کوتاهی نمیکند، اینجا معلم چارهای ندارد، کلا شرایطش نیست یعنی معلم با موبایل یا کامپیوتر شخصی باید صدایش را به گوش بچه ها برساند نه دانشآموزان را میبیند و نه آنها را حس میکند و نه مشخص میشود که آن که پشت موبایل است خود دانشآموز است، یا خیر پدر یا مادر یا برادرش است.
در فضای سروش یا نرم افزار شاد، دانشآموز مطالب را از پستهای بالاتر که دیگر دانشآموزان فرستادهاند مینویسد و میفرستد یعنی که صفر درصد و هیچ! برخی دانشآموزان به طور خود جوش به خاطر تربیت خانوادگی و یا آموزشهایی از قبل جوششهایی شخصی دارند اما همه که این طور نیستند شاید یک درصد دانشآموزان این گونه باشند. یعنی دانشآموز هیچ فعالیتی نمیکند و فقط به خاطر فشار پدر و مادر و یا گرفتن مدرک و فشارهای مدرسه باید بنشیند و حضوری و غیابی بکند و دیگر هیچ. یعنی که آموزش در دورهی کرونا به نظر من تعطیل است و درصد ناچیزی از آن فراهم میشود، که قابل توجه نیست.
دورهی کویید ۱۹ چه تاثیری بر خصوصی سازی که حاکمیت پیش می برد میگذارد؟
خیلی تاثیری ندارد. آنها پول خودشان را میگیرند و چه بسا به سودشان است چرا که برخی هزینهها از بین میرود مانند مصرف آب و برق و تلفن و خیلی چیزهای دیگر و برخی اضافه کاریهای معلمان را هم دیگر نمیپردازند. به صورت کلی آموزش را به معلم واگذار کردهاند و هیچ کاری انجام نمیدهند و پول را میگیرند و اصطلاحا برای خودشان نشستهاند صفا میکنند. دانشآموزان و خانوادهها هستند که باید تاوان همه چیز را بپردازند. و حتی در بسیاری از موارد خودکشی کنند.
جایگاه معلمان و نیروهای آموزشی_فرهنگی در برنامهریزیهای کلان و جز آموزش و پرورش تا چه حد درخور جایگاه واقعیشان است؟
هیچ جایگاهی ندارند، هیچ، صفر مطلق! یعنی که معلمان در تدوین کتب درسی و برنامهریزیهای آموزشی چه کلان و چه خُرد هیچ نقشی ندارند. معلم حتی در کلاس هم معلم نیست یک مبصر کلاس است. وقتی چهل دانشآموز در یک کلاس است معلم چه میتواند بکند؟ اینها فقط کنترل کنندهاند. ببینید معلم در کلاس درس انتقال دهندهی آموزش نیست بلکه کنترل کنندهی کلاس است، اینها را حکومت با شرایطی که فراهم کرده خواسته و نه معلمان.
مانند کلاسهای چهل نفره، مانند اتاقهای سه در چهاری که به کلاس اختصاص داده شده، در حالی که کلاس باید مانند تمام دنیا کلاس باید، یک کارگاه آموزشی باشد. بخشی از این کارگاه کلاس تئوری باشد و میز و صندلی برای تدریس تئوری و بخشی دیگر میز و صندلی برای کارگاه. مثلا شما جغرافیا را در نظر بگیرید یا شیمی یا علوم در دوران آموزش ابتدایی، خب باید بخشی از آن کلاس کارگاه باشد که اینها موجود نیست.
