اینجا و اکنون، در آستانهی یکی از مهمترین بزنگاههای تاریخی که در آن نفس می کشیم، تودههای نقاط مختلف جهان، علیه ستمهای منتج از نظام سرمایهداری به پا خاستهاند. خیرش تودهای ایران نیز در حد فاصل کمتر از دو سال، بار دیگر به خروش آمد. انباشت تضادها و ناتوانی حکومت سرمایه داری-دینمدار موجود، منجر به خیزشهای متعددی از جمله خیزش دی ماه ۹۶ شد. سرکوبهای خونین پیشین، نه تنها آتش خشم فرودستان را خاموش نکرد، بلکه شررهای باقیمانده از شعله های ۹۶، با بنزین ۳۰۰۰ تومانی دوباره زبانه کشید. این بار در آبان ۹۸، وسعت و شدت اعتراضات گستردهتر شد و به همان میزان وسعت و شدت سرکوب نیز. سرکوب به صورت سربهایی درآمد که نیزارهای ماهشهر تا برزن های کردستان، شهرکهای شیراز، بیابان های سیستان تا خیابانهای تهران را، در سکوت کامل خبری و قطع سراسری اینترنت، به خون آغشت. اما ما دانشجویان، در این بزنگاه و در حین فرود آمدن سهمگینترین شلاقهای ستم و استثمار بر گردهی فرودستان، که خود زخمخورده همین شلاقهاییم، نظارهگری منفعل نیستیم و نخواهیم بود.
طنین این شلاقها را سالهاست که میشنویم. همچنان که صدای فریاد توده را. اما تکرارِ این اصوات، با طول امواج مختلف آن در تاریخ، موجب خو گرفتن ما بدان نشدهاست. صدای سرکوب و خروش فرودستان را همه شنیده اند؛ حتی آنهایی که منافعشان در نشنیدن بود. تقلاهای مذبوحانه ی جریانهای اصلاح طلب، عدالتخواه، سلطنت طلب و … در مصادره، تحریف و انکار این صداها گواه این ادعاست.
امروز سرکوب تودهها، در مناطق مختلف جهان، متاثر از تشدید تضادهای نظام جهانی سرمایه داری است. دولت فعلی نیز، با تمام اشکال و ظواهرش، در بستر همین تضادها توانست بر مسند قدرت قرار گیرد. حکومت در تلاش برای حل این تضادها به سود خود، دست به دخالتگری ویرانکنندهای در منطقه زده و بازوان نظامیاش را به عراق، سوریه، لبنان و یمن گسترانده است. گره خوردگی دخالتگریهای کشورهای مسلط امپریالیستی و حکومت موجود ایران در منطقه، چیزی جز ستم و استثمار فزاینده برای تودههای منطقه نداشته است. بدینترتیب، هر گونه راهحل پیشنهادی رفرمیستی، با حفظ چارچوب نظامسرمایه داری، چه در عرصهی داخلی و چه در عرصهی جهانی، به بازتولید استثمار و سرکوب در اشکال مختلف ادامه میدهد. ما دانشجویان ضمن مرزبندی با هر دوی این قطبها، بر هم سرنوشتی تودههای ایران با دیگر خلقهای زحمتکش جهان، از شیلی گرفته تا عراق، سوریه و لبنانْ تاکید، از مبارزات برحق آنان دفاع میکنیم و برای پیشبرد منافع آنها مبارزه خود را به پیش میبریم.
دولت موجود توانسته است مدرنترین شیوه استثمار را به کهنهترین اشکال ستم گره بزند. ما با دولتی مواجهیم که قوانین حاکمیتش تحت تأثیر ایدئولوژی مسلط دینی است. سرکوب هویتهای مذهبی و دینی (مسیحیان؛ اهل تسنن؛ دراویش و…) ریشه در همین قوانین دارند. ما دانشجویان، بی هیچ اما و اگری، از آزادی بیان و آزادی هویتهای دینی و مذهبی دربند دفاع کرده و برآنیم تا مطالبات و مبارزات برحق آنان را به افق رهایی تودهها گره بزنیم.
