پنجاه و پنجمین کنفرانس امنیتی مونیخ در شرایطی در روز دوشنبه هفدهم فوریه در مرکز ایالت بایرن آلمان پایان یافت که همان گونه که انتظار می رفت تصویرگر یک دوران آنارشی در نظم مالوف جهانی بود. این کنفرانس از روز جمعه 15 تا دوشنبه 17 فوریه بیش از آنچه منتج به یک تعامل و بسترسازی برای توافقات جمعی حول امنیت جهانی باشد، نشان داد جهان کنونی به نقطه یی رسیده است که به دلیل تشدید تضاد منافع بازیگران منطقه یی و بین المللی حتی از توان و پتانسیل حداقلی جهت حفظ امنیت و ثبات جهانی نیز برخوردار نبوده و موقعیت جنگ سرد جدید که معمولا همه از پذیرش آن شانه خالی می کنند، تبدیل به یک واقعیت اجتناب ناپذیر شده است. هر چند که یک هفته قبل از برگزاری این کنفرانس سالانه، گروهی از کشورها به رهبری آمریکا در ورشو گرد هم آمدند تا حول وضعیت امنیتی از منظر ائتلاف به رهبری واشینگتن رایزنی کنند. خروجی آن نشست با تمرکز بر روی نقش جمهوری اسلامی ایران در امنیت منطقه و جهان، اعمال فشار بیشتر علیه تهران بود اما همان گروهبندی ورشو در مونیخ این بار جهان را هم بیش از پیش دچار تهدید و تردید امنیتی کرد. همین گروهبندی راستگرایان افراطی جهانی تابع استراتژی کلان آمریکا برای اعاده هژمونی در حال افول و یکجانبه گرایی آمریکایی، در مونیخ نیز تمام تلاش خود را انجام داد تا نشان دهد و به دیگران بقبولاند که امروز هم باید همه “راه ها به واشینگتن” ختم شود. اما تفاوت این دوره از کنفرانس امنیتی مونیخ با گذشته در این بود که طرف آمریکایی نه تنها برای ایران، روسیه و چین که حتی برای متحدین اروپایی خود نیز از همان ابتدا شمشیر را از رو بسته بود. تنش لفظی “مایک پنس” معاون رئیس جمهوری آمریکا با “آنگلا مرکل” صدراعظم آلمان در دومین روز کنفرانس که در نوع خود بسیار تند و تهاجمی هم بود به خوبی حاوی این پیام بود که یک طرف (اروپایی) هنوز در سودای نظم جهانی مبتنی بر قواعد و مناسبات گذشته برای انتظام امنیت جهانی است و طرف دیگر (آمریکایی) اما درسودای تغییر این نظم مالوف بوده و حتی پا را از دایره دو دهه یکجانبه گرایی آمریکایی در شراکت با متحدین اروپایی و رعایت سهم کیک قدرت آنان هم فراتر گذاشته و امروز در صدد یک نظام ارباب و رعیتی در جهان آشفته کنونی است.
در چنین شرایطی به درستی می توان پذیرفت که کنفرانس امنیتی مونیخ یک شکست کامل برای نظم بخشیدن به امور بین المللی و تلاش جهت تامین امنیت جمعی با رعایت حداقل های حقوق و منافع دیگر بازیگران جهانی بود. هر چند که از قبل نیز تشدید تضاد منافع آمریکا با کشورهای غیرهمسو و به صورت سنتی رقیب چون روسیه، چین، ایران و کشورهایی چون ونزوئلا قابل پیش بینی بود اما پاسیو کردن اتحادیه اروپایی برای نقش آفرینی مستقل و تابع منافع این حوزه ژئوپلتیک، یک بازنده بزرگ هم به جای گذاشت که کسی نبود به غیر از همین “اروپای بیمار” که امروز با چوب زیر بغل در جبهه نبردهای جهانی نظاره گر رقابت دیگران و بعضا تحمل ترکش های آن می باشد. در این وضعیت تکلیف روسیه و چین به عنوان دو قدرت بزرگ جهانی مشخص بود و آنان خود را با شرایط جدید این رقابت وفق داده اند و تا حدود زیادی هم موفق شده اند آسیب های احتمالی آن و حتی توان بازدارندگی در مقابل رقیب قهار خود را پیش بینی و جبران کنند. این در حالی است که دو جبهه به شدت آسیب پذیر (ایران) به دلیل شکاف بین نهاد قدرت – نهاد مردم و هم چنین انزوای بین المللی ناشی از سیاست ها و تصمیم گیری های اشتباه دیپلماتیک در چارچوب موقعیت ژئوپلتیک خود و (اروپا) به دلیل استیحصال و بی عملی برای حفظ منافع راهبردی خویش که هم چنان مثل یک بوکسور در گوشه رینگ مشت های سنگین رقیب را تحمل می کند اما حتی جرات دفاع را نیز بنا به توصیه مربی از خود سلب کرده است، در یک وضعیت پارادوکسیکالی زیان بران اصلی شرایطی می باشند که تصویر آن در مونیخ دیده شد.
