صرف نظر از همۀ تفاوتهای نظری، تحلیلی و راهبردی میان «کلیک بازان» دهۀ هشتاد و «توئیت بازان» دهۀ نود؛ هر دو دستۀ یاد شده در یک فقره مشترکند و آن هم خداحافظی عافیتطلبانه با دشواریهای یک مبارزۀ مستمر سیاسی و اجتماعی و کوچ از فضای واقعی سیاست و جامعه است و البته هر کدام با انگیزهها، دلایل و روشهای خاص خود…….صرف مشارکت در مواجهات اینترنتی و تشکیل جماعتهای مجازی در فضای مجازی آنهم با فاصلههای مکانی بسیار و بدون امکان ارتباط عینی و مواجهۀ فیزیکی، نمیتواند جایگزین قابل قبولی برای مشارکت واقعی آنان در فعالیتهای جمعی باشد و دستیابی به دموکراسی یا دیگر خواستههای مدنی را تضمین کند.
سالها پیش آقای سعید حجاریان در واکنش به طرح «رفراندوم مجازی» و راه اندازی سایت «شصت میلیون دات کام»، این نوع شبه مبارزات را به طعنه «کلیک کلیک بنگ بنگ» توصیف کرد (با اقتباس از عنوان داستان «چیتی چیتی بنگ بنگ» اثر یان فلمینگ). با نگاهی به پسزمینۀ مبارزات مسلحانه در سالهای پیش از انقلاب، این تعبیرِکاملا گویا به هیچ توضیح اضافهای نیاز نداشت. جایگزینی «شلیک»های پرخطر فدائیان و مجاهدین خلق یا هیئتهای موتلفه و حزب ملل اسلامی در دهههای چهل و پنجاه شمسی با «کلیک»های بیخطر کاربران اینترنت از پشت دستگاه رایانه در دهههای هشتاد و نود شمسی، طنز جدی و حتی تلخی بود که در تعبیر کوتاه و گویای آقای حجاریان بازنمایی شد و ناتوانی اپوزیسیونِ متوهم و خواهان تغییرات کهکشانی و ماکرو را از ایجاد تغییرات ذرهای و میکرو با زبانی صریح و لحنی گزنده به رخ میکشید. در این تصویر کمدی-تراژیک فاصلۀ وحشتناک میان خواستهها با توانستهها، حرف با عمل و سود مورد نظر با هزینۀ قابل پرداخت به وضوح آشکار میشد.
این طنز اما آنجا تلختر میشود که ببینیم یک دهه و نیم پس از طعنۀ آقای حجاریان به سیاستورزی و سیاستورزان رایانهای، بسیاری از دوستان یا مریدان نزدیک خود ایشان (که غالبا کنشگران سیاسی نامدار و اصلاحطلبان برجستهای بودهاند و هستند) در همین تله گرفتار آمده و مبارزۀ سیاسی به قصد اعمال اصلاحات و ایجاد تغییرات عینی و تاثیرگذار در ساختار سیاسی کشور را به حضور شبحوار در فضای مجازی فروکاستهاند و جز «توئیت توئیت بنگ بنگ» مشغولیت دیگری ندارند.
به زحمت میتوان از میان دهها توئیتِ روزانۀ کنشگران منتسب به جریان اصلاحات چند خبر، تحلیل یا پیام با ارزش دانشافزا یا روشنگر یافت. توئیتهای گاه کممایه و شعارگونه با چاشنی هشتگهایی که به رخدادهای روز (و در واقع امور روزمرّه) میپردازد و تنها بیانگر اعلام موضع (و به تعبیر دقیقتر اظهار نظر) فعالان سیاسی منتسب به اصلاحات در مورد رخدادهای به اصطلاح ترند شدۀ روز هستند. این توئیتها از کنشگرانی که مدتهاست فقط نامی از یک جنبش یا جریان سیاسی را با خود یدک میکشند، نسبت به روند تحولات جاری کشور و آیندۀ پیشِ روی مردمی که دو دهه به شعارها و وعدههای ایشان دل بستند، رفع مسئولیت نمیکند. متاسفانه تنها کارکرد واقعیِ و تنها نتیجۀ عینی این حضور شبحوار در پسِ دستگاه های رایانه یا گوشیهای تلفن همراهِ هوشمند، چیزی نیست جز خود خرسندسازی و مسخ هویت یک جریان مردمی و تبدیل آن به یک «اجتماع خیالی» و فروکاستن تمامیت جنبش سیاسی و مدنی به توهم کنشگری اصلاحطلبانه آنهم از نوع میانمایه و مجازیاش، به قصد محافظت از هویتی رو به زوال و در حال جایگزینی با خرده هویتهای پراکنده و ناهمگن.
