درمقابل یک ساختار اجتماعی با نهاد های بیشماری که نه به مدنیت باور دارد ونه برای حقوق شهروندی ارزشی قایل است وتنها منافع یک اقلیت استثمارگر را حمایت می کند،هر تشکلی که قصد داشته باشد، منافع ش را پاس بدارد. می باید عللاوه برایجاد یک سیستم متمرکز ولی دموکرات به اتحاد با دیگر نیروهای اجتماعی که با آنها منافع مشترک دارند بیندیشد. زیرا همه سازمان های صنفی برای بقای و قدرت چانه زنی در مقابل حاکمیت خود محور به این اتحاد نیازمند هستند. معمولا در چنین ساختارِدرعمل انحصار طلب و متکی به نیروهای ” خودی”، احزاب، گروه های سیاسی و آزادی اندیشه نمی توانند وجود خارجی داشته باشند از این رونمی تواند در این شرایط موضوع گفتگوی ما باشد. در این صورت اتحاد تنها در میان سازمان های صنفی مورد نظر ماست. لذا در سازمان های صنفی که به این ضرورت رسیده اند، پیش از هرچیز این مسیله مطرح می گردد که اتحاد با کی و برای کدامین برنامه و هدف؟ اگر به واژه اتحاد به صورت یک کل بنگریم پاسخی ساده و بدون چالشی در پیش رو خواهیم داشت و همه بدون درنگ آن را تایید می کنند. ولی زمانی که وارد عملکرد اتحاد برای کاربردی نمودن آن می شویم، همه نگرش های ساده ی پیشین، پیجیده و مبهم می گردند. جزییاتی پیش می آید که کل را به حاشیه می کشاند و یا به کلی ندیده گرفته می شود، بدین علت رابطه کل و جزء ازهم می پاشد، دراین صورت باغرق شدن در جزییات، مفهوم اتحاد دگرگون و مسخ می گردد.شاید این ناشی از شرایط خاص یک جامعه دانش گریز و خرافه پرست باشد که مردم و حتی روشنفکرانش براساس عدم درک ارتباط پدیده ها به خصوص پدیده های اجتماعی باوری واپس گرا دارند، و تصور می کند: همه چیز پیش از این، مقدر شده است و نکبت امروزی کشورمان، آزمایشی برای سنجش ایمان مردمان است، ولی کارگر، و کلیه حقوق بگیران و مستمری بگیرهایی که این مفهوم الهی را درک نمی کنند، و تقاضای رسیدگی به حق قانونی شان را دارند، باید مجازات بشوند. زیرا بر خلاف اراده خداوند عمل می نمایند. بدین جهت سرمایه دار بنده با ایمان خداست وگناهی در جنایت هایی که مرتکب می شود ندارد!!! زیرا او به خواست الهی عمل می کند. یکی از نیروهایی که نمی توان با آن متحد شد، آنهایی هستند که با چنین باوری مانند خیل بزرگ . . . دنباله رو سازمان های دولتی چون سازمان بازنشستگان و شوراهای کارِ، خانه کارگرهستند، می باشد. تنها در صورتی که یک دگر گونی بزرگ اجتماعی صورت گیرد می توان این سازمان ها را در اختیار گرفت و به راه دفاع از حقوق زحمتکشان هدایت کرد. ولی آنهایی که با خوش بینی و از زاویه دیگری به این مسیله نکاه می کنند، ما نهایت همکاری را با این عزیزان انجام می دهیم تا بتوانند این نظریه خود را با پیروزی به اثبات برسانند، که پیروزی آنها سرافرازی ماست. نظریه ای که باور دارد، با یاری هم، می توانیم اختیار این سازمان را به دست بیاوریم و مسیر این سازمان های صنفی دولتی را به سوی سازندگی و حمایت از حقوق کارگران و مستمری بگیران کاربردی بنماییم.
