در ایران راست افراطی و سپاه از حمایت رهبری برخوردار هستند و از فضای افراطی در منطقه هم به نفع استحکام توان خود در داخل سود می جویند.
چه می شود گفت وقتی در سرنوشت ما را تقدیر به تدبیر ضربه می زند.تلخ است اما باید گفت اگر بلند پروازی اردوغان و عربستان و رهبری طلبی رهبری نظام ایران برای جهان اسلام را کسانی مهار نزند. ما شاهد ترکیه عثمانی سنی و ایران صفوی می شویم که در جدال با هم به نام اسلام از مرگ مسلمانان خوشحال می شویم و دیگران را کفار می خوانیم. حکومت ها هم احساسات ملی گرایانه را در هر دو کشور به خدمت می گیرند و منازعه تمام عیاری به راه می اندازند که از کینه، نفرت و از نفرت کشتار ساخته می شود.
به شهادت حوادث تاریخی، هویت ایرانی در دوره صفویه در آداب و رسوم مردم با مذهب پیوند خورده است و هویت ترکی هم با هویت سنی مذهبی رابطه قوی دارد، حال اگر روشنفکران این مقوله را باور نداشته باشند اما تاریخ گذشته را می توان در صحت این ادعا مرور کرد. در نتیجه همچون گذشته این دو جبهه مسلمان اما دشمن با غربیان برعلیه هم قرار داد می بندند و به حذف هم فکر می کنند و به سوی محور بقا به شرط نابودی دیگری حرکت می کنند.
اگر این دو حوزه به مرحله جدال وجنگ راهبردی برسند باید امکان سالها حسرت همین دوره فعلی را خورد که در آن عذاب می کشیم، چرا که اگر چنین جدالی شکل بگیرد دیگر از حقوق بشر فردی سخن گفتن لوکس و گاه لوس می نماید و البته تاثیری هم ندارد؛ مثلا در اوج مرگ و جدال بگوییم که چرا آزادی پوشش زنان وجود ندارد. چهره سوریه امروز را با 6 سال پیش مقایسه کنید متوجه منظور من در این مورد خواهید شد. اما مهم تر این است که هر تغییر سریع و تند در این سه کشورها جایگزین فاجعه بارتر خواهد داشت.درعربستان در صورت فروپاشی حکومت فعلی، گرایش سلفی تندرو قدرتمند می شود.
تجربه لیبی را ببینید. فرزند استبداد قذافی، طوفان عقب مانده هویت طلبی مذهبی است.در ترکیه هرج و مرج و گرایشات سنی رادیکال و قومی میدان دار می شوند. در ایران هم تندروهای سپاه و جریانات دیگر قدرت می گیرند.این وضع منطقه، عقب رفتنی وحشتناک قلمداد می شود. به عبارتی منطقه قفل کرده است اما قفل را نباید شکست، بلکه باید باز کرد. تجربه روسیه در چچن هم برای ایران و هم بشار اسد و حتی ترکیه درس بزرگی شده که به کار می گیرند و در صورت اعتراض برای براندازی، آنان مبارزه را نظامی وبعد خشن تر و خونین می کنند و بعد از آن زمین سوخته ای به جای می گذارند که بهشت تروریسم می شود.پس از آن زمانی که مردم و جهان خسته شدند پیشنهاد مذاکره می دهند. پس قفل شکستن یعنی نابودی و ویرانی و بعد دوباره رفتن به سمت مسیری که برای خروج از آن تلاش شده است. این دور در سوریه و لیبی خود را نشان داده که مردم حسرت امنیت را ببرند و آزادی را به فراموشی بسپارند.
پس می توان گفت شرایط خطیر است.توان قدرتهای سیاسی در منطقه برای بر هم زدن قاعده بازی سیاسی بالا است تا فضا را خاکستری کنند.این عمل را حکومت ایران در سال ۱۳۶۰ با توجه به فضای جنگی در داخل انجام داد و بازی دموکراسی در ایران را برهم زد. چگونه و چه شده است که نگاه صلح آمیز اردوغان به کردها به سوی جنگ می رود و ملی گرایی ترکی تقویت می شود؟ چطور است که راست افراطی در ایران می خواهد کل بازی تغییر مدیریت شده در کشور را بر هم بزند تا حکومت کند؟ روش کاراین حکومت ها چنین است که با بلند پروازی در منطقه، نظامیان یا حکومت در داخل هم به بستن فضا ترغیب می شوند و مخالفان را بیشتر سرکوب می کنند؛ عملی که حکومت های ایران و ترکیه و عربستان انجام می دهند.
اما فاجعه بارتر در کشورهای سه گانه مزبور تجربه پاکستان است؛ توسعه طلبی پاکستان در افغانستان، در پاکستان دموکراسی را تهدید و محدود کرد چرا که درچنین کشورهایی که حکومت دارای قوام دموکراتیک نیست توسعه طلبی منطقه ای بعد از مدتی به ناامنی در داخل ختم می شود که باز ضرر آن را مردم می دهند. چنین ناامنی ای به معنی میدان داری نیروهای خود سری تمام می شود که با دموکراسی فاصله دارند و دشمن آن قلمداد می شوند. در حال حاضر هم کرد ها در ترکیه و هم مردم ایران توانسته اند در برابر این تدابیر نادرست و فاجعه بار با تدبیر حوصله رفتاری درستی داشته باشند که باید ادامه یابد. اگر چه این مقاومت سلبی بوده تا تمام کننده، و بازدارنده بوده است و هم کند کننده اما مشکل را حل نکرده است.
در ایران راست افراطی و سپاه از حمایت رهبری برخوردار هستند و از فضای افراطی در منطقه هم به نفع استحکام توان خود در داخل سود می جویند. در ترکیه اردوغان بازی سیاسی به طرف فضای بازرا مشکل کرده، کردهای تند روهم دردام او افتاده اند در عربستان وضع نامناسب تر شده است؛ رهبران جدید عربستان هم تمایل زیادی به کشمکش در منطقه با ایران دارند. می توان توجه کرد در وهله اول باید جامعه و بخشی از قدرت در ایران و ترکیه بازدارنده رفتار برای جنگ و تنش باشند. به عبارتی باید اول پذیرفت که نیروهای تندرو و جنگ طلب در حکومت دست بالا را دارند، اما هنوز نتوانسته اند میدان را کاملا در اختیار بگیرند اگر چه در این راه تلاش می کنند.
اگر ایران صفوی و ترکیه عثمانی می خواهد شکل بگیرد این دو قدرت منطقه ای باید به وسیله جامعه و بخشی از حکومت کنترل شوند تا به سوی تنش وبعد جنگ نروند؛ که منطقه تا دو دهه به سوی تنش های هویتی مذهبی درحرکت است. کنترل این تنش ها می تواند حداقل وظیفه نیروهای صلح خواه و حقوق بشری و همه طرفداران دموکراسی باشد.