در واقع آن دسته از اصلاحطلبان که از حضور در ساحت قدرت باز ماندهاند و مهارت لازم و کافی برای سیاستورزی خارج از این ساحت را نیز ندارند و احساس میکنند از حضور خیابانی در جنبش سبز نیز طرفی نبستهاند، لا محاله به فضای مجازی چونان افیونی آرامبخش پناه بردهاند تا از سرخوشیهای کاذبش بهرهمند شوند.
صرف نظر از همۀ تفاوتهای نظری، تحلیلی و راهبردی میان «کلیک بازان» دهۀ هشتاد و «توئیت بازان» دهۀ نود؛ هر دو دستۀ یاد شده در یک فقره مشترکند و آن هم خداحافظی عافیتطلبانه با دشواریهای یک مبارزۀ مستمر سیاسی و اجتماعی و کوچ از فضای واقعی سیاست و جامعه است و البته هر کدام با انگیزهها، دلایل و روشهای خاص خود.
دستۀ نخست در سرزمینهای دوردست در اندیشۀ راهاندازی، کنترل و هدایت یک «انقلاب از راه دور»ند در حالی که روز به روز از واقعیتهای عینی جامعۀ ایرانی دورتر میشوند. اینها مردم را به شورش و انقلاب در خیابان دعوت میکنند در حالی که خود هزاران کیلومتر دورتر به زندگی روزمره و بیخطر مشغولند. دستۀ دوم نیز اگر چه در ایراناند اما سنگر گرفته در پشت رایانهها و گوشیهای تلفن همراه هوشمند و گرفتار در پیلههای خود ساخته، به تبعیدی خودخواسته رفته و متاسفانه این وضعیت تراژیک را به جای تحلیل و تبیین، توجیه و تئوریزه میکنند. هر دو دستۀ یاد شده در بالا از این نکته غفلت یا تغافل میورزند که در هر جامعه، نظریه و گفتمانی بخت فراگیری و تاثیرگذاری دارد که دسترسپذیر باشد و از بطن کنش اجتماعی و در نسبت و رابطۀ ملموس با مردم ببالد و پیش برود.
واقعیت این است که نه تنها کنشگران سیاسی بلکه همۀ مردمانی که امید و مطالبهای برای اصلاح و دگرگونی شرایط موجود جامعۀ خویش دارند نمیتوانند بدون رویاروی و ارتباط واقعی در جامعه و فضای واقعی (و نه مجازی) چیزی را تغییر دهند و گامی در مسیر اصلاح بردارند. صرف مشارکت در مواجهات اینترنتی و تشکیل جماعتهای مجازی در فضای مجازی آنهم با فاصلههای مکانی بسیار و بدون امکان ارتباط عینی و مواجهۀ فیزیکی، نمیتواند جایگزین قابل قبولی برای مشارکت واقعی آنان در فعالیتهای جمعی باشد و دستیابی به دموکراسی یا دیگر خواستههای مدنی را تضمین کند.