اکثریت بزرگ بازنشستگان و کارگران در زیر پوشش این سازمان های دولتی ساخته، چشم امید به رحمت حاکمیت تعدیل ساختاری و خصوصی سازی دارند. از سوی دیگراکثرکارگران نسل اولی با درون مایه سندیکا بیگانه اند، لذا بیشتر به صورت مستقل و منفرد قربانی سیاست های اقتصادی تعدیل ساختاری و خصوصی سازی شده اند. کارگران را تنها با شیوه اقناعی می توان به شناخت و جذب به سازمان صنفی خود، سندیکا های مستقل وادار نمود. در حالی که در عمل شاهد هستیم، هر زمان که دراین شرایط خاص اجتماعی، وضعیت برای برخی از فعالان کارگری که امکان فعالیت در میان کارگران را به گونه نیمه مخفی به دست آورده اند، فراهم شده آنها توانستند با کمک کارگران، سندیکا را ایجاد بنمایند. که در این صورت حملات نهادهای ضد تشکل کارگری، چه ازنوع دولتی و چه از نوع فعالین سیاسی با گرایشات چپ آمریکایی هر کدام این سندیکا ها را به چند پاره تقسیم کرده و قدرت آن را، تضعیف نموده اند. در میان این همه دشمن طبقاتی نباید امید واهی ایجاد کرد و در عین حال نباید نا امید گردید. باید واقعیت های اجتماعی را شناخت و شرایط موجود را آن چنان که هست بررسی کرد، ونظریه رادیکال و منطقی را بر آن (پراتیک اجتماعی) انطباق داد تا بزعم دانشمند بزرگ چپ ایران، زنده یاد احسان طبری به تیوری انطباقی رسید( آن تیوری که شرایط عینی و ذهنی را بررسی نموده است). ولی به دلیل وجود چند انسان تا حدودی رادیکال در میان این ساختار دگم و ضد منافع کارگران و مستمری بگیران ودیگر حقوق بگیران اداری ولشکری نمی توان به تور شکارچیان ضد کارگری بی توجه بود، توری که با چند امتیاز حقیر اقتصادی خیلی ها را به ضد منافع خود و جمع تبدیل کرده است. ( البته اگر این چند نفر فریز شده برای دوران بحرانی نباشند). آقای محجوب و آقای ربیعی خود کارگر بودند و در سطح بالایی از مسیولیت هم قرار گرفتند ولی می بینیم سیستم مانند رودخانه نیرومندی آنهارا با خود می برد واگر واقعا هم قصد کاری در جهت منافع کارگران ومستمری بگیران داشته باشند، در ساختاری با یک سیستم اقتصادی نو لیبرالی تنها به یک دنباله رو بی مقدار تبدیل می گردند. تنها راه باقی مانده برای باز نشستگان و کارگران ایجاد اتحادی مستقل در میان خودشان است. وسازمان دهی توام با شیوه اقناعی برای جذب دیگر نیروهای اجتماعی و دیگر گروه های کاری، از تامین اجتماعی تا فرهنگیان وپرستاران و اقشار پایین بازنشستگان کشوری ولشکری است. مدیران بازنشستگان گروه های کشوری ولشکری در عمل نشان داده اند راهشان با راه دیگر بازنشستگان یکی نیست. ولی چون ما نمی توانیم مجوز برای تظاهرات بگیریم باید ازامکاناتی که این گروه ها زرد فراهم می کنند، استفاده کرده و شعار خود را بدهیم. زیرا منافع این گروه از بازنشستگان با دیگر مستمری بگیران در یک جهت قرار ندارد، صندوق بازنشسگی آنها را دولت در شرایط فعلی شارژ می کند. در حالی که صندوق بازنشستگی تامین اجتماعی را دولت خالی می کند وبدهی خود را به آن نمی پردازد. از سوی دیگر منتصب بینی در سازمان تامین اجتماعی با حقوق های نجومی قرارمی دهد با این هدف کاری، که سهم بزرگی از غارت منابع تامین اجتماعی را به جیب خود و اربابانشان بریزند و در نهایت، پس انداز های بین نسلی بازنشستگان، کارگران وحقوق بگیران را به صفربرسانند. یک سازمان صنفی در حاکمیتی بدون قانون مردمی ومتکی به صندوق بین المللی پول که سهم شیرش به آمریکا تعلق دارد، هرگز اجازه نمی دهد مورد بهره برداری سازمان های صنفی مستقل قرار بگیرد. تا چه رسد که تبدیل به امکانی گردد، برای تصاحب قانونی آن، چون در عمل تعدیل ساختاری که حاکمیت بدان باور دارد، به قانونی جز قانون عرضه و تقاضای بازار باور ندارد. شاید در این شرایط خوش بینی، منطقی نباشد ولی در هر صورت رای اکثریت معیار هر حرکتی در میان اتحاد سراسری بازنشستگان ایران و هر اتحادیه مستقل دیگراست. ولی با این پیشنهاد همیاران یک پرسش پیش می آید: آیا، وارد شدن درسازمانهای زرد و مرده ای که دهانی باز برای رسیدن امکانات از حاکمیت را دارند، پیوستن به خیل سیاهی لشکرِاز خود بیگانگان نیست؟ با کدامین راهکار می توان این مرده را زنده کرد؟ آیا نگهبان گورستان به شما اجازه کار در این گورستان را خواهد داد؟! متحد ما آنهایی هستند که پیش داوری نمی کنند وبر اساس عمل کرد امروزمان می خواهند با اتحاد با ما، از حقوق شان با استقلال سازمانهای صنفی شان، پاسداری کنند. به استثمار و سرمایه داری نه می گویند. از دخالت بیگانگان درسرنوشت کشورمان حمایت نمی کنند. صلح را پاس می دارند. و باور دارند چراغی که به خانه رواست به مسجد ( سوریه،عراق، لبنان و یمن) حرام است. آزادی اندیشه برای همه دگر اندشان را باور دارند و برای استقلال اقتصادی – سیاسی و صنعتی ایران آماده هر فداکاری هستند.
