با توجه به اهمیت تحولات مهم ماه های اخیر در رابطه با اوجگیری مبارزات کارگران و زحمتکشان حول شعارهای مشخص و مطالبات برحق خود در رابطه با دستمزدهای پرداخت نشده، معوقه و شرایط محیط کار هیئت تحریریه اندیشه نو تصمیم به دعوت از برخی از کوشندگان سندیکایی در کشورمان برای گفتگو پیرامون چندین سوال مطرح در جامعه گرفت. اندیشه نو از آقای ناصر آقاجری برای قبول دعوت ما و شرکت در این گفتگو در 40مین سالگرد انقلاب بهمن 1357 تشکر می کند.
۱– وضعیت جنبش کارگری و درجهٔ آگاهی و سازمانیافتگی آن در سالهای منتهی به انقلاب ۱۳۵۷ چگونه بود؟
در شرایط اجتماعی سرکوب امکان ایجاد یک تشکل مستقل کارگری بسیار محدود و دشوار است از این رو برخی کارگران مبارز در درون تشکل های زرد به گونه ای فعال می شوند تا سمت و سوی این تشکل های سترون را تغیر دهند که معمولا این تغیرات تنها در چار چوب خواست های صنفی متوقف می شود. ولی زمانی که سیرتحولات اجتماعی انقلابی می شود، این تشکل ها هم وارد گود مبارزه می شوند. به گونه ی نمونه، کارگران صنعت نفت به خصوص در خوزستان تشکل های زردی داشتند که برخی نمایندگان کارگران را ساواک تعیین می کرد. ولی همین کارگران با شدت گرفتن روند انقلاب پوسته تحمیلی زرد را به دور انداختند وبا اعتصابی همه گیر آخرین ضربه کشنده را به نظام پلیسی شاه وارد کردند. در حالی که نسبت به دیگر کارگران ایران یقه سفید با درآمد بهتری محسوب می شدند. شرایط دشوار پلیسی آن زمان، باعث می شد کارگران به صورت فردی در درگیری های خیابانی شرکت کنند و روند مبارزه را تشدید کنند. ولی کارگران آن دوران نسبت به تشکل و حرکت صنفی نظر بهتری نسبت به کارگران امروز داشتند. چون اکثر آنها دوران طلایی جنبش کارگری ایران در دهه بیست تا سی و دو ( شورای متحده مرکزی) را یا به خاطر داشتند ویا از نسل پیش شنیده بودند. ولی در هر صورت دیکتاتوری مانع از انتقال گسترده ی تجربه مبارزاتی کارگران به نسل های بعدی کارگران بود. آگاهی اکثرا در حد واندازه تایید چپِ مارکسیسم لنینیسم، آن هم تنها در شکل، بدون اطلاع از درون مایه آن بود.
۲- چرا و به چه صورتی کارگران در انقلاب ۱۳۵۷ شرکت کردند و مطالبات اصلی آنها چهبود، و آیا این مطالبات فقط محدود به حوزهٔ معشیت بود؟
کارگران اگر چه به صورت پراکنده در مبارزات انقلابی شرکت کردند( بدون سازمان های متشکل و متحد) ولی تیر خلاص را آنها با اعتصاب نفت گران به نظام دیکتاتوری زدند. مطالبه آنها بیشتر تغیر نظام دیکتاتوری و آزادی و استقلال بود. به همین دلیل همگی در انتخابات نظام بدون بررسی ژرفای عمل کردشان، به جمهوری اسلامی بدون ولایت فقیه رای دادند. آن هم به دلیل بی خبری از نقش مذهب در متوقف نمودن روند انقلاب بود. آنها برای رهایی از سیستم وابستگی اقتصادی – نظامی به سرمایه داری جهانی در این رای گیری شرکت کردند. و مهر خود را در اصول قانون اساسی با تعین مناسبات اقتصادی نظام زدند. ولی عوامل سرمایه داری جهانی به سر کردگی آمریکا توانستند پس از جنگ بر علیه این مناسبات اقتصادی کودتایی خزنده را کاربردی کنند و سرمایه داری مالی را در ایران پیاده نمودند.
