از قرنطینه بیرون بیا ؛
دیکتاتور!
از پشت دیوار شیشه ای،
زبان در کام فرو بند؛
گفتار هم در زبانت فرو مرده،
و تلخ و زهر آگین
سوهانی بر عصب های عاصی (ا) ست؛
که دیری (ا)ست در نگاهشان مرده ای
زمین،
تو را فرو خواهد بلعید شرمگِنانه،
از قرنطینه بیرون بیا تو را فرو خوهد بلعید،
از قرنطینه بیرون بیا،
دیکتاتور!؛
از پشتِ دیوارهای شیشه ای؛
و آن گاه تو خواهی دید، درپُشتِ میله هایِ زندان. )
قِدّیسی فرتوت و دروغین را
که از تو ساخته اند،
در پُشتِ میله هایِ زندان.
پرستوهایی که امروز قفس نشینِ شماست (1)
اتهام “توهین به مقدسات” شما را،
از پشت دیوار شیشه ای،
به آبریزگاه تاریخ می برند
پاهایی که خیابانها را می دوند،
تا به غروبِ آفتاب برسند،
نانِ شب را بر سرِ سفره ی گرسنگان می آورند.
از قرنطینه بیرون بیا،
دیکتانور!
از پشتِ دیوار شیشه ای،
اتفاقی ساده خواهد افتاد؛
مانندِ پایانِ عمرِ زالویی؛
و توهمچون تندیسی فروشکسته،
انباشته از چرک و خون،
تباه می شوی؛
و در انتظارِملکوتی که در شبهایِ تَوَهُّم به دیدارش می روی،
برشانه های ناکسانی با مغزهای زنگارگرفته،
تشییع خواهی شد.
برگرفته از شعر سید علی صالحی
رحمان، 2/3/1399