تضاد جنسیتی یکی دیگر از تضادهای ذاتی نظام سرمایهداری است که هنگام عبور از منشور دستگاه ایدئولوژیک حاکم، ویژگیهای خاصی نیز مییابد. ما دانشجویان به اهمیت مبارزه در جهت رهایی زنان برای ساختن جامعهای عاری از ستم و استثمار آگاهیم و تمامی اشکال سنتی و مدرن ستم بر زن را نهایتاً در خدمت بازتولید سرمایه و حیات آن میدانیم. از سوی دیگر، این ستم بهمثابهی یکی از اساسیترین ستونهای ایدئولوژی مسلط نقش تعیین کنندهای در ساخت دولت حاکم دارد. ساز و کارهای این ایدئولوژی، در جهت کنترل و به انقیاد در آوردن زنان در تمام عرصه ها و نهادها، از خانواده و دانشگاه تا محل کار و خیابان، حاکم است. اما زنان با اعتراضات خود در طول این چند دهه، از تجمعات زنان در اسفند 57 گرفته تا تجمع دانشجویی اردیبهشت 98 علیه حجاب اجباری، با مرزبندی با جناح اپوزیسیون راست، در مقابل این ستم سکوت نکرده و سر فرود نیاوردهاند. در امتداد همین مبارزات، ما دانشجویان صدای خشم خروشان زنان برای رهایی حقیقی را شنیده و مبارزاتمان را به مبارزه علیه تداوم ادغام دین و دولت و تمام اشکال مردسالاری در جامعه پیوند می زنیم.
همچنین، در سالیان اخیر، تضاد ملی نیز اشکال حادی به خود گرفته که با برجستگی خاصی در مبارزات چند سال اخیر نمود یافته است. مردم مناطق مختلف ایران دلاورانه در این مبارزات جنگیدهاند. در این مناطق که مردم تحت ستمی مانند عربها، ترکها، لرها، بلوچها و کردها و ترکمنها و سایر اقوام و ملل تحت ستم زندگی می کنند، فقر و بیکاری شدت مضاعفی دارد و بدیهیترین مطالبات فرهنگی و اجتماعی این تودهها به شدیدترین شکل سرکوب میشود. ما دانشجویان ضمن دفاع تمام قد از مبارزات تودههای تحت ستم ملی، مخالفت خود را با تمامی اشکال ناسیونالیسم اعلام میکنیم و بدین طریق برآنیم تا مبارزات برحقشان را به رهایی تودهها گره بزنیم.
سخن کوتاه کنیم: دو سال پرالتهاب را گذراندهایم. از دی ماه ۹۶ تا آبان ۹۸ شاهد شتاب گرفتن شدت سرکوب و استثمار بوده ایم. سالهای منتهی به ۹۶ سالهای تسریع بحرانهای ذاتی سیستم موجود بود و واکنش لایههای مختلف فرودستان را برانگیخت. نمود آن را می توان در اعتراضات و اعتصابات فراوان کارگری از سالهای ۹۰ تا به کنون مشاهده کرد. همراهی جنبش کارگری با اعتراضات کشاورزان، معلمان، مالباختگان، دانشجویان و دختران خیابانِ انقلاب، کیفیت ویژهای به دی ماه ۹۶ بخشید. تمامی این تضادها در باهم بودنشان تمامیت دولت را شکل دادهاست و این تضادها نه امکانی و نه تصادفی بلکه ضرورتهایی ذاتیاند که حیات وضعیت حاکم در گرو آنهاست.