۳– دلایل عمده و عوامل بازدارندهٔ روند تحققپذیر شدن مطالبات کارگران در برههٔ انقلاب ۵۷ چه بود و آیا هنوز هم تأثیر این عواملِ بازدارنده ادامه دارد؟ و در این ارتباط، خطاها و کمبودهای نیروهای چپ در آن زمان چه نقشی داشت؟
سرمایه داری جهانی پیش از پیروزی انقلاب با نشست رهبران امپریالیسم آمریکا،انگلیس، آلمان و فرانسه توافق کردند که پس از بیرون کردن شاه مذهب جانشین او گردد.( علت گریه شاه در فرودگاه موقع رفتن از ایران، همین بی وفایی اربابان سرمایه داری به سگ وفا دارشان شاهنشاه “آریامهر” بود) زیرا نگرش واپس گرای مذهبیون بهترین گزینه برای کشتار کمونیست ها بود و می دانستند با حذف فیزیکی چپِ ایران می توانند مناسبات اقتصادی نظام دینی را در جهت منافع خود تغیر دهند. ازاین رو از جهل و نااگاهی مردم وحاکمیت سوء استفاده کردند و پس از قتل عام کمونیست ها تعدیل ساختاری وخصوصی سازی را وارد ایران نمودند وعوارض این ساختار کودتایی همین است که امروزه شاهد آن هستیم.
۴– چهل سال پس از انقلاب، اکنون درجهٔ آگاهی صنفی زحمتکشان، بهویژه بها دادن به ضرورت ایجاد تشکلهای دموکراتیک مستقل و درک نیازمند بودن به همبستگی بین کارگران برای دستیابی به مطالبات صنفی و بهبود وضعیت معیشتی را در میان کارگران بخشهای صنعتی کشور چگونه ارزیابی میکنید؟
اکثریت کارگران نسل جدید علاوه بر بی خبری از جنبش کارگری ابران که با ایجاد سندیکاها وپس از آن ایجاد شورای متحد مرکزی در دهه بیست عاقبت نطام را وادار کردند در سال 25 – 26 تامین اجتماعی و بازنشستگی کارگران را بپذیرد، و حاکمیت را وادار نمودند، تامین اجتماعی را قانونی کنند. در حالیکه نظام موجود تلاش می کند با غارت اموال تامین اجتماعی که متعلق به چندین نسل کارگری است این سرمایه های کارگران را نابود کند. و با طرح های متنوع قانون کار را به کلی از میان بردارد. که در مورد کارگران پروژه ای (قرارداد موقتی ها و کارگاه های زیر ده نفر و مناطق آزاد تجاری – صنعتی )آن راعملی نموده است. کارگران نسل جدیدی که از ایل و روستا به کارگاه ها وارد می شوند به کلی از حقوق خود بی خبرند. بازنشستگی و خدمات درمانی را لطف نظام تصور می کنند و از اینکه در کارگاه شبانه روزی در بیابانهای، به آنها غذایی می دهند، خدا را شکر گذارتد. واژه استثمار و حقوق کار و حقوق مدنی را نمی فهمند. ولی شب و روز در دنیا اینترنت با موبال شان مشغولند. ولی همین افراد وقتی با یک کارگر نسل پیش همکار می شوند وبا این واقعیت ها آشنا می گردند صورتشان را با پارچه ای می پوشانند و با سنگ و میله های آهنی به نیروهای حراست شرکت ها حمله می کنند. نقش روشن اندیشان پیش گام بسیار سازنده است که متاسفانه با شکست جبهه کار جهانی اکثر این نیروهای خلاق مانند رهبرانشان لیبرال و سرسپرده دموکراسی غربی (سرمایه داری) شده اند. و در انتظار چنین رویایی ( امام زمان لیبرال همرا با دموکراسی پارلمانی) در حال چرت هستند. در کارگاه های بزرگ و دولتی هم، اختناق و ابزاراخراج، با قدرت هر صدایی را در گلو خفه می کند.
