چندی پیش مطلبی نوشتم با نام «دوگانۀ اصلاح طلبی». هدف از این نوشتار کوششی برای روشن کردن وجود دو نوع اصلاح طلبی و رابطه انقلابیون با این دو نوع اصلاح طلبی بود. به همین دلیل شاخص هایی برای تشخیص اصلاح طلبی «حکومتی» و «مردمی» ارائه کرده و در ادامۀ نوشته های قبلی ام و تا آنجا که از مقاله ای در این حد و اندازه می توان انتظار داشت، نظر خود را داده بودم.
سایت محترم اندیشه نو نقدی را بر آن مقاله انتشار داده به نام : «نقدی بر مقالۀ تحلیلی دوگانۀ اصلاح طلبی» که نوشته آقای امیرعلی میرکرانی است. نویسندۀ گرامی در این نوشته، وجود اصلاح طلبان دست ساز ولایت فقیه را می پذیرد و می نویسد: «مسلم است که قدرت مسلط در میهن ما کوشش داشته و دارد ،با ساختن جریان هایی جعلی مشابه با جریانات اصیل اصلاح طلبی و جایگزینی آن ها در سپهر سیاسی کشور ،مبارزۀ اصلاح طلبی را مال خود کند. آن ها این سیاست را نه فقط در رابطۀ با اصلاح طلبان ،بلکه همۀ جریانات سیاسی مخالف و از جمله نیروهای راست و چپ بکار بسته اند و برای هر کدام که شما دست رویش بگذارید حداقل یک مدل جعلی و خودساخته دارند.»
و اضافه می کند:
«باید بدانیم ،افشای این جریانات بی ریشه اصلاح طلب ،خودش از مصادیق جرم و نقض خط قرمزهای تعیین شده توسط دستگاه سرکوب تحت سلطۀ رهبری است و اگرچه ،از طرف نیروهای مخالف کار مفید و ارزنده ای ست ، اما به دلایلی بسیار نمی تواند محور فعالیت جریان های اصلی اصلاح طلبان قرار گیرد.» (از نقد آقای میرکرانی)
یعنی اینکه به نظر ایشان، آن ها تا آنجا دست ساز ارگان های امنیتی زیر نظر دفتر رهبری هستند که درگیر شدن با آن ها و افشایشان، نه بعنوان درگیری داخلی بین اصلاح طلبان، بلکه «از مصادیق جرم و نقض خط قرمزهای تعیین شده توسط دستگاه سرکوب تحت سلطۀ رهبری است.»
نه ایشان و نه من بر مصداق های این نوع اصلاح طلبی انگشت نگذاشته ایم، اما می توان به نشریات دست راستی افراطی و سپاه رجوع کرد و مصاحبه های هرروزه با این نوع اصلاح طلب و بیان نظراتشان را با عکس و تفسیر دید. مهمترین نقدی که ایشان متوجه نوشتۀ من دانسته اند آن است که وقتی می پذیرم که : «اصلاح طلبی مردمی اما حتی در حد تعدیل قدرت ولایت فقیه هم که باشد، چنانکه به تجربه دیدیم، با مقاومت سرسختانه ای از طرف او و دم و دستگاه عریض و طویل حاکمیتش روبروست. از نظر او این نوع اصلاح طلبی یک «فتنه» است و فتنه گران باید منزوی و ارتباط آنان با مردمی که حامی آنانند ، قطع شود.»(از دوگانۀ اصلاح طلبی)
پس چرا« متوجه غیر عملی بودن جداسازی این دو نوع اصلاح طلبی در دنیای واقعی و سپهر سیاسی میهنمان» نیستم و درک نمی کنم که «اصلاح طلبان ،مجبورند برای بقا در صحنه سیاسی ، چشم بر خیلی از مسائل ببندند و برای بقا به اتحادی با اعتدال گرایان تن بدهند که برنامه ای برای اجرای هدف بلند مدت آن ها ندارند.»(از نقد آقای میرکرانی)
ایشان نقل قول دیگری از مقاله اینجانب بر می گزیند و ادامه می دهد که:
«سیاست نیروهای انقلابی در چنین شرایطی، برانگیختن مردم و همراهی با اصلاح طلبان مردمی برای هدف مشترک و افشای اصلاح طلبان حکومتی است که به خدمت دستگاه ولایت فقیهی کمر بسته اند. نباید برخی همپوشی ها در میان این دو نوع اصلاح طلبی که از ضرورت های شرایط امنیتی و سرکوبگرانۀ حاکم بر می خیزد، مانع دیدن این خط قرمز تعیین کننده در مبارزه شود.» (از دوگانۀ اصلاح طلبی_تاکید از من است)
و معترض است که: «به نظر می رسد ، ایشان به صراحت این برخی همپوشی ها را می بیند و به شرایط امنیتی هم توجه دارد. سوال اینجاست ،پس چرا راه انقلابیون را به اصلاح طلبان توصیه می کند. باید پذیرفت ،در چنین شرایطی ،راه همان باشد که رهبران اصلاح طلب پیش می برند. بکار گیری روش انقلابی توسط اصلاح طلبان ،چیزی جز خودکشی سیاسی نیست.» (نقد آقای میرکرانی)
هدفم از آوردن نقل های مفصل این نیست که خواننده را از خواندن نقد پر مضمون ایشان بی نیاز کنم، آنچه باعث این کار شد، نکتۀ ظریفی است که اختلاف نظر ما را باعث شده و لازم است از میان این نوشتۀ کوتاه بیرون کشیده و توضیح داده شود. اگر دقت کنیم در نوشتۀ من تکلیفی برای اصلاح طلبان مردمی مشخص نشده است. من گفته ام: سیاست نیروهای انقلابی چه باید باشد و در واقع بر سه وظیفه، به نظر خود، تاکید کرده ام: برانگیختن مردم، همراهی با اصلاح طلبان مردمی برای هدف مشترک، افشای اصلاح طلبان حکومتی.