جغرافیا کرهی جغرافیایی دارد، نقشه های گوناگون دارد، راهها و برنامهها، فیلمهای آموزشی دارد. جغرافیا گردشگری دارد، تاریخ گردشگری دارد. دانشآموزان باید اماکن را ببینند، در جغرافیا هم باید بروند و رودخانه و دریا و کویر و جزیره را ببینند. مثلا در جغرافیا داریم که بستر رودخانه چیست خب اینها با گفتن فایده ندارد دانش آموز دستکم باید فیلمی ببیند که این در آموزش و پرورش ایران امکانش نیست در آموزش و پرورش ایران معلمها تک نفره اند و هیچ کمکی ندارند که با وجود این چهل نفر، یکی کمک کند در نظم کلاس در فراهم کردن وسایل آموزشی. اصلا وسایل آموزشیای نیست. در واقع مدرسه یک منبر است و مانند مسجدی که معلمی میخواهد سخنرانی کند و دانشآموز مانند موجودی که نه یک نمازخوان بلکه یک جستجوگر علمی است که باید مسائل عملی را کشف کند و ببیند. این را نمیشود کنترل کرد با سخنرانی.
این است که اهرم معلم اهرم نمره است فقط می گوید که اگر ساکت ننشینید نمره تان را نمیدهم و تمام این جمله به دانشآموز حس نا امنی و سکوت و سرکوب میدهد. این خواست معلم نیست خواست حکومت است. در ایران آموزش و پرورش علمی نیست آموزش و پرورش نظامیست و سرکوبگرانه. حتی معلم ناخواسته دارد دانش آموز را سرکوب میکند. سوال نکن وقت نداریم، دانش آموز مهرهی شطرنج است و آموزش و پرورش هرجا بخواهد آن را جابجا میکند. دیگه باید کل مطلب دست شنونده بیاد که هدف آموزش و پرورش چیست. آموزش و پرورش در ایران نگاهش به دانش آموز یک مهرهی شطرنج است یا یک قطعه آجر که هر جا آموزش و پرورش بخواهد آن را قرار میدهد.
موسسات آموزشی مانند گاج و قلمچی و … چگونه بر این روند تاثیر میگذارند؟
علم و دانش چیزی کشف کردنی و اندیشهورزانه است و موضوع تفحص و تحقیق و پژوهش و جست و جو و رسیدن است. باید در علم و آموزش و تربیت ارتباط وجود داشته باشد، قدرت تجزیه و تحلیل باید باشد. آموزشگاههای کنکور بیشتر آموزشهایی مانند چگونگی تست زدن و چهار جوابی را به دانشآموزان می آموزد. اینها پرسشهایی بسته در سیستم آموزشیاند. به این ها میگویند: پرسش و پاسخهای چهار جوابی. این روش یک آموزش بسته است یک آموزش باز تحلیل گرانه، واگرا نیست، یعنی که پاسخهای متعددی ندارند که دانشآموز فکر کند و تجزیه و تحلیل کند و نظر شخصی بدهد مثلا پرسشی میگوید که دیدگاه شما دربارهی جهان امروز چیست و انتظار شما از دنیای امروز چیست؟ این پرسش نیاز به تفکر و اندیشیدن و تجزیه و تحلیل و گفتگو و مطالعه دارد و یک فرایند طولانی مدت است و در چهار تا جواب گنجانده نمیشود. اهداف آموزشگاههای کنکور، آموزشی بسته است که هیچ قدرت تخیلی از جهان به دانشآموز نمیدهند، این گونه آموزشگاهها و این گونه آموزش و پرورش از انسان یک رباط میسازد. یک حیوان شرطی میسازد. هیچ نوعی از انتقال علمی وجود ندارد و تربیتی در آن کار نیست.
آموزشی در آن در کار نیست فقط و فقط یک سری تئوری است که در مغز دانشآموزان فرو میشود. در دنیا اهداف آموزش و پرورش اهدافی انسانسازانه است و نه پرورش طوطیوار. آموزش در ایران، بیشتر طوطیوارانه پرورش میدهند یعنی که مثل میمون و طوطی فقط میخواهند که ادا دربیاورند یک سری جملات را دیکته میکنند و در مواقع ضروری آن را میگویند. دیگر دانشآموزان قدرت تحلیل ندارند قدرت گسترش فکر و اندیشه ندارند یعنی که به این شکل به دانشآموزان ضربه میزنند، آموزشگاههای کنکور علاوه بر این که سودهای کلانی میبرند با زد و بندهایی که با آموزش و پرورش و سایر ارگانهای نظارتی دارند.