۵– در سالهای گذشته، حرکتهای صنفی در جنبش کارگری ایران، بهویژه حرکتهای اعتراضی چند ماه اخیر مانند نیشکر هفتتپه، فولاد اهواز، و هپکو، نشانگر بالا رفتن درجهٔ جسارت کارگران در مقابلهٔ مستقیم با کارفرمایان و صاحبان سرمایههای کلان است. آیا این روند نشان از وجود جهشی بزرگ در پیریزی ساختارها و تشکیلات مستقل دارد، یا اینکه تکانی اوّلیه در جنبش کارگری به دلیل رو به وخامت گذاشتن وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم است؟
وخامت وضع معیشتی کارگران کارد را به استخوان رسانده است به خصوص که وضعیت اشتغال روز به روز بدتر می شود. این روند به صورت یک عامل مهم باعث این تکان در میان کارگران شده است که اگر فعالان کارگری به جای عضو گیری برای سازمان هایشان به ایجاد تشکل های مستقل کارگری توجه کنند این روند می تواند امیدوار کننده باشد. ویا اگر در میان فعالان کارگری تفرقه از میان برود و اتحادی سازنده شکل بگیرد، صد در صد این روند در بخش کارگری هم گشترش می یابد. در هر صورت در این قسمت اگر ها و ولی ها، کم نیستند. ولی واقعیت های تاریخی یاد آوری می کنند که جنبش کارگری با آزمون و خطا عاقبت در مسیر درست قرار خواهد گرفت و مانند توفانی بدون کانالیزهِ نشده، بنیاد استبداد فردی را بازدر هم می شکند؛ ولی عدم تشکل مانند دفعه پیش (انقلاب مردمی 22 بهمن ) معلوم نیست سکان انقلاب در دستان سرمایه داری قرار نگیرد.
۶– آیا این روندِ بالا رفتن درجهٔ جسارت طبقهٔ کارگر در مقابله با کارفرمایان و صاحبان سرمایه در دیگر نقاط کشور و بخشهای دیگر اقتصادی نیز به چشم میخورد؟ به عبارت دیگر، آیا این نوع تحوّل در نوع مبارزه و ذهنیّت کارگران در حال فراگیر شدن است؟
روند درگیری کارگران با سیستم سرمایه داری و نیروهای حراست کارگاه ها، مدت هاست که در عسلویه و در پالایشگاه ستاره خلیج بندر عباس صورت گرفته بود و کارگران با حمله به دفاتر کارفرماها خسارات زیادی به بار آورده بودند. که شرح کامل آن را به صورت مقاله در فیسبورک انتشار داده بودیم. ولی روشن ترین سند این گونه درگیری ها، جنبش مردم ایران در اکثر شهرهای بزرگ وکوچک ایران در دی ماه 96 است. در عسلویه و دیگر پروژه های نفتی و نیروگاه ها، گارگران با اخراج ها و بیکاری ها و بلک لیست ها در عمل به صورت نیروهای غیر کارگری در خیابان ها فریاد می زنند.
۷– در برنامهای با نام «طراحی سوخته» که روز ۲۹ دی از کانال ۲ صدا و سیما پخش شد، ارگانهای امنیتی اعترافهای اسماعیل بخشی- کارگر هفتتپه- را به نمایش گذاشتند. چه سلسلهای از اقدامها و وقایع منجر به نمایش دوبارهٔ این نوع اعترافهای اجباری تلویزیونی شد؟ مقامهای مسئول چه هدفی را دنبال میکنند و آیا در این راه موفق بودهاند؟
در زمان دیکتاتوری شاه بزرگترین سازمان های جنبش مسلحانه برای یک رفیق دستگیر شده ی خود، یک زمانی کوتاهی را برای امکان مقاومتش تعین کرده بودند، که پس از پایان این مدت خانه های تیمی به سرعت تغیر می کردند. این زمانی کوتاه برای قهرمانان خلق ایران بود، ولی کارگران ادعای قهرمانی ندارند. در ضمن جامعه ای که نیاز مند قهرمان باشد جامعه ای عقب رانده شده و واپس گراست. شرایط زندان بدون استثنا ممکن است هر کسی را از پای در آورد، لذا این گونه برنامه ها تنها رسوایی برای دست اندرکاران این عمل کرد ها را به وجود می آورد. نه کارگران. شاید تنها در میان برخی خودی های نظام این گونه برنامه ها مورد تایید قرار بگیرد و بدان باور داشته باشند، نه مردم. مردمی که همگی در کوچه و خیابان و پارک ها با نفرت از تداوم مناسبات اقتصادی – سیاسی این ساختار سرمایه داری مالی، نام می برند.