اشاره ای هم «به برخی همپوشی ها در میان این دو نوع اصلاح طلبی» داشته ام و آن را «از ضرورت های شرایط امنیتی و سرکوبگرانۀ حاکم» دانسته ام. یعنی باید دانست در میان نیروهای اصلاح طلب بسیاری نیروهای مردمی هستند که ناچارا محدودیت هایی را در رفتارشان لحاظ می کنند. اعتقاد دارم که نباید معذوریت آن ها در رفتارهای سیاسی شان الگوی عمل نیروهای سیاسی مخالف شود و این نیروها را از افشای اصلاح طلبان جعلی و سیاست های ضد بشری دستگاه ولایت فقیهی برای تملک جنبش اصلاحات باز دارد.
باید توجه داشت، تفاوت دو نیروی اصلاح طلب مردمی و حکومتی همانطور که در مقاله توضیح دادم کیفی ست و در مواضعشان نسبت به «آزادی فعالیت های سیاسی و اجتماعی»، «توسعۀ صلح آمیز»، «توزیع عادلانه ثروت»، «حاکمیت قانون»، «حفظ محیط زیست و توسعه ای پایدار» و … است و نه تاکتیک هایی که اینجا و آنجا می گیرند. ایشان به این بخش از مقاله اشاره ای نداشتند.
مسلم است که هر نیرویی در صحنۀ واقعی نبرد نیازمند ریز کردن اهداف، اولویت دادن به آن ها، و یافتن راهکارها و گفتمان هایی برای پیش برد آن است. از آن مهمتر اینکه، هر نیروی سیاسی، سنت ها، شیوه برخورد، و روش های مبارزۀ خود را دارد و بر اساس آن هاست که اهدافش را راهبری می کند.
در صحنۀ مبارزه اجتماعی، این توان نیروهاست که سرنوشت مبارزه را تعیین می کند. نیروهای اصلاح طلب مردمی باید بدانند که بدون حضور قوی مردم در صحنه مبارزه، نیروی کافی برای غلبه بر هیولای قدرت بارگاه ولایت مطلقۀ فقیه، حتی به جهت تعدیل آن، ندارند. اینکه چگونه و در کجا به نیروی مردم متوسل می شوند و یا به مبارزۀ پیش افتادۀ مردم می پیوندند را سیر حوادثی رقم خواهد زد که قابل پیشبینی نیست. نیروهای انقلابی ضرورت تغییرات عمیق اجتماعی را با گوشت و پوست حس می کنند و اصلاحات حکومتی را چارۀ دردهای مردم نمی دانند و در شناسایی و افشای آن تردید به خود راه نمی دهند.
بدون پایداری ماهوی در مواضع مردمی و دفاع عمیق و پیگیرانه از خواست های مردم، نمی توان مردم را با خود داشت و به آنان تکیه کرد. هویت یک نیروهای سیاسی از تاکتیک هایش تاثیر می گیرد و جهت گیری های پی در پی به طرف راست به علت حفظ موقعیت، باعث از دست دادن پایگاه مردمی و تغییر هویت بسیاری از نیروهای سیاسی شده و ما عواقب آن را در تاریخ خود و جهان به کرات شاهد بوده ایم. آن ها که این تمهیدات امنیتی را برقرار کرده اند، بی خبر از تاثیر گذاری آن بر هویت نیروهای به دام افتاده نیستند. در واقع، بخش مهمی از نیروی جذب شده در سازمان ها و احزاب جعلی، همین نیروهای تغییر هویت داده هستند.
با اینهمه، نوشتۀ آقای میرکرانی تذکر دقیق و واقعبینانه ای را در بر دارد که ارزش بازخوانی کارش را دارد. ایشان تذکر می دهد که نیروهای مخالف باید از هرگونه نسخه پیچی های ذهنی و بدون درک عمیق از فضایی که اصلاح طلبان مردمی در آن گرفتارند، بپرهیزند و محدودیت های رفتاری و گفتاری آن ها را حمل بر مواضع واقعی شان نکنند. چرا که سیاست های امنیتی باند حاکم، پیچیدگی ها و اعوجاج عجیبی را به میدان مبارزه تحمیل کرده که باید با دقت تمام زیر نظر داشت.
تاکنون بر این تصور بوده ام که این ها را می دانم. نوشتۀ ایشان به من آموخت، هنوز هم دقت های بیشتری در کار لازم است.