تقدیم به جانباختگان مرداد و شهریور ۶۷
برای که؟
برای چه به خاک افتادند؟
برای من که تو را دریابم
برای تو که دستهایت را بگشایی
برای ما
برای ما که چشممان به حقیقت باز شود،
برای ما که واقعیتِ رویاهامان را پی بگیریم.
برای سعید که خون بر سر عروسیاش فرو بارید،
برای موسی که فرصت نکرد به سرنوشت تلخ باورهایش فکر کند،
برای رحمان که بر قلبش ایستاد
تا قلبِ ما همچنان تپنده بماند.
برای آن افسران سرخآیین
که از جوخهی اعدام ترفیع مقام گرفتند،
برای افشین که قلبش در لای درهای بستهی زندان له شد،
برای شهرام که با پرچم سبزش در زیر چرخها چرخ زد،
برای سهراب که اسطورهی یک نسل شد،
برای پویا که چند نسل را به هم پیوست،
برای هزاران نامی که حتی ممکن است به یادشان نداشته باشیم،
برای همهی آنانی که بر این زمین رنجور،
از استخوانهای خورد شده
باروهایی بلند برساختند…
برای تو که جهنم خود خدا را برای دیدنم زیر پا میگذاشتی،
برای تو که امید از چشمانِ مهآلودت به هوا برمیخاست،
برای سالنهای سیاهِ ملاقات
و آن پدری که برگهی اجرای یک حکم ظالمانه
موهایش را در یک لحظه سپید کرد
و آن مادری که با همهی آسمانی که بر دوش داشت
به زمین زانو زد.
به خاطر نسرین،
به خاطر نرگس،
به خاطر جعفر،
به خاطر تمرین شکستنِ در زندانها،
به خاطر تاج های گل
و روبانهای سفید و سرخ
که اینجا… آنجا… منتظرند.
به خاطر آن معلمان مبارزی که قرار است
هزاران سال تمدن بشری را در ظرف چند سال به فرزندان ما بیاموزند
و آن دانش آموزان گرسنه ای که از شنیدن این قصهها سیر نمی شوند.
به خاطر فولاد، هپکو، هفت تپه، نفتشهر،
به خاطر اعتصاب معادن مس که نقره داغشان کرد،
به خاطر نفتگران که دارند برمی خیزند
به خاطر دی،
به خاطر آبان،
به خاطر روسری های برافراخته و گیسوهای عریانِ اعتراض،
به خاطر آنکه یاد بگیریم
سعادت جز در یک زندگیِ همراهِ مبارزه نیست.
برای شهرهای به خاکِ سیاه نشسته،
برای فقرِ پوسته کرده بر دیوارها
برای آنان که دیگر جز تنشان،
چیزی برای فروش ندارند،
و برای آنانی که آدم نمیشوند
و نمی خواهند بفهمند که زن، زن است و مرد، مرد
و هیچ مردی نباید برای زندانبانی تنِ زنان
پا به عرصهی دنیا بگذارد.
برای آنکه میدان سنگسار به بکباره گلباران شود
و شلاقها در موزه خاک بخورند
و کسی آن را حتی بر بدن آن الاغها هم نکوبد.
به خاطر ما به خاک افتادند؛
به خاطر ما،
به خاطر ما که دائما بر سرمان می کوبند:
«ناچیزتر از آنی هستیم که باید باشیم.»
به خاطر ما که وامان داشته اند دائما
به خطاهای داشته و نداشتهمان اعتراف کنیم؛
به خاطر من و تو که هنوز باید بسیار بیاموزیم
و دست هیچ دوستیِ حتی مرددی را پس نزنیم.
به خاطر ما – شبکهی بزرگ نیروهای چپ و مردمی که باید از جا برخیزیم.
به خاطر همهی ما که باید
در یک لحظه،
یک لحظهی تاریخیِ آشنا،
کاخهای این ظلم ِ تا مغزِ استخوان رسوب کرده را تسخیر کنیم
و به این حاکمیت سیاه پایان دهیم.
احمد سپیداری مرداد ۱۳۹۹