زندان قرچک ورامین در بیابانهای حوالی شرق تهران در ابتدای جاده شهرری به سمت قرچک واقع شده است. اما در حقیقت قرچک آخر دنیاست! ده بند دارد که در هر بند ۱۲۰ تا ۳۰۰ نفر جا میشوند.
که هر بند از ده کابین تشکیل شده است و هر کابین ۴ تخت سه طبقه دارد، یعنی هر کابین ۱۲ نفر جمعیت دارد. جمعیت زندان بین ۱۵۰۰ تا ۲۰۰۰ نفر متغیراستو این یعنی حداقل سیصد نفر بیش از ظرفیت زندان.
آب آشامیدنی ندارد، معمولا فاضلاب بالا میزند و آب شور هم قطع میشود. تحویل لباس و وسایل از سمت خانواده ممنوع است. زندانی بالاجبار باید جنسهای درجه چندم فروشگاه لباس زندان را که قیمت گزافی هم دارند خریداری کند.
زنده بودن در قرچک بسیار گران است. خرید لباس، آب آشامیدنی، خرید تایم تلفن، خرید کنسرویجات به علت غیرقابل خوردن بودن غذای زندان بخشی از این هزینهها هستند است که زندانی باید متقبل شود.
برای مثال من کارگر اشپزخانه بودم. از ساعت ۷ صبح تا غروب کار سنگین انجام میدادم (که حالا، حتی بعد از ماهها هنوز دستانم قفل میشوند و باید عمل جراحی انجام دهم.) در قبال کارم ۴۰ دقیقه تایم تلفن میگرفتم،که اگر همان تایم را میخواستم بخرم ممکن بود بالای یک میلیون هزینه بردارد. بازار سیاه تایم تلفن در زندان قرچک از سوی مسئولین این زندان کنترل نمیشود. بلکه عامدانه وضعیتش را بدتر از پیش هم میکنند.
وضعیت غذا در زندان قرچک فاجعه است. بعد از درگیریهایی که بخاطر وضعیت غذا داشتیم، با کلی مکافات من به عنوان کارگر آشپز وارد آشپزخانه شدم.
جیرهی غذای افراد ناچیز است. آشپزخانه هیچ گونه امکانات صنعتی و بهداشتی متناسب با تهیه ی غذای ۲۰۰۰ زندانی را ندارد. برای کار در آشپزخانه فقط باید قدرت بدنی بالایی داشته باشی که بتوانی ظروف سنگین و گونیهای مواد اولیه غذایی را جا به جا کنی. چرا که توان تامین این هزینه ها را نداری.
زندان در بیابان است و خانوادهها به سختی برای ملاقات میآیند.فقط چند کابین است که نهایتاً ۱۵ دقیقه حق صحبت به صورت کابینی داری. اگر ملاقات غیر کابینی بخواهی باید از هفتخوان رستم رد بشوی: باید دو ماه باید از ورودت به زندان بگذرد، برای زندان کارگری کنی، بعد از آن به رییس زندان درخواست مینویسی، اگر موافقت کرد، در یک محدودهی دو متری، در حضور چهار مامور ملاقات با خانواده صورت میگیرد. ملاقاتی که حتی حق نشستن کنار خانواده را هم نداری. آنها یک سمت مینشینند و تو در سمتی دیگر. در آغوش کشیدن هم ممنوع است. کفش اعضای خانواده را در میآورند و پای آنها دمپایی زندان میکنند. برای همین زندانی کابوسش ملاقات با خانواده است. تمام ملاقاتهایم با درگیریایم با مسولین سالن ملاقات همراه بود.
آنچه که در گوش ما فرو کردهاند خطرناک بودن مجرمین/متهمین عادیست. درحالی که دروغ است. زندانیان بیپناه هیچ آزاری به زندانی نمیرسانند. اگر عدم امنیتی هم هست برای تمام زندانیان است. سیستم عامدانه فضا را ناامن میکند، غذا غیر قابل خوردن است. ۴۰۰ نفر در یک صف برای خرید ۴ تا کنسرو، درگیری، عدم کنترل فضا از سوی پرسنل! آنها همواره میخواهند زندانی را یک جانی نشان دهند. زندانیای که برای یک لیوان آب خوردن از صبح باید یا در صف بماند یا کارگری کند تا هزینههایش تامین شود.
با کوچکترین اعتراضی زندانی را راهی امین آباد میکنند. فضا برای زندانیای که جدیدالورود است به مراتب سختتر است. زندانی تا بخواهد ساز و کار زندان را یاد بگیرید باید هزار مصیبت بکشد: کف خوابی، گرسنگی، تشنگی، نداشتن پول یا رابطه برای گرفتن تایم تلفن کابوس زندانی جدیدالورود است.
تحمل توهین و تحقیرهای زندانبانها و عدم رسیدگی پرسنل از کادر قضایی تا پزشکی ادامه ی این کابوس است. گرچه گمان میکنم تقلیل مشکلات قرچک به آب و غذا اشتباه است. اما حسابش را بکنید، سها مرتضایی زندانی جدیدالورودی که به علت عدم توانایی مالی در اعتصاب غذاست، به قرچک منتقل شده است. کابوسی بالاتر از این نیست. حالا سها در بدترین شرایط بهداشتی و غذایی و روانی به سر میبرد. باید گروهی مستقل از وکلا با معاونت قضایی ارتباط بگیرند به زندان برای پیگیری وضعیت سها بروند.
این نه یک خواسته برای وضعیت ویژهی سها و زندان قرچک، که مطالبهای عمومی برای همهی زندانیان در همهی زندانهای کشور است.
سپیده قلیان