تحریم بانکی فقط یک خبر در خبرگزاریها نیست. تحریم بانکی مرگ کودکان سرطانی ایران به خاطر ممنوع شدن فروش دارو است.
میگویند قدرت سرگیجه میآورد. باید تصحیح کرد، قدرت دو بار سرگیجه میآورد: یکبار در زمان اعتلا، و یکبار در زمان سقوط.
سی سال پیش، پل کندی، استاد تاریخ، در اثر عظیم خود، «ظهور و سقوط قدرتهای بزرگ» نوشت:
«میتوان گفت که وسعت جغرافیایی، جمعیت، و منابع طبیعی ایالات متحدۀ آمریکا حکم میکند که این کشور، احتمالاً باید 16 یا 18درصد قدرت و ثروت جهانی را دارا باشد … این سهم در سال 1945، به 40درصد یا بیشتر افزایش یافت و آنچه ما (در سال 19۸8) شاهد آنیم، دهههای آغازین نزول از آن رقمِ بهغایت بالا، به سهمی «طبیعیتر» است … وظیفۀ دولتمردان آمریکا در دهههای آینده، پذیرش این نکته است که کارها بهگونهای اداره شود که فرسایش نسبی ایلات متحده، به نرمی و آهستگی صورت گیرد و با سیاستهایی که فقط سود کوتاهمدت ولی زیان دراز مدت بهبار میآورد، سرعت نگیرد».
طبق برآوردهای صندوق بینالمللی پول، تولید ناخالص داخلی آمریکا – بر اساس برابری قدرت خرید- ۳/۱۵درصد تولید ناخالص جهانی است (رتبۀ سوم پس از چین و اتحادیۀ اروپا).
انتخاب ترامپ و عملکرد دولت او، نشاندهندۀ قدرت نسبی آندسته از هیأت حاکمۀ آمریکاست که افول را برنمیتابد و با تحکم، و بهدور از هر گونه مدارا با شرایط، دنیا را یکپارچه تابع منافع خود میخواهد و نظم بینالمللی را تنها بر اساس منافع انحصارات -و نه منافع ملی- خود تعریف میکند.
مقایسۀ رفتار اوباما در زمان پذیرش شکست در تحریم یکجانبۀ کوبا و تمایل به برقراری روابط عادی با آن کشور، و متعاقب آن امضای برجام، در مقایسه با رفتار ترامپ در افتخار به رفتار یکهتازانهاش در خروج از برجام، خروج از پیمانهای دو جانبه و چندجانبه، انتقال سفارت ایالات متحده آمریکا به بیتالمقدس، خروج از تعهدات جهانی برای حفظ حیات روی کرۀ زمین، برقراری تعرفههای تجاری به سبک قرن هجدهم و دیگر رفتارهای مشابه، نشان میدهد که آمریکاییان فعلاً سودهای کوتاهمدت را به منافع دراز مدت ترجیح دادهاند و بر وخامت وضعیت خود میافزایند.
مادلین آلبرایت – یکی دیگر از گرگهای آمریکایی- در مصاحبهای اعلام کرد که «ارزشش را داشت» تا نیممیلیون کودک عراقی در اثر تحریمهای دهۀ 90، از میان بروند. بهخاطر داریم که متعاقب آن، در سال 2003 نیز آمریکا برخلاف قطعنامههای شورای امنیت، حمله به عراق را آغاز کرد.
70 سال پیش، بشر زخم خورده و خسته از جنگی جهانی که صدها میلیون کشته و زخمی و معلول و بی خانمان بر جای گذاشته بود، تصمیم گرفت برای حراست از نظم جدید جهانی، ساز و کار سازمان ملل متحد را تدارک ببیند تا فاشیستها و سروریطلبان و تمامیتخواهان، نتوانند دنیا را به آتش بکشند. هر چند در تمام این مدت، آمریکا به «سازمان ملل»، تنها به چشم ابزاری برای اعمال زور و تضمین هژمونی خود نگریسته، اما رفتار سی سال گذشتۀ امپریالیسم آمریکا، نمایانگر بیاعتنایی مطلق به منافع دیگر ملتها و تحمیل سیاستهای یکجانبه گرایانۀ خود، و تضمین سود پایان ناپذیر برای انحصارات مالی و نظامی و بازرگانی و نفتی و صنعتی خود بوده است.
امروزه ترامپ بیش از پیش و عنانگسیخته، تمامی تصمیمات مجامع بینالمللی را به زیر پا مینهد تا آمریکا را بار دیگر به عظمت برساند!
در چنین شرایطی، وظیفۀ حاکمیت ما، تبدیل این تهدید به فرصت است. همانگونه که در یکی از مقالات این شماره بازشمردیم، این امکان وجود دارد که با گسست از اقتصاد مبتنی بر فروش نفت خام؛ با استفاده از ظرفیتهای موجود جهانی در فاصله گرفتن از اقتصاد متکی بر معاملات مالی؛ گسترش فرهنگ متکی بر کار مولد از طریق جلوگیری از غارت منابع ملی توسط سفتهبازان و محو فساد سازمانیافته؛ و با برگشت به اصول مترقی قانون اساسی که چارچوب اقتصاد ملی را تعریف و حاکمان را به اجرای آن مکلف میکند؛ نه فقط از بحران تحریم عبور کرد، بلکه اقتصاد فرتوت امروزی را که مستعد فروپاشی است، بر پای خود استوار ساخت.