دلیل قاطع شکست حزب کارگر، در واقع، این است که طی سه سال گذشته این حزب به جای احترام به نتیجه رفراندوم برگزیت (خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا) در سال 2016 تبدیل به حزبی شده بود که عملا از باقی ماندن در اتحادیه اروپا دفاع می نمود.
“اگر اکثریت مردم خواستار جامعه ای فرای یک رویا باشند، باید توسط این سه ویژگی به حرکت درآیند: دانش کافی برای شروع، شجاعت کافی برای اراده ، قدرت کافی برای مبارزه. اگر این سه عنصر مهیا باشند من معتقدم که پیروز خواهند شد.”- ویلیام موریس، اندیشمند سوسیالیست انگلیسی
بررسی دلیل شکست حزب کارگر در انتخابات اخیر علیرغم تلاشهای بی حد هزاران فعال متعهد و داشتن مترقی ترین برنامه سیاسی در دهه های اخیر، بحثی اساسی برای جهت گیری مرحله بعدی سیاست سوسیالیستی و مبارزه طبقاتی در بریتانیا می باشد. به واقع ، تحلیل و تفسیر نتایج این انتخابات، عاملی تعیین کننده برای: حل اختلافات داخلی جنبش کارگری، تعیین استراتژی و تاکتیک های پیش رو برای چپ رادیکال و تدوین آموزه هایی برای طیف گسترده تر طبقه کارگر می باشد.
یک تعبیر مورد نظر و توجه چپ های لیبرال این است که سرعت عمل حزب کارگر (یا کوربین) در ارائه برنامه “ماندن در اتحادیه اروپا” کند بوده است. به همین دلیل، حزب که باید زحمتکشان طرفدار خروج را از طریق روشنگری مزایای “ماندن” به سمت خود می کشید، در تنگنا قرار گرفت. این استدلال توسط گروههایی مانند “اروپایی دیگر ممکن است” و مفسران لیبرال همفکرشان در روزنامه گاردین و دیگر جرائد ارائه می شود. اما این تحلیل، نتیجه گیری نادرستی از وقایع پنج سال گذشته به دست می دهد که موجب وقوع شکست های بیشتر چپ در آینده می شود. دیدگاه دیگر، که توسط عناصر راست حزب کارگر بیان میشود، این است که ارتباط حزب با بخش “محافظه کار اجتماعی” یا “سنتی” طبقه کارگر کمرنگ شده است. این تحلیل نیز مانند برآورد لیبرال ها اشتباه و مضر است و باید توسط چپ سوسیالیستی پیشرو، رد شود.
دلیل قاطع شکست حزب کارگر، در واقع، این است که طی سه سال گذشته این حزب به جای احترام به نتیجه رفراندوم برگزیت (خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا) در سال 2016 تبدیل به حزبی شده بود که عملا از باقی ماندن در اتحادیه اروپا دفاع می نمود. البته دلایل مهم دیگر نیز وجود داشتند از جمله تبعیض بی پرده رسانه های اصلی بر علیه کوربین و سیاست های او، بدبینی ناشی از بیش از سی سال سلطه نئولیبرالیسم، و یک کارزار هماهنگ ترور شخصیت علیه کوربین که در طول چهار سال گذشته رخ داده است که اغلب با حمایت بسیاری از نمایندگان حزب کارگر در مجلس و بلریست های ناراضی در رسانه ها همراه بوده است.
اما تغییر موضع حزب در مورد برگزیت، عاملی تعیین کننده بود چرا که این همان مسئله اصلی برای بسیاری از رأی دهندگان در انتخابات بود و با کمک رسانه های عمومی هسته اصلی پیام انتخاباتی محافظه کاران را تشکیل می داد که در نتایج رای گیری حوزه های انتخابی که حزب کارگر به حزب محافظه کار باخت، منعکس می شود. گرچه در اواسط کارزار انتخابات، رهبری حزب به این نکته پی برد و آسیب تبلیغاتی ناشی از “ماندن” را تشخیص داد و طرفداران این سیاست همچون امیلی ثورنبری و استارمر را از کانون توجه رسانه ها دور نگاه داشت، ولی متاسفانه خیلی دیر شده بود.