با شروع به کار آموزش آنلاین و شبکه شاد و تمام کاستیهایش که بخشی از آن در رسانه ها منعکس می شود چه آسیبهایی دانش آموزان را تهدید میکند؟
با این کار آموزش و پرورش در ایران تعطیل است. سوای این که به گفته خود آموزش و پرورش چهار و نیم میلیون از دانشآموزان کشور به آموزش آنلاین دسترسی ندارند، آنهایی هم که به آموزش آنلاین دسترسی دارند هم که خُب ویژگیهایی دارد فضای مجازی با فضای واقعی خیلی تفاوت دارد دانشآموز احتیاج به ارتباط کلامی ارتباط چهره به چهره و عاطفی دارد و این ها سرکوب میشود در دانشآموز، به نوعی دانشآموز احساس تنهایی و غربت میکند نمیتواند احساساتش را بروز دهد و چهره به چهره هم کلاسیهایش را ببیند و بنابراین احساس تنهایی و دلتنگی و علافی و بیکاری و سرگردانی میکند. دانشآموز یک آدم بزرگسال نیست که بگوید هرچه محیط اطرافم آرامتر و ساکتتر باشد بهتر است آدم به یک سنی که میرسد دوست دارد که پیرامونش آرام باشد اما دانشآموز و جوان و نوجوان دوست دارد که شلوغ باشد و یاد بگیرد و ارتباط برقرار کند و تحقیق کند و ارتباط داشته باشد با سایر همسالانش و این درفضای مجازی نیست. پرسش و پاسخهایی دارد با معلمان با مدیر مدرسه با ناظم مدرسه و هم کلاسیهایش، اینها سرکوب میشود در دانشآموز. در خانه نمیتواند حرفش را بزند و احساس غربت و تنهایی میکند، منزوی میشود و هیجاناتش سرکوب شده و تبدیل به عقدهی روانی میشود. از لحاظ فیزیکی هم که فعالیتی ندارد و دچار کرختی میشود و ورزشگاهها هم که تعطیل هستند و تعطیل هم که نباشند پولهای کلانی میخواهد که دانشآموز نمیتواند آن را پرداخت کند. از لحاظ عاطفی و احساسی و ارتباطات اجتماعی خیلی ضربه میبیند این است که دانشآموز منزوی و دچار افسردگی میشود و به لحاظ علمی هم که چیزی یاد نمیگیرد. دچار درگیریهای خانوادگی، بگو مگوها و کلنجارها و اعصاب خوردیهای داخل خانه میشود و پدر و مادر هم که اگر در خانه باشند مشکل چند برابر میشود کنترل کودک توسط والدین بسیار دشوارتر میشود. محیط خانواده فضایی برای جست و خیز ندارد و پدر و مادرها سرکوب میکنند. بچهها را نمیتوانند به روش اصولی و علمی قانع کنند و یا این فرصت را به آنها بدهند که احساساتشان را بروز دهند و سرکوبشان میکنند، دیگر این که پدر و مادر ها و خواهر و بردادرها برای کودکان تکراری هستند، کودک با یک محیط تکراری و آدمها و ارتباطات تکراری روبرو است. اما در مدرسه این ارتباطات نامحدود است و دانشآموز می تواند با دویست تا از همسالانش ارتباط داشته باشد. میتواند از یک سنخ دیگری مانند معلم ارتباطی داشته باشد میتواند با سنخ دیگری مانند معلم، همکلاسی، مدیر، ناظم، حتی بابای مدرسه ارتباط داشته باشد، با این فضای مجازی ارتباطات ابراز احساسات محدود و دانشآموز سرکوب میشود.