۸– آیا از نظر کیفی و کمّی تجربهٔ رهبری کردن فعالیتهای سندیکایی به درجهٔ لازم برای سازماندهی اعتصابهای بزرگ در راه به ثمر رساندن مطالبات کارگران رسیده است؟ اگر نه، چه موانعی بر سر راه پدیدار شدن رهبریِ کارآمد در جنبش کارگری وجود دارد؟
تعداد سندیکا های موجود انگشت شمار است و همین تعداد هم تحت تاثیر عوامل سرمایه داری تحت پوشش نام چپ؛ مانند حزب کمونیست کارگری تضعیف شده اند. ضعف شناخت طبقاتی در میان کارگران عامل مهم این روند است از سوی دیگر نقش ضعیف فعالان کارگری به علت توقف درگرایشات اندیشه ای دهه پنجاه مزید بر علت است. تا در میان این فعالان کارگری اتحادی برای پیش گامی و هدایت منطقی جنبش صورت نگیرد و تجربیات مبارزات جنبش کارگری ایران، و شناخت طبقاتی بدون وارونه سازی وحذف برهه هایی از این جنبش، به نسل جدید، منتقل نگردد جنبش کارگری با زیگزاک هایی کُند به پیش می رود، ولی در نهایت مانند انقلاب 22 بهمن پیشگام خود را جای خواهد گذاشت. روند باز دارنده دیگر سرکوب ددمنشانه حاکمیت نولیبرالی است که باعث گردیده هر شکل مبارزه دشواری های خاص و باز دارنده خود را داشته باشد.اگر فعال کارگی صادقی که قصد ندارد یک اتحادیه یا سندیکای وابسته به گروه خاص ایجاد کند وروند تداوم را به خود سندیکالیست ها واگذار کند، اگر به خواهد با مبارزه مخفی این روند را ادامه دهد، تا روند روشنگری متوقف نگردد، عوارض خاص این شیوه را در پی خواهد داشت. اگر به صورت علنی مبارزه کند وحشیانه حذف فیزیکی می شود و ادامه دهندگان سندیکا به دام گرایشات متنوع گروهی می افتند و هر کدام سمپات یک گرایش می شوند وسندیکا در عمل چند پاره می شود. ترکیب این دو گرایش (مبارزه مخفی و علنی هم نیازمند اطلاعات خاصی است که تجربیات مبارزات پیشین شورای متحده ی مرکزی می تواند در اختیار این کارگران قرار دهد ولی چون نام این بخش از مبارزات کارگری با نام یک حزب در ارتباط است، به وسیله همان فعالان گروه گرای دهه پنجاه، ندیده گرفته می شود. زیرا سرنوشت باورهای دست و پا شکسته گروهی یشان، برتر از، شکل گیری درست جنبش کارگری ایران است. از این رو شاهد ترور شخصیت های مهم کارگرانی هستیم که بنیان گذاران همین چند سندیکای محدود هستند. واگر این شخصیت ها این چنین ترور نشوند در عمل کنار گذاشته می شوند.
۹–روشن است که فعالان سندیکایی کشورمان، از لحاظ قانونی، در مقایسه با بسیاری از کشورهای دیگری که در آنها اتحادیههای کارگری آزادانه عمل میکنند، در چارچوبی بسیار محدودتر فعالیت دارند. همینطور، درجهٔ آگاهی و بها دادن به عملکرد سندیکالیستی در میان طبقهٔ کارگر شاید هنوز آنچنان که باید و شاید قوام نیافته است. در این صورت، آیا جنبش کارگری ایران قادر به اقدام در مورد ایجاد شوراهای کارگری و تثبیت آنها به عنوان ابزار مدیریت کردن نهادهای اقتصادی است؟
به صورت بالقوه آری ولی برای کاربردی شدن این روند برخی ” اگر” ها و” ولی” ها را باید از سر راه جنبش کارگری بردارند. یک فعال کارگری مارکسیسم لنینیسم زمانی که می بیند راه حل وپیشنهاد او می تواند در روند اتحاد جنبش کارگری تفرقه ایجاد کند، حتی اگر آن پیشنهاد درست باشد، از آن صرف نظر می کند و جنبش کارگری را به پای حزب یا سازمان خود، قربانی نمی کند. از این رو ابتدا می باید یک شورای متحده در میان فعالان کارگری ایجاد گردد، تا بتوانند با شیوه ای اقناعی یک برنامه مورد تایید همه و قابل انطباق بر واقعیت های موجود را تدوین و اجرایی بنمایند. برنامه ای که به استقلال سندیکا احترام بگذارد. در غیر این صورت عاقبت جنبش کارگری با شیوه آزمون و خطا و با قربانی دادن های زیاد راه خود را خواهد یافت. ولی امیدوارم در این پروسه، فعالان کارگری از جنبش عقب نیفتند.
