تحولات افغانستان با شتاب بسیار زیاد به سمتی می رود که می توان از آن به عنوان فصل جدیدی در حیات سیاسی این کشور نام برد. در این مرحله که پایانی است بر بیش از چهل سال ادعای استقلال، مبارزه با اشغال، جنگ علیه تروریسم، تعهد به رسمیت شناختن دولت مرکزی، پذیرش ارتش به عنوان تنها نیروی نظامی ملی، تعهد به قانون اساسی و به خصوص حقوق زنان و مهم تر از همه تعلیق تمام مصوبات دوجانبه و بین المللی در خصوص غیرقانونی بودن گروه های تروریستی، وجه مشخصه این مرحله تاریخی است. مذاکرات دوجانبه بین آمریکا و گروه طالبان که در پشت درهای بسته در دوحه قطر از ژانویه ۲۰۱٨ شروع گردید و تا به امروز بین “زلمی خلیلزاد” نماینده ویژه آمریکا در امور افغانستان با هیات طالبان به ریاست “عبدالغنی برادر” مرد شماره دو طالبان در حال انجام است، حول معاملات پنهان جهت واگذاری مستقیم یا غیرمستقیم قدرت به دست طالبان در شراکت با واشینگتن به سرانجام خود نزدیک می شود.
از همان زمان تشکیل و بسیج گروه های جهادی توسط آمریکا، اروپا، محور ارتجاعی عربی، پاکستان و ایران به بهانه مبارزه با اشغال شوروی در دهه هفتاد میلادی تا سقوط دولت دمکراتیک دکتر “نجیب الله”، حاکمیت چند ساله گروهای جهادی و جنگ بین جناح پشتون آن به ریاست “گلبدین حکمتیار” با جبهه موسوم به شمال به رهبری (برهاندین ربانی) که به ویرانی نیمی از کابل منجر گردید و متعاقب آن از درون مدارس علوم دینی در پاکستان طلاب شولاپوش با حمایت مالی، لجستیکی و نظامی توسط همان محور امپریالیستی – ارتجاعی سازمان داده شد و بر این کشور حاکم گردید، مرحله اول پازل فاجعه انجام شد.
در مرحله دوم که بعد از حملات تروریستی یازدهم سپتامبر اجرایی گردید به بهانه حضور گروه تروریستی “القاعده” و همکاری آن با دولت طالبان، حمله ائتلاف به رهبری آمریکا، ناتو و گروه متحدین آن به افغانستان منجر به اشغال رسمی این کشور توسط نیروی خارجی شد و در این میان در طی کنفرانس “بن” دولت دست نشانده با شراکت تکنوکرات های وابسته و فاسد افغان و جهادیون مخالف طالبان در کابل مستقر گردید. این مرحله در حیات سیاسی افغانستان یک تجربه هیجده ساله از اشغال سرزمینی و حاکمیت دولت دست نشانده و بی اختیاری بود که جدا از نارضایتی عمومی و یکه تازی طالبان، اما به دلیل اهداف و معادلات ژئوپلتیک واشینگتن هیچ روزی این کشور روی آرامش به خود ندید در نهایت یک جامعه در هم فروپاشیده و کاملا بی ثبات را به مردم افغانستان و امنیت منطقه یی تحمیل کرد که تا به امروز ادامه داشته و هر روز وضعیت را وخیم تر می کند.
افغانستان در هیچده سال اخیر به خلاف تمام ادعاهای ائتلاف آمریکایی، دولت مرکزی کابل، دسته بندی های جهادی همیشه در حال مخاصمه درونی و نهادهای مسئول بین المللی نه تنها در مسیر رشد، دمکراسی و ثبات حرکت نکرد که امروز از طرف همان ژنرال های آمریکایی مامور در این کشور ادعا می شود که بین نصف تا دو سوم کشور مستقیم و غیرمستقیم تحت سلطه طالبان می باشد. این وضعیت و پیشروی های طالبان در دو سال اخیر دقیقا در چارچوب همان سناریویی در حال اجرا می باشد که گروه “داعش” یک شبه با یک ستون نظامی متشکل از حدود هفتصد خودرو زرهی و جنگی از “رقه” سوریه تا “موصل” عراق بدون هیچ مزاحمتی از طرف نیروی هوایی قدرتی که اتفاقا در هر دو کشور همان آمریکای ابرقدرت می باشد، حرکت کرد و اهداف خود را به اشغال در آورد. صورت بندی مرحله جدیدی که در افغانستان در حال انجام است دقیقا در قاب تصویر همین معاملات و معادلات پشت پرده می باشد که برای تحمیل یک “اراده بیرونی” بر “ساختار درونی” هیولا را از بند رها می کنند. چنانچه “حمدالله محب” مشاور امنیت ملی افغانستان در انتقاد به مذاکرات در پشت درهای بسته بین خلیلزاد و هیات طالبان به صراحت می گوید “زلمی خلیلزاد، نماینده ویژه آمریکا برای صلح افغانستان تلاش دارد حکومت موقت بسازد و در راس آن قرار گیرد، یا آقای سفیر نمیداند چه میکند، یا اینکه چیز دیگری در سر دارد”. این اظهارات از طرف بلندپایه ترین مقام امنیتی کابل که حداقل بر این موضوع که دولت وی از روند مذاکرات کنار گذاشته شده و از مفاد توافقات بی خبر مانده است سندیت دارد، بلافاصله خشم رهبران واشینگتن را برانگیخت و آنان گفتند که دیگر هیچ مقام آمریکایی با ایشان دیدار نمی کند.