به آیندهی آموزش عمومی در ایران تحت چه شرایطی میتوان امیدوار بود؟
یکی آن شرایط نوع نگاه حاکمیت به آموزش و پرورش است که بیشتر ابزاری به دانشآموز و معلم و مدرسه نگاه میکند و ابزاری در خدمت سیاستی بیمار و سیاستی غیر اخلاقی است. سیاستی که از اعدام پشتیبانی میکند، در پی کشورگشایی و موشک سازی است، اینها سیاستهایی غیر انسانی هستند. اعدام و کشتن و تبعید و فقر و فلاکت این ها سیاست فعلی است و آموزش هم تحت تاثیر این سیاست هاست. وقتی که نگاه مسئولین عوض شود و نگاهی انسان مدارانه باشد می شود به آن در وهلهی اول امیدوار بود و دوم اینکه آموزش و پرورش بودجه میخواهد، امروزه استبداد سیستم سیاسی فعلی، محور توسعه است.
سرکوب، غارت، چپاول، دزدی و دروغ و فریب و مواد و مخدر و اینها محور توسعهی کشور هستند.
اما محور توسعه اگر آموزش و پرورش باشد اگر توسعه انسان مدارانه باشد بودجه کلانی میخواهد، همان بودجهای را میخواهد که اینها صرف موشک پرانی میکنند. بودجهای که صرف نابودی ایران میشود.
اگر آموزش و پرورش محور توسعه باشد، آرامش و آسایش امروز و آیندهی ایران فراهم خواهد شد. زیرا به لحاظ جمعیت ۱۴ الی ۱۵ میلیون زیر نظرش است و هم از نظر آینده و هم از نظر علمی آموزش و پرورش باید در اولویت باشد. مسئولین جمهوری اسلامی این را نمیخواهند، زیرا اگر این طور بشود آنها دیگر حرفی برای گفتن ندارند، و باید بروند.
موضوع دیگری که هست استانداردهای بینالمللی آموزش رعایت شود اهداف آموزش و پرورش اهدافی علمی باید باشد و نه اهداف نظامی و مذهبی. اهداف باید اخلاقی باشند. ببینید شما وقتی میگویید که اهداف ما اهداف مذهبی است این محدود به تعداد اندکی از جمعیت جهان میشود. جمعیت گستردهای از جهانی مذهبی هم هستند، آنها مذهب ما را قبول ندارند دین ما را قبول ندارند، مذهبیون حاکم در ایران محدود میشوند به همان یک یا دو میلیون نفری که در ایران پیرو سیاست ولایت فقیه هستند.
اما اگر محور اخلاق باشد و آموزش اخلاقی باشد این آموزش جهانی است و حتی کل جهان را در بر میگیرد. راستگویی و خوش اخلاقی، مهربانی، بخشندگی و روابط انسانی منصفانه. اینها اگر محور باشد جهانی است اما الان وقتی که محور ایدئولوژی خاصی است به نام ایدئولوژی ولایت فقیه، این جهانی نیست و منطقهای هم نیست و کشوری هم نیست بلکه یک محدودهی بسیار اندکی که به اصطلاح به ولایت فقیه باور دارند این است که محدودیت ایجاد میکند. حتی آنهایی که امروزه دم از ولایت فقیه میزنند، بیشترشان به خاطر منافع شخصی و خانوادگی است.
موضوع بعدی نیز موضوعی علمی است که اصلا در آموزش و پرورش ایران هدف علم نیست، باید هدف آموزش و پرورش علم و اخلاق باشد، نه سیاست.
با این شرایط می توان امیدوار بود به آینده و دخالت دادن معلمان در تدوین کتب درسی در اهداف آموزش و پرورش، در برنامهریزیهای علمی و آموزشی و تربیتی آموزش و پرورش موضوعی محدود نیست رسانه ها باید آزاد باشند. پرسش و پاسخ از مسئولان باید آزاد باشد و آنها هم باید جوابگو باشند این به نوبه خود نوعی آموزش است.