فاصلۀ مکانی و عدم امکان مواجهات فیزیکی یکی از بزرگترین موانع در مسیر تعاملهای انجمنی و مشارکت و تاثیرگذاری در حوزهی عمومی و جامعه مدنی است. تعامل رو در رو واجد خصلت مشارکت واقعی است و در غیاب چنین روابطی، هویتها آنچنان سیال، پراکنده و بعضا کاذب و جعلی خواهند بود که قطعا نمیتوان بر مبنای آنها روابط سیاسی را تاسیس، هویتی واقعی را تعریف و خواستههای جمعی را پیگیری کرد. در عمل نیز نمیتوان میزان پایداری و جدیت کنشگران را در پیگیری خواستههای مدنی سنجید یا اینکه کنشگران واقعی را از اشباح پنهان شده در پس هویتهای جعلی تشخیص داد. اعلام موضع بیخطر در پس رایانهها کجا و ایستادگی بر سر آن موضع در فضای حقیقی و پذیرفتن عواقب و هزینههای آن کجا؟
اصلاحطلبان مورد نقد ما، با ایجاد دوقطبی کاذب «خیابان-صندوق رای» و نفی اولی و ترجیح دومی کوشیدهاند مشی اصلاحطلبی و پروژۀ دموکراسیسازی را در صندوقهای رای و تاثیرگذاری بر نهادهای انتخابی خلاصه کنند و با تقلیل اصلاحات به انتخابات، خود را از مسئولیت اجتماعی و سیاسی در برابر نسل امروز و نسلهای فردا آزاد کنند و در این مسیر نیز به جای سازماندهی نیروها برای مبارزات پارلمانتاریستی، تنها و تنها به تکرار گفتارها و نوشتارهای تکراری در فضای مجازی مشغول شدهاند و همچنانکه گفته شد با سرخوشی کاذب ناشی از «توئیتبازی» در فضای مجازی بر ناتوانیها و ناکامیهای خویش سرپوش میگذارند و این در حالیست که سیاست و امر سیاسی را نه در شاهراه های فضای مجازی بلکه همچنان در«خیابان» یعنی در فضای واقعی جامعه و با آدمهای عینی و ملموس باید جستجو کرد. حتی اگر ما این واقعیت آشکار را انکار کنیم باز هم سیاست واقعی در جامعۀ واقعی در جریان است. اگر جواز یا حتی ضرورت استفاده از شریانِ خیابان را برای کنشهای فعالانه و مشارکتجویانه (در بطن حرکتهای آگاهانه و سازماندهی شده) نفی کنیم، این بستر همچنان در تصرف حرکتهای برخاسته از شبکههای انفعالی و کنشپذیر باقی خواهد ماندکه فاقد مکانیزمی نهادمحور برای درخواست مطالبات خود هستند.
وقتی در دهۀ پنجاه شمسی، چریکهای از جان گذشته (که فداکارانه زندگی و دار و ندار خود را روی دستها گرفته و به مرگ پیشکش میکردند) از تغییر نظام سیاسی حاکم بر کشور ناتوان ماندند، تکلیف کاربران فضای مجازی که در وطن یا دور از وطن و گاه با هویت ناشناخته و مجعول به قصد «تغییر رژیم» یا «اصلاح نظام» در فضای مجازی به «کلیک» و «توئیت» مشغولاند معلوم است. اگر آنها توانستند کاری از پیش ببرند، قطعا اینان نیز به طریق اولی نمیتوانند.
در جریان انقلاب اسلامی ۵۷ نیز آنهایی که کار را یکسره کردند تودههای مردم بودند، که در اتحاد خودجوش شبکههای انفعالی و کنشپذیر با شبکههای فعال و سازماندهی شده، برای چند ماه خیابان را به مثابه «قلب سیاست» تصرف کرده و رژیم پادشاهی را ابتدا به عقبنشینی و سپس به تسلیم واداشتند. در شرایط کنونی نیز برای ایجاد تغییرات سیاسی باید به نیروی اجتماعی مردم متکی بود. حتی حاکمیت مستقر نیز برای مقاومت در برابر فشارهای خارجی، تکیهگاهی امنتر از مردم ندارد. حاکمیت نیز (همچنان که اصلاحطلبان) اگر بخواهد شهروندان ایران را در بحرانهای سیاسی بینالمللی با خود همراه داشته باشد باید «سیاست زیستیِ فوکویی» را در مردم زنده نگه دارد و از آن نهراسد. یعنی سیاستی که تنها معطوف به رقابتهای پارلمانتاریستی نیست و کنش سیاسی را در زیست اجتماعی شهروندان و در همۀ مناسبات فردی و جمعی حاضر میبیند و آنرا به هر نوع مشارکت عمومی در فضاهای عمومی تعمیم میدهد.
با این حساب کسانی که در فضای مجازی در پی تغییرات بزرگ یا کوچک و سریع یا تدریجیاند، خود را به صید آب با غربال مشغول کردهاند.
بگذریم از این حقیقت تلخ که «کنشگران مجازی» مورد نظر ما حتی در فضای مجازی نیز کامیاب نبوده و همین عرصه را نیز به دیگران واگذار کردهاند. آنها در این عرصه نیز در رقابتی بیهوده و فاتالیستی با اپوزیسیون کاریکاتوریزه و هتاک (سلبریتیهای پر صدا و بی محتوا که جای خود دارند)، اعتبار جریان اصلاحطلبی را خرج چند لایک و کامنت بیشتر کردهاند.
زیتون