۱۰– بهغیر از زحمتکشان در بخش صنعتیِ اقتصاد، ما به طور مشخص کارمندان دولتی در ادارات، معلمان، پرستاران، و غیره را داریم که لایههای متوسط جامعه را تشکیل میدهند. وضعیت مادّی و ذهنیّت این گروه در زمینهٔ آگاهی طبقاتی و فعالیتهای صنفی چگونه است؟ با توجه به اُفت استطاعت مالی این لایههای میانی، واکنش آنها در کل چگونه است؟
متشکل ترین بخش طبقه زحمتکشان، کارگران هستند که مشکلات آنها را از نظر خودم بیان کردم. وضع این بخش از زحمتکشان از وضع کارگران عقب مانده تر است مبارزه آنها به صورت پراکند و کمتر متشکل، صورت می گیرد. فاجعه به خصوص در میان کارمندان دولتی است که اکثر آنها پس از سی سال از کاربردی شدن تعدیل ساختاری و خصوصی سازی، این عزیزان که اکثر آنها دانش آموخته دانشگاه ها هم هستند، هنوز نمی دانند معنای تعدیل ساختاری و خصوصی سازی چیست!! وشاید خود را بخشی از بدنه دولتِ نولیبرال می دانند که این مناسبات نباید شامل حالشان گردد، لذا در شعار هایشان تقاضای اجرای قوانینی را دارند که سالها پیش دولت ها قول آن را داده بودند!!!! زمانی که به آنها اعلام می کنید این شعار ها با واقعیت نولیبرالی که به حذف قوانین و تنها به قانون کور بازار ( عرضه و تقاضا) باور دارد قابل انطباق نیست. با نگاهی تحقیر آمیزاز این همه بزعم خودشان، جهل از کنار فرد دور می شوند وشعار های خود را ادامه می دهند. تشکل در این بخش به صورت کامل زردِ زرد و گوش به فرمان دولت است. ولی تداوم مناسبات نولیبرالی عاقبت دگم اندیشه ای آنها را هم، در هم خواهد شکست.
١١- آيا با آمدن محمد شريعت مدارى به وزارت تعاون، كار، و رفاه اجتماعى، در مقايسه با دورهٔ وزير سابق ربيعى، تغييرات مهمى رخ داده يا خواهد داد؟ بهويژه، چه اقدامهای عملى و مؤثری از جانب دولت در مورد جلوگيرى از روند ورشكستگى تأمين اجتماعى برداشته شده است؟
جا بجایی وزیر وحتی ریاست جمهوری هیچ تاثیر مثبتی در روند تاراج سرمایه های تامین اجتماعی که در حال غارت آن هستند ندارد. ودر هیچ مورد دیگر اثر گذار نیست. مهره ها عروسک هایی هستند که گوش به فرمان صندوق بین المللی پول دارند تا اقتصاد امپریالیستی را در ایران کاربردی کنند. آنها تنها در شکل با لبخند ویا با اخمی استبداد منشانه وظیفه نوکری خود را اعمال می نمایند. زمانی که اراده تغیر مناسبات تعدیل ساختاری و خصوصی سازی کاربردی گردد می توان امید داشت تغیر مثبتی صورت گیرد. در حال حاظر کودتا چیان مناسبات اقتصادی پس از جنگ؛ بر گُرده ی مردم سوارند و این مناسبات واپس گرا را برای خوش آیند امپریالیسم جهانی عملی می کنند تا آنها را به بازار جهانی راه بدهند. از این رو می باید بر اساس دستور اربابان صندوق بین المللی پول پای بر گلوی کارگران بفشارند. سپاس برای این فرصتی که به من داده اید.
ناصر آقاجری
Naser aghajari
15 اسفند ماه 97