آموزش دو گونه است: آموزش رسمی و آموزش غیر رسمی، آموزش رسمی این است که ما در مدرسه پشت میز بنشینیم و یاد دهیم به دانشآموزان. آموزش غیر رسمی همه رفتارهای انسانها، رفتار پدر و مادر، رفتار فروشندگان در مغازهها، رفتار راننده تاکسی، رفتار صدا و سیما، روزنامهها و هرنوع ارتباط انسانی آموزشی خواهد بود تا کل جامعه تا کل نظام سیاسی تا کل صدا و سیما و روزنامه ها آموزششان یک آموزش انسانی و انسان محور و اخلاق محور و جهانی نباشد آموزش و پرورش به تنهایی تاثیر بسیار اندکی بر تربیت فرزندان و جوانان و نوجوانان دارد.
معلمان باید در برنامهریزی آموزشی دخالت داشته باشند، تشکلها آزاد باشد، هیچ معلمی در زندان نباشد یا به خاطر فعالیت صنفی تحت پیگرد امنیتی نباشد. و اینها در کالبد جمهوری اسلامی هرگز نمیگنجد.
در پایان اگر نکتهای هست که لازم میدانید گفته شود بفرمایید.
موضوع مهمی که هست و شاید پرسیده نشده این است که هنر بخشی از استعداد و هیجان و تواناییهای انسان، تواناییهای هنری است. الان هنر در آموزش و پرورش در حد صفر است و هیچ جایگاهی ندارد یعنی که سیستم مذهبی و دینی اینها با هنر مخالف است با موسیقی و مجسمهسازی مخالف است و دشمن بسیاری از هنرها هستند این است که در آموزش و پرورش هنر آموزش داده نمیشود مدارسی فقط در تهران و برخی شهرستانها هنر را تدریس میکنند خب اولا اصلا وقتی که دانشآموز نبیند و اطلاع نداشته باشد که درسی به نام هنر هم هست چطور میتواند برود مدرسهی هنر و ماهانه شاید دوازده میلیون تومان هزینهی دبیرستان در هنرستان است خب در مدرسه که اصلا درسی به نام درس هنر و معلمی به نام معلم هنر نداریم درسی به نام درس موسیقی و نویسندگی و نقاشی و خوش نویسی نداریم. در کشوری که فروشندگان مواد مخدر آزاد هستنند، اما هنرمندان را سرکوب میکنند، چه انتظاری از آموزش و پرورش میتوان داشت؟
هر جای آموزش و پرورش دست بگذاری درد و رنج و غفلت و فراموشی و ندانم کاری است، ما درسی به نام مشاورهی تحصیلی باید داشته باشیم یعنی که دانش آموز باید راهنمایی شود در کدام رشته استعداد دارد و این هم وجود ندارد یعنی که یک معلم به عنوان مشاور آنجا نشسته که بین ۴۰۰ تا گاهی ۹۰۰ دانش آموز در یک مدرسه است و نمیتواند هیچ کاری بکند. استعدادیابی در آموزش و پرورش ایران وجود ندارد دانش آموز در ایران دنبال علم و هنر نیست دنبال این است که چطور با علم لقمهای نان در بیاورد، تا از گرسنگی نمیرد، اما امروزه بچهها و خانوادهها به این پی بردهاند که علم یک کالای لوکس و پرهزینه شده و تبدیل به ابزار پُز دادن ثروتمندان شده است.
این آموزش و پرورش ضد علم، ضد هنر و ضد انسانی است. در این آموزش و پرورش دانشآموز پرورش انسانی داده نمیشود سرکوب و نابود میشود.
با سپاس از وقتی که در اختیار خط صلح قرار دادید.