از یک طرف پیشروی راحت طالبان برای تسخیر مناطق در حالی که ائتلاف به رهبری آمریکا هنوز در افغانستان مستقر و تمام آسمان این کشور را در مونیتورینگ رادارهای دقیق خود دارد، نشان می دهد که در خوشبینانه ترین حالت هیچ اراده یی در طرف آمریکایی برای مبارزه با طالبان وجود ندارد. از طرف دیگر برای نهایی کردن توافق پنهان با طالبان نیاز به یک بسترسازی وجود دارد تا مردم این کشور بیش از همیشه اولویت امنیت به هر بهایی را بر دیگر مطالبات اجتماعی خود ارجح دانسته و فردا که دولت موقت شکل می گیرد و طالبان قدرت را قبضه می کند، هیچ قدرت سازماندهی شده در بین جامعه افغانی این پروژه را در خطر شکست قرار ندهد. تردید نباید داشت که پیشروی های اخیر طالبان و اتوبان یکطرفه آنان برای تسخیر مناطق، ارتباط مشخص با تفاهمات پنهان در مذاکرات به اصطلاح صلح هیات آمریکایی با طالبان دارد. اینکه امروز دولت “محمد اشرف غنی” کج دار و مریز از همکاری خیلیزاد ابراز خرسندی می کند یا با راه اندازی “لویی جرگه مشورتی صلح” سعی می کند هم چنان نشان دهد که بازیگر اصلی در توافقات آتی خواهد بود، بیشتر نمایش یک تراژدی کمیک است و هیچ تاثیرگذاری بر روندی که توسط واشینگتن و طالبان در حال پیگیری می باشد، نخواهد داشت. موضوع از آنجا جالب تر می شود که یک هفته پیش آمریکا روادید “فاتو بنسودا” دادستان دیوان بینالمللی کیفری را به خاطر تحقیقاتش درباره عملکرد نظامیان آمریکایی در افغانستان لغو کرد و روز جمعه ۱۲ آوریل هم به بهانه اینکه “انجام تحقیقات درباره اتهامات جنایات جنگی در افغانستان درحال حاضر نمیتواند به سود تامین عدالت باشد” قضات این دیوان درخواست آغاز تحقیقات در این خصوص را رد کردند. قضات این دیوان در حکم خود آورده اند ” با آنکه شرایط لازم چون صلاحیت قضایی و مدارک مرتبط فراهم است اما در وضعیت کنونی افغانستان انجام تحقیقات موفقانه و پیگرد قانونی با محدودیت شدید روبرو است”. چنانچه تمام قطعات این پازل به درستی در کنار هم چیده شوند به روشنی مشخص می شود که روند مصالحه و معامله با طالبان در شراکت با واشینگتن بدون هیچ ملاحظه منافع مردم افغانستان، حقوق دولت مرکزی کابل به عنوان نماد حداقل شکلی “حاکمیت ملی”، منافع همسایگان، تعهد به حقوق بشر، حفظ دستاوردها و امتیازات مصرح در قانون اساسی در حال انجام است. این مرحله جدید که بخشی از استراتژی آمریکا برای افغانستان می باشد هر چند که به تغییرات اساسی در عرصه میدانی و سیاسی این کشور منجر می شود اما هرگز پایانی بر بحران و فاجعه افغانستان نخواهد بود و تنها یک “تغییر وضعیت شکلی” با تعیین مناسبات جدید در عرصه توازن قوای داخلی و منطقه یی برای ادامه بحران به حساب خواهد آمد.