تغییر موضع حزب کارگر توسط یک کارزار تبلیغاتی با هماهنگی بدترین بقایای سالهای بلر (ماندلسون ، کمپبل ، بلر ، واتسون و همکاران) و با پشتیبانی رسانه ها صورت گرفت. هنگامی که حزب مجبور به موافقت با همهپرسی دوم شد، منطق این بود که سعی شود تا طبقه متوسط ناراضی مخالف برگزیت را جلب کند و طبقه کارگر طرفدار برگزیت را نیز با نوید آینده روشنتر تحت دولت کارگر جلب نماید. برای پیگیری این استراتژی، حزب تمامی امور جز برگزیت را درکارزار انتخاباتی خود در نظر گرفت و این یک استراتژی ساده لوحانه بود، كه هرگز شانس پیروزی نداشت.
در حالی که در یک دهه گذشته کارگران از ریاضت اقتصادی رنج می بردند و با کاهش خدمات بخش دولتی، افزایش ناامنی شغلی، کاهش دستمزدها و دورنمای فاجعه زیست محیطی، بیش از پیش روبرو بودند، سیاست در بریتانیا (در چارچوب محدوده انتخاباتی) در چهار سال گذشته، در برگزیت خلاصه می شد. این کشور تبدیل به منطقه ای شده است که یک جنگ فرهنگی عجیب و غریب اما پیچیده در آن جریان بوده است. در هفته های قبل از اعلام زمان انتخابات، حزب کارگر دو بار با برگزاری انتخابات عمومی مخالفت کرده بود چرا که در پی تضمین دولت برای خودداری از برگزیت بدون توافق با اتحادیه اروپا بود.
در پایان، همچنان که احتمال فراوان داده می شد، این انتخابات، “انتخابات برگزیت” نام گرفت و تعداد زیادی از رأی دهندگان طرفدار برگزیت در طبقه کارگر (و همچنین بسیاری از طرفداران “ماندن”) به وعده های جانسون و همکاران وی آری گفته و به آنچه که امیدوار بودند که پایان برگزیت باشد (که نیست) رأی دادند. آنها همچنین قول های نا صادقانه حزب به طرفداران برگزیت را نپذیرفتند. بدین ترتیب، شکست انتخاباتی رخ داد زیرا حزب کارگر تصمیم گرفت که به جای امتیاز دادن به بخش های بزرگی از طبقه کارگر، از منافع طبقه متوسط در مورد برگزیت، دفاع نماید.
این امر به دلیل مسئله اصلی و محوری اعتماد و صداقت نیز بسیار مهم بوده است. در حالی که انتخابات برگزیت امری پیچیده بود، اکثریت افراد طبقه کارگر که به آن رأی دادند (که اکثریت رأی دهنده از طبقه کارگر بودند) از مناطقی هستند که برای چند دهه شاهد افت صنعتی ، فقر و حاشیه نشینی بوده اند. اینها مناطقی است که سالها به صراحت و به طور قاطع به مردم گفته می شد که نمی شود کاری برایشان انجام داد یا وضعیتشان را تغییر داد. آنها توانستند از طریق انتخابات برگزیت، حق اظهار نظر، حتی برای یک بار در عمر خود، در مورد مسئله ملی مهمی داشته باشند. و زمانی که رای به برگزیت دادند، بلافاصله با واکنش هایی در مخالفت با رای خود، مواجه شدند.
در انتخابات سال 2017، حزب کارگر قول داد كه نتیجه همه پرسی برگزیت را محترم شمرده و به بهترين نحو، آن را اجرا نماید. این امر، همراه با برنامه سیاسی رادیکال خود، این فرصت را به این حزب داد تا خود را به عنوان یک نیروی واقعی پیشرو معرفی نماید. در این انتخابات، با تسلیم شدن به مطالبات لیبرالیسم ارتجاعی و متعهد شدن به رفراندوم دوم، حزب کارگر نتوانست خود را به صورت پیوسته به عنوان حزب انقلابی خواهان تغییر و تحول معرفی کند، ضمن اینکه در رابطه با مسئله برگزیت، نقش نیرویی برای حفظ وضع موجود را نیز بازی می کرد. حزب کارگر نمی توانست که فقط تا حدی رادیکال باشد و در بخش ها یی در کنار طبقه کارگر طرفدار برگزیت. حزب کارگر باید صمیمانه عمل می کرد، ولی اینگونه نکرد.
