پرکردن خیابانها از نیروی سرکوب و بدل ساختن آن به پادگان، هیچ نشانهای از پیروزی یک حکومت مقتدر در خود ندارد. در ۱۳ آبانِ همان سال ۸۸ بود که میرحسین گفت: «آنچه در خیابانها دیدم یک لشگرکشی عظیم برعلیه مردم بود. من تا امروز چنین صحنهای از اینهمه نیرو را ندیده بودم. اگر آن روز یک نفر هم به خیابان نمیآمد باز نشان از پیروزی مردم داشت. این یعنی خوفی هست از عظمتی که وجود دارد».
چنین سخنانی امروز نیز برای ما آشناست. چهل روز از آبانماه خونین میگذرد و هنوز بازداشتها به قوّت خود باقی است، اینترنت اختلال دارد، نرگس محمدی که در زندان و در اعتراض به سرکوبها متحصن شده بود با ضرب و شتم به زندان زنجان تبعید میشود اما خوف و وحشت از عظمت مردم همچنان ادامه دارد.
چهلویک سال پیش رهبری انقلاب ۵۷ در چنین ماهی به بهشتزهرا رفت و ازمصیبتِ زنها و مردهای
جوان ازدستداده گفت و از اینکه شانههای وی نمیتواند سنگینی این مصیبت را تاب آورد. او گفت:«سرنوشت هر ملّتی به دست خودش است”»و اینکه رژیم سلطنتی وخلاف عقل و برخلاف حقوقبشر است».
چهاردهه از آن تاریخ گذشته است اما همچنان همان سخنان را باید به شکل غمبارتری تکرار کرد زیرا که بسیار زود آن عهدها شکستهشد و نظامِ سیاسیِ پس از انقلاب نیز هرگز «جز سرِ جور و ستم نداشت». حکومتی که وعدهی «عقل» و «حقوقبشر» میداد و چنین مینمود که میخواهد دیگر هیچ خانوادهای در اندوه از دست دادن جوانان معترض نباشد و داغ اندوه آنها بر هیچ شانهای سنگینی نکند، هیچگاه به آن وعدهها پایبندی نشان نداد و اکنون نیز به آسانی دستور تیر میدهد. آنها حتّی مانع از برگزاری مراسم یادبود شهیدانی میشوند که لااقل در سال ۵۷ انجام بدون دشواری آن میّسر بود. این سخنِ امروزِ مردم است که میگویند: «این چه اقتدار پوشالیای است که از هراس یک مجلسِ عزاداری، سه روز است که خیابانها را پادگان و سه نسل از یک خانواده را بازداشت کردهاند». آنها میگویند: «پشت هر نامی، دریایی از خشم و اندوه پنهان است». چهل روز گذشته است و هنوز از اعلام رسمی تعداد شهدا، مجروحان و بازداشتشدگان سرباز میزنند و هر آماری را که از هر کجا منتشر میشود، محکوم میکنند که این جنگ روانی «دشمن»است. مردم امّا به طعنه میپرسند: «در عجبیم چگونه آمار تفکیکیِ ۴۰ میلیون رای را در سال ۸۸ یک شبه دراوردند امّا آمار تفکیکی شهدای آبانماه هنوز در ابهام ماندهاست».
پرکردن خیابانها از نیروی سرکوب و بدل ساختن آن به پادگان، هیچ نشانهای از پیروزی یک حکومت مقتدر در خود ندارد. در ۱۳ آبانِ همان سال ۸۸ بود که میرحسین گفت: «آنچه در خیابانها دیدم یک لشگرکشی عظیم برعلیه مردم بود. من تا امروز چنین صحنهای از اینهمه نیرو را ندیده بودم. اگر آن روز یک نفر هم به خیابان نمیآمد باز نشان از پیروزی مردم داشت. این یعنی خوفی هست از عظمتی که وجود دارد».
چنین سخنانی امروز نیز برای ما آشناست. چهل روز از آبانماه خونین میگذرد و هنوز بازداشتها به قوّت خود باقی است، اینترنت اختلال دارد، نرگس محمدی که در زندان و در اعتراض به سرکوبها متحصن شده بود با ضرب و شتم به زندان زنجان تبعید میشود اما خوف و وحشت از عظمت مردم همچنان ادامه دارد.
چهلو یک سال پیش وقتی در بهشتزهرا گفتهشد «سرنوشت هر ملّتی به دست خویش است»، این نیز گفته شد که مجلسِ موسسانِ «هشتاد سال پیش» نمیتواند سرنوشت نسلهای بعدی و” «ملّتی را که بعدها وجود پیدا میکند»، تعیین کند. گفته شد «مگر پدرهای ما ولی ما هستند». اگر آن سخنان همچنان اعتبار دارد و تنها برای یک مقطع محدود زمانی و تا بهمن ۵۷ نبود -که بود- چرا امروز به جوانانی که ممکن است بر آن مدار حرکت کنند و سخن گویند، با گلوله و زندان پاسخ میدهند؟ چرا جواب مردم گرسنه و به جان آمده از فقر و گرسنگی سرکوب است؟ دریغا که صاحبان تخت و منبر و پادگان و تفنگ و گلوله نشنیدهاند سخن قرانکریم را گفت: یومَ یَقومُالاَشهاد،یومَ لاینفعُالظالمینَ معذِرتُهم و لهمُاللّعنه و لهمُ سوءَالدّار.
ما به خانواده شهدای آبان و همه کسانی که طی این سالهای پرآسیب، عزیزان خویش را از دست دادهاند تسلیت میگوییم. آنها غریبانه در سوگ از دستشدگان مظلوم نشستهاند. حرامیان هم در این روزها «قطعهی ۲۶ آرامگاه را بستهاند! اکنون امّا پویا بختیاری و همهی آن صدها نفر، به دور هم نشستهاند و دارند به محاصره قبرها میخندند»*.
*از توییت محمدجواد اکبرین