دیروزها،امروزها و فرداها
چشم می اندازم بین جمعیتی که سپید موی وگاه عصا به دست و ویلچرنشین و ناتوان به صحنه دیدار آمده اند!
پرنشاط از دیدار هم،چشم می اندازم شاید تو را (!؟)ببینم.اما نه دیروز نه امروز و…نمی ببنمت .توهستی وای نمی آیی.بیا که اینجا بی تو تنهاییم،تورا کم داریم،به انتظار دیدارتان هربار با تنی خسته می آییم وباز هم نمی ببنمت.
این است دلیل حسرت ماو کام آنها.
این است که هیچ مان می بینند.
این است که آنها به انتظار مردنمان هستند.
ما تو را کم داریم.
ننشین که دیگران حق تو را بستانند
ننشین که فردا از سفره ای نان بخوری که دخلی در آن نداشته ای
باشد که اینبار تراهم ببینیم.
♦️تجمع بزرگ صنفی بازنشستگان سراسر کشور
♦️۲۸خرداد
♦️ساعت ۱۰صبح
♦️مقابل مجلس