نتایج این انتخابات ما را برای ۵ سال دیگر تحت حاکمیت حزب محافظه کار قرار می دهد و ما نباید در این مورد توهمی داشته باشیم که این بار، آنها حقوق کارگران، مهاجران، خدمات عمومی و محیط زیست را مورد حمله قرار خواهند داد. با در نظر گرفتن این امر که ما پیشاپیش وارد مراحل نخستین یک رکود اقتصادی شده ایم، ریاضت های اقتصادی و غیرانسانی دهه گذشته تحت حاکمیت ائتلاف محافظه کاران و لیبرال دموکراتها چند برابر خواهند شد و طبقه کارگر مانند همیشه در صف مقدم این جنگ طبقاتی قرار خواهد گرفت. به همین دلیل است که ما باید افسردگی کاملاً قابل درک ناشی از این شکست را پشت سر گذشته و در عوض با سرعت حرکت کرده تا خود را برای نبردهای پیش رو سامان دهیم.
اما برای پیشروی ما باید از تجربیات چند سال گذشته استفاده کنیم و بفهمیم چگونه به اینجا رسیده ایم تا خود را برای گام های بعدی آماده کنیم. برای این کار باید روی اصول سوسیالیسم متمرکز شویم. سیاست سوسیالیستی مبتنی بر تقسیمات اصلی جامعه بین اقلیت قلیلی است که ثروت جامعه را در دست دارد و بقیه ما که مجبوریم برای دستیابی به ته مانده سفره آنها، کار کنیم. سوسیالیسم مربوط به طبقه، منافع طبقاتی، مبارزه طبقاتی و درک پیچیدگی ها و آشفتگی جامعه مدرن از راه تحلیل طبقاتی است تا از طریق درک آنها بتوانیم برای تحول جامعه تلاش کنیم.
در این انتخابات و در طی چهار سال گذشته که با برگزیت پیوند خورد، حزب کارگر و بسیاری از نیروهای چپ، در فرایند بررسی برگزیت، تحلیل طبقاتی را فراموش کردند. به این ترتیب، برگزیت به عنوان یک حرکت صرفاً نژادپرستانه کنار زده شد با این گمانه که می توان رأی دهندگان را با قول زندگی بهتر جمع آوری کرد. این یک سیاست متکبرانه فابیانیسم (سوسیال دموکراسی از طریق رفرم گام به گام و آرام) است و نمی تواند زمینه ای برای ایجاد یک بدیل انقلابی باشد.
در انتخابات سال 2017، حزب کارگر به رهبری کوربین با پذیرش نتیجه همه پرسی برگزیت و پیوند آن با برنامه سیاسی حزب که نوید دهنده تغییرات بنیادین برای زحمتکشان بود، توانست بیشترین افزایش تعداد آرای این حزب را از زمان جنگ جهانی دوم به دست آورد. اگرچه حزب کارگر توانست سیاست های رادیکال بیشتری را در این انتخابات عرضه کند، ولی نتوانست خود را به عنوان حزبی برای تحولات بنیادین معرفی کند، در حالی که عملا نتیجه همه پرسی برگزیت را نادیده می گرفت و قصد نقض کردن آن را داشت.
پیوند برگزیت با انتخابات، در عین پیچیدگی، در وهله نخست رد وضعیت موجود می باشد. به این ترتیب که با محبوبیت روزافزون کوربین نیز مصادف شد. تصادفی نیست که مخالفین جدی برگزیت کسانی هستند که خصمانه ترین مخالفت ها را با کوربین و برنامه های وی در حزب داشته اند. در این انتخابات، حزب کارگر بر سر موضوعی کاملاً مهم، در کنار مخالفان خود قرار گرفت و به این ترتیب از طرف کسانی که باید پایگاه طبیعی آن باشند، طرد شد.
دریغ آنجاست که تقریبا همه مفاد برنامه سیاسی حزب کارگر منطبق بر حفظ منافع طبقه کارگر است، ولی مشکل اساسی این است که به دلیل نحوه برخورد با مسئله برگزیت، در بسیاری از اجتماعات کارگری، این حزب به عنوان عاملی بیرونی، ارمغان آور سوسیالیسم برای طبقه کارگر و نه با مشارکت و قبول آن، ظاهر شد. این امر از این واقعیت ناشی می شود که در عین حال که کوربین ایده های سوسیالیستی را تا حدی تجدید می کرد، در جوامع طبقه کارگری و کارگاه ها چندان پایگاهی نداشت. سازماندهی های اخیر اجتماعی نمونه کارهایی است که می تواند و باید در این زمینه انجام شود، ولی تا کنون از وظایف جانبی کوربین و جنبش به شمار می رفته است.