بازنشسته امروز درد های زیادی دارد به دلیل بیکاری در جامعه، فرزندان تحصیل کرده اش هنوزمستقل نشده اند وبخشی از مصرف کنندگان حقوق ناچیز بازنشسته اند. فرزندان شان نمی توانند زندگی مشترک ایجاد کنند. وبرخی ازنخبگانشان، با فروش هست ونیست زندگی خانواده اشان به مهاجرت رفته اند و موسسه های تحقیقاتی – علمی آمریکا، کانادا،استرالیا و دیگر کشورهای اروپایی را می گردانند. از سوی دیگردولت وابسته به قوانین بازار به اصطلاح آزاد، برای کسب در آمد با نوسان در بازار ارز، ارزی که تنها در اختیار او وحاشیه نشینانش است، می پردازد، تا نقدینگی بیشتر در اختیار داشته باشد، واین شیوه برایش منبع درآمدی غیر قانونی گردیده است. با این سیاست های اقتصادی تورم ابعادی نجومی می یابد و پول ملی بی ارزش می گردد. سقوط پول کشور، حداقل حقوق بازنشسه را به شدت کاهش می دهد وخانواده های وابسته به بازنشستگان به روز سیاه می افتند. هیچ کدام از این وقایع که باعث شدت گرفتن بحران اجتماعی می شوند،از نظر نظام تعدیل ساختاری و خصوصی سازی و رهبران وابسته به این مناسبات، ارزش برای بررسی را ندارند. از این رو دولت ورهیران حاکمیت، هنوز به دنبال کاربری کردن مناسباتی اقتصادی تعدیل ساختاری و خصوصی سازی هستند، همان مناسباتی که 30 سال است، هر روز بیشتر جامعه را در بحرانی شدیدتر فرو می برد. این آقایان، مشاوره های اقتصاد دانان نو لیبرال و فاسد آمریکایی را که دنباله رو فاشیست ضد کارگری اتریشی ” هایک” هستند باور کرده اند، که مرتب در گوششان علت بحران را برایشان به گونه ای غیر واقعی توجیه می کنند و خصوصی سازی را ” تنها ره رهایی” مناسبات اقتصادی ایران می پندارند !! این سرنوشت شوم خرده کاسبکاری وطنی است که چپ رادیکالش به تنها ره رهایی پارلمان تاریسم رسیده و رادیکال مذهبی ش از حکومت مستضعفان به سرمایه داری مالی (تعدیل ساختاری و خصوصی سازی) رسیده است.با وجود این واقعیت های اجتماعی می باید در جستجوی راه حل هایی عملی برای برون رفت از این بحران اجتماعی بود. اتحاد با پیچیدگی شرایط موجود، به کلاف سر در گمی می ماند که حداقل برخی از دوستان از نزدیک یک فاکت آن را تجربه کرده اند. رهبر فعلی و مجری و ” شومن” بازنشستگان کشوری و لشکری در کنار ما بود. ولی از نظر این جناب که هنوز مدعی کار شورایی است، شیوه بحث و گفتگو و رای گیری با نگرش انحصار طلبانه (کشوری و لشکری) ایشان در تضاد قرار داشت. مسلما یک فاکت برای اظهار نتیجه کافی نیست از این رو تجربه دیگر را می توان کاربردی نمود. اعتراض های پیگیر بازنشستگان به سیاست های کلان اقتصادی یکی از راه های مبارزاتی ما خواهد بود زیرا این مناسبات تحمیلی صندوق بین المللی پول که حاکمیت به رغم ادعای ضد آمریکایی بودنش سرسپرده آن است، و راهش را پی گیری می کند، نه فقط در ایران بلکه در هر جای جهان کاربردی گردیده ااست تنها ویرانی ساختار اجتماعی – اقتصادی را عملی نموده است. ولی گویا آقایان تصور می کنند ایران یک استثاء است، و امداد غیبی آنها را از بحران بیرون خواهد کشید. از این رو اتحاد با هواداران این مناسبات و سرمایه داری جهانی و نهاد های حاشیه ای آنها در این فساد جهانی حل شدن است. آن هم برای مشتی امکانات ناچیز و موقتی. ویا امید به رادیکال بودن برخی از مسیولان ش. این عده رادیکال احتمالی هر چند کوچک یا بزرگ با جریان مناسبات نو لیبرالی در حال رفتن هستند واین امیدی است غیر واقعی. ولی دلیلی بر عقب نشینی ما نخواهد بود، باید هر امکانی را مورد بررسی قرار داد و هوشیارانه عمل نمود. در اتحاد در جستجوی کمیت بالا نباشیم که بزرگترین کمیت ها اندیشه های دگم و واپس گرا را دنبال می کنند. کمیت کم ولی با کیفیت بالا، بنیادها را در مقاطع خاص تاریخی زیرو رو خواهند کرد. و در بحران های اجتماعی، وجود تشکل های مستقل و فعال، می توانند این کمیت های را با عملکرد رادیکال خود، جذب بنمایند.
بازنشستگان اتحادیه نیروی کار پروژه ای ایران
سخنگو ناصر آقاجری
6 تیر ماه 98
Naser Aghajari