…اینك بیهیچ پردهپوشیای از سرمایهداری داخلی و خارجی حمایت میكرد و به تجلیل از سرمایهگذاران میپرداخت و اغلب تئوریسینهای اصلاحات با این طرز تفكر كه دموكراسی از دل سرمایهداری بیرون میآید، مخالفت جدی نداشتند. …بورژوازی سنتی پس از بحرانهای فراوانی كه برای دولت اصلاحات به وجود آورد، پاشنه آشیل دولت اصلاحات را بهخوبی تشخیص داد، غیاب تهیدستان و خردهطبقاتی كه با ائتلاف با آنان میتوانست كمر دولت اصلاحات را بشكند. بورژوازی سنتی با تهیدستان پا به عرصه انتخابات گذاشتند.
لوكاچ در برابر كسانی كه لنین را سیاستمداری زبردست و معتقد به زور و استاد سازشكاری و ائتلاف میدانستند، در مخالفت با آنان به تعبیری از او استناد میكند كه در اینجا به كار ما میآید: «ما باید قاطعانه كسانی را كه میاندیشیدند كه سیاست متضمن حقهبازیهای كوچكی است كه گاهی به فریبكاری نزدیك میشود، مردود اعلام كنیم. طبقات را نمیتوان فریب داد.»1 تأكید روی فریب طبقات است. شاید گهگاهی بتوان مسیر حركت طبقات اجتماعی را به انحراف كشاند اما این انحراف سرانجامی نخواهد داشت و ناگزیر دوباره طبقات به راه اصلی خود بازمیگردند. سمتوسوی حركت طبقات مطابق با منافع واقعی آنان است. اگر به اعتراضات دیماه 96 و آبان 98 برگردیم و یك بار دیگر شعار «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» را تحلیل كنیم، بیش از پیش به این گفته لنین پی خواهیم برد. بیتردید این شعار چه خودانگیخته باشد و چه برساخته، میتوان گفت این شعار جناحهای سیاسی ایران را به بعد و قبل خودش تقسیم كرد. اینك اینطور به نظر میرسد این شعار فراتر از یك شعار معمولی است و تئوریای است در رد جریانهای اصولگرا و اصلاحطلب كه بیش از هر چیز حافظ منافع خود و حامیانشان هستند. با این تفاوت كه اصلاحطلبان چون اقتدار خویش را از آرای مردم میگیرند، ناگزیر از نفع جمعی نیز سخن میگویند اما چون این نفع جمعی هیچ موجودیت انضمامیای ندارد، بهنوعی با اصل قراردادن حامیان اصلاحطلبان، تكنوكراتهای رانتی دیگر طبقات را با این طبقه بازتعریف میكنند و منافع آنان را ذیل این طبقه قرار میدهند. اصلاحطلبان بهبود شرایط تهیدستان را در گرو بهبود شرایط جامعه بورژوازی میدانند؛ ایدهای كه از دولت هاشمیرفسنجانی پا گرفت و به دولت اصلاحات سیدمحمد خاتمی هم رسید. در این دوران تكنوكراتهای رانتی در ائتلاف با چپهای اسلامی جبههای به نام اصلاحطلبان را سامان دادند تا در یك ماهعسل طولانی هشت سال (در غیاب تهیدستان و بورژوازی سنتی) در «طبقهای برای خود» عینیت یابند. اصلاحطلبان كه از سابقه تاریخی بورژوازی آگاه بودند، تلاش كردند آن را با عناوینی همچون بورژوازی ملی و طبقه متوسط تطهیر و تئوریزه كنند. دولت سازندگی و دولت اصلاحات تغییری اساسی در روند یك حكومت انقلابی ایجاد كردند. در این دولتها بیش از هر دولت دیگری از طبقه بورژوازی با عنوان طبقه متوسط ستایش شد و گویا هر فعلیتی بدون مشاركت این طبقه نافرجام و عقیم خواهد بود. نطفه بورژوازی رانتی در دولت