در هفتهها، ماهها و سالهای پیش رو، ما باید تلاشهای خود را برای ایجاد یک جنبش جدی سوسیالیستی با محوریت و هدایت جوامع کارگری و در عین حال پاسخگو به آنان، گسترش دهیم. ما باید همزمان با تشدید جنگ های طبقاتی وحشیانه تر توسط محافظه کاران، صریحا اعلام کنیم که که فقط طبقه کارگراست که می تواند در برابر ریاضت اقتصادی مقاومت کرده، از حقوق کارگران و مهاجران دفاع کند، با رشد نیروهای راست افراطی مبارزه و با تهدید فاجعه اقلیمی مقابله نماید.
این امر می تواند موارد بسیاری را در بر گیرد:
– ما نیاز داریم تا شبکه های سازمان یافته ای از فعالان و اتحادیه های کارگری را در داخل و خارج از حزب کارگر توسعه دهیم تا یک تحلیل واقعی و سوسیالیستی از مشکلاتی که در جوامع خود با آن روبرو هستیم، تهیه کنیم. در مواردی لازم خواهد بود که از کمک دیگر گروه های کاری برای ساختن الگوهای کاری مانند موثر و کارآ در شرایط ویژه استفاده شود.
– آموزش سیاسی باید بیش از آنچه که تا به امروز انجام شده است در اولویت قرار گیرد. مفسران مشهور که شعارهای سرسختانه ای می دهند، جایگزینی برای کادرهای سازمان یافته ، آموزش د یده و متعهد سوسیالیست در جوامع و محلهای کار ما نیستند.
– برای انجام این کار، ما باید بسترهای رسانه ای را توسعه دهیم که با فردگرایی و خودشیفتگی در انبوه رسانه های دنیای مجازی مقابله کنیم.
وقایع سالهای اخیر که مهر و نشان برگزیت و کوربین، هر دو را دارد، نشان دهنده این نکته است که دراین عصر پر تلاطم، فرصت های خوبی برای تغییرات جدی به دست می آید و این انتخابات تغییری در این امر نمی دهد. حزب محافظه کار می تواند به حداقل قول خود عمل کند و انگلستان را به طور رسمی از اتحادیه اروپا خارج کند (این البته پایان راه برگزیت نخواهد بود چرا که این یک روند پیچیده است و یک رویداد لحظه ای نمی باشد) و این فضا را برای چپ سوسیالیست باز می کند تا همه تلاش خود را در مبارزه برای تحولات بنیادین و شکل دهنده پس از برگزیت، متمرکز کند. محافظه کاران توانستند برای مدتی بر گرد محور برگزیت متحد باشند. ولی این حزب شامل تضادها و اختلاف های درونی است که منعکس کننده بحران های دولت و طبقه حاکم بریتانیا است. قدرت فعلی آنها در حال حاضر، صرفا یک تصویر ظاهری است.
همانطور که ما با این چالش های جدید روبرو هستیم، باید از اشتباهات سالهای اخیر بیاموزیم: زمان بیشتری را برای سازماندهی تشکل های اجتماعی در محل زندگی و کار اختصاص دهیم و از اتلاف وقت در کارهای بوروکراتیک درون حزبی اجتناب کنیم. از نیروهایی که خود را در طی انتخابات نشان دادند که موجود هستند، برای سازماندهی مجدد و بسیج اتحادیه ها، ساختن الگوهای جایگزین برای دموکراسی و توانمندسازی جامعه در مورد موضوعات مربوط به حمل و نقل عمومی، مدارس، امور بهداشتی و محیط زیست استفاده کنیم. همچنین باید سیاست خود را بر مبنای تحلیل طبقاتی متمرکز کنیم. طبقه کارگر را در کلیت آن و نه به صورت اسطوره ای در نظر بگیریم.
این نکته باید مورد توجه قرار گیرد که بدون طبقه کارگر، سوسیالیسم وجود ندارد. در غیاب جوامع و تشکل های طبقه کارگر توانمند و پیشرو، هیچگونه گسستگی از وضع موجود رخ نخواهد داد. ما باید از تجربیات مثبت دوران کوربین و از خطاهایی که ما را به اینجا رسانده استفاده کنیم. ما یک شکست را متحمل شده ایم ولی نبرد اصلی زندگی ما از همین حالا آغاز می شود.