زندانها این واقعیت را به خشنترین شکل بازنمایی میکنند. امروز زندانها شمار وسیعی از زندانیان سیاسی مختلف را در خود جای دادهاند. در کنار فعالین صنفی دانشجویی، فعالین حقوق زنان، فعالین حقوق کودک، فعالین محیط زیست، فعالین معلمی، فعالین کارگری،فعالین سیاسی عرب، بلوچ، کرد و … ، فعالین هویتهای مذهبی و دیگر فعالین سیاسی در بند، بعلاوه بیش از هفت هزار تن از تودهای که مبارزات آبان ماه را به پیش بردند، به جرم مبارزه برای حیات برابر و آزاد در زندانند. ما دانشجویان سرکوب و دستگیری تمام فعالین سیاسی در بند را محکوم و خواهان آزادی تمامی زندانیان سیاسی هستیم.
در این میان نقش دانشگاه حیاتی است. دانشگاه در این سالها به نهادی برای بازتولید و تثبیت مناسبات وضع موجود، بدل گشته است. نهادی که در طول این چند دهه با هدف خفه کردن صدای اعتراض دانشجویان، چکمه های مردانهی خود را بر سر آنان فرود آورده است. بازداشت و احکام سنگین قضایی برای دانشجویان در دهه 90، نهادسازیهای موازی، آییننامه انضباطی، ستارهدار کردن و سلب حق تحصیل فعالین صنفی-دانشجویی و دیگر دانشجویان آزاداندیش، تهدید و ارعاب فعالان صنفی و اعضای شوراهای صنفی و خانواده های ایشان از جانب نهادهای امنیتی و بازوی دانشگاهی آن یعنی حراست، نمونه تلاشهایی جهت اعمال این سرکوب است. امسال اما شاهد برگ دیگری از همکاری آشکار با نهادهای امنیتی و عدم استقلال دانشگاه بوده ایم؛ علاوه بر بازداشت دانشجویان در خوابگاه دانشحویی با همکاری انتظامات و حراست، ورود آمبولانس به دانشگاه و دستگیری دانشجویان، تلاش مسئولین دانشگاه و حراست برای تهدید خانواده دانشجویان با هدف گرفتن امضا جهت پروندهسازی روانی و اعمال شوک الکتریکی به یک فعال صنفی بازداشتی دانشگاه، تهران عمق این همکاری کثیف را بیش از پیش بر همگان آشکار کرد.
اما در این میان، سکوت ممتد اساتید دانشگاه آیینه تمامنمایی از سرکوبهای سیستماتیک در طول این چند دهه است. اساتیدی که کارکردی جز بازتولید ایدئولوژی حاکم و تلاش جهت حفظ وضع موجود ندارند و تماماً رسالت سیاسی-اجتماعی خود را به باد نسیان سپردهاند. ما اعلام میکنیم که در نظر ما، سکوت اساتید معنایی ندارد جز همدستی آشکار با سیستم موجود در اعمال تکتک این سرکوبها بر تودهها و دانشجویان؛ و ما در برابر این همدستی ساکت نمینشینیم. جنبش دانشجویی مستقل صنفی دهه ۹۰ نیز همانند سایر جنبش های مستقل در دهههای پیشین، به پیش میرود تا اجازه ندهد نهاد دانشگاه نهادی ایدئولوژیک با هدف بازتولید هرچه بیشتر وضع موجود باشد. ما و رفقای دربندمان به عنوان بخشی از همین توده، همواره بر خود ملزم دانستیم که نه تنها به حمایت از استثمارشدگان برخیزیم، بلکه پیام خود را به جامعه برسانیم. واکنش نیروهای سرکوب بنا به وظایفشان تهدید، ارعاب و سرکوب بوده است. آنها بی وقفه ما را از عواقب کارمان می ترسانند اما ماشین سرکوب نه توانست خیابان را خفه کند و نه دانشگاه را. بگذارید اینبار صریح و رسا بگوییم: ما دانشجویان خونهای خشکیده بر کف خیابان را فراموش نمی کنیم. این را هم به درخونخفتگان و هم به خونریزانشان قول میدهیم.
۱۶ آذر ماه ۱۳۹۸