سازندگی بسته شد و در دولت اصلاحات به بلوغ خود رسید. در همین دوران بورژوازی سنتی و تهیدستان در انزوا به سر میبردند و مترصد فرصتی بودند تا به عرصه سیاست و اقتصاد بازگردند. انقلاب اسلامی 57 كه به نام نامی مستضعفان به پیروزی رسیده بود، اینك بیهیچ پردهپوشیای از سرمایهداری داخلی و خارجی حمایت میكرد و به تجلیل از سرمایهگذاران میپرداخت و اغلب تئوریسینهای اصلاحات با این طرز تفكر كه دموكراسی از دل سرمایهداری بیرون میآید، مخالفت جدی نداشتند. طبقه متوسط به لحاظ عینی و ذهنی بر جامعه سیطره داشت. سیطره نهادها و سازمانهای دولتی، خصوصی و خصولتی در قالب كارمندان و حقوقبگیران تهیدستان را به حاشیه برده بود. البته ناگفته نماند كه دولت سازندگی و اصلاحات از بخشی از كارگران حمایت میكرد و با بهكارگیری آنان در شركتها و مؤسسات دولتی و بعضا خصولتی آنان را از طبقه كارگر فرودست منفك كرد و بهنوعی مروج طبقهای از كارگران اشرافی شد. كارگران خودروسازی و قطعهسازان و كارگران بخشهایی از بخشهای دولتی آن زمان جزء این گروه از كارگراناند. اگرچه این كارگران نمیتوانستند در لحظههای بحرانی به داد اصلاحطلبان برسند اما به تصویر بیرونی دولت اصلاحات جلوهای انسانی میبخشیدند. البته در بازآفرینی این تصویر در اذهان مردم سیدمحمد خاتمی نقش تعیینكنندهای داشت. اگر كار به همین منوال پیش میرفت و دولت بعدی نیز ادامهدهنده راه دولت سازندگی و اصلاحات میشد، بورژوازی سنتی برای همیشه از عرصه سیاست و اقتصاد حذف میشد. بورژوازی سنتی پس از بحرانهای فراوانی كه برای دولت اصلاحات به وجود آورد، پاشنه آشیل دولت اصلاحات را بهخوبی تشخیص داد، غیاب تهیدستان و خردهطبقاتی كه با ائتلاف با آنان میتوانست كمر دولت اصلاحات را بشكند. بورژوازی سنتی با تهیدستان پا به عرصه انتخابات گذاشتند.
در آن زمان شاید مهدی كروبی بیش از هركس دیگری در میان اصلاحطلبان صدای تهیدستان را شنیده بود و به شیوهای نامتعارف وعده 50 هزار تومان ماهانه را به تهیدستان داد. باز او بیش از هركس دیگری به آموزههای میرحسین موسوی آگاه بود و در اجرائیشدنشان بیمناك. كروبی به خوبی میدانست بورژوازی سنتی پس از هشت سال دوری از قدرت اجازه نمیدهد اصلاحطلبان ائتلاف آنان با تهیدستان را مصادره كند. اگر رویكرد كروبی بهسوی تهیدستان تاكتیكی بود، میرحسین موسوی رویكردی استراتژیك داشت. آنان با همپوشانی هم میتوانستند جریان اجتماعی قدرتمندی را شكل بدهند كه نشد. اگرچه كروبی و میرحسین موسوی موردحمایت اصلاحطلبان بودند، بعید بود این حمایت بعد از پیروزی و تداوم دولت آنان پایدار میماند. خاصه آنكه میرحسین موسوی به لحاظ ایدئولوژیك قرابت چندانی با نگاه اصلاحطلبان و رویكردشان به طبقه بورژوازی متوسط نداشت. اصلاحطلبان در دولت هاشمی و خاتمی بهوضوح نشان داده بودند پایگاه اجتماعی و منافعشان با طبقه متوسط گره خورده است؛ طبقه متوسطی كه امروز از آن به دشواری میتوان یاد و نشانی گرفت و بهعنوان سوژههای رأی روی آنها حساب جداگانهای باز كرد.