جهان هم اکنون در آستانه نظم جدیدی است که در فردای آنارشی امروز متولد می شود و این برای حاکمیت ها و دولت هایی که در گسل شکاف با بدنه اجتماعی قرار داشته و تکلیف خود را با تنظیمات احتمالی آینده بر اساس منافع ملی خود مشخص نکرده باشند، یک تهدید بالقوه است که بسیار زودتر از حد تصور به سطح تهدید بالفعل خواهد رسید. کنفرانس امنیتی مونیخ یک زنگ خطر در این خصوص بود که حداقل در بین اروپاییان در اظهارات خانم مرکل بازتاب مشخصی داشت. صدراعظم آلمان وقتی با اشاره به تصمیمات غیرمنتظره دونالد ترامپ می گوید ” تنش های بی شماری هستند که ما را به چالش می کشند” سپس به اختلافات خود با وی در خصوص خروج یکجانبه نیروهای آمریکا از سوریه، خروج یکجانبه از معاهده برجام ضمن محکوم دانستن نقش منطقه یی تهران، ابراز اینکه کشورش در زمینه خط لوله گاز نورداستریم ۲ در شراکت با روسیه و صدور خودرو آلمانی به آمریکا در برابر فشارهای ترامپ عقب نشینی نخواهد کرد، در واقع به عمق اختلافات دوجانبه تاکید می کند اما تا به امروز تجربه نشان داده است که هنوز اراده یی برای اتخاذ سیاست مستقل نه در برلین و نه در بروکسل وجود ندارد. جبهه اروپایی تا زمانی که به جهان چندقطبی و نظم چندجانبه گرایی اعتقاد راسخ و عملی نداشته و در این راستا دست به نقش آفرینی فعال نزند هم چنان یک بازنده بزرگ تحولات جهانی خواهد بود و در حاشیه خواهد ماند. در حالی که افکارعمومی در اروپا بسیار جلوتر از دولت ها و سیاستمداران به خطر ترامپیسم واقف شده اند اما هنوز محافل قدرت و ابرشرکت ها بخاطر منافع مالی خود در این حوزه ژئوپلتیک بر اختلافات خود با روسیه متمرکز شده اند. این همان پاشنه آشیلی است که به مایک پنس اجازه می دهد که به عنوان سخنران بعد از مرکل از موضع بالا به اروپاییان هشدار دهد که آنان نیز باید از معاهده برجام خارج شوند. هر چند اروپا به این فرمان آمریکایی جواب رد داد اما هیچ اقدام عملی برای تعیین یک ساز و کار کاملا مستقل و اجرایی به غیر از طرح مصلوب “اینس تکس” را ارائه نداده است و از آن سو نیز جمهوری اسلامی هم در باد اختلافات داخلی هرگونه بستر همکاری را در موقعیت بلاتکلیفی قرار داده است. متاسفانه صدای تهدیدی که از مونیخ و قبل از آن از ورشو به گوش می رسد را نه سیاستمداران اروپایی و نه حاکمیت جمهوری اسلامی به خوبی هنوز نشنیده اند یا شنیده اما پشت گوش می اندازند. جهان در آستانه یک ستیز بزرگ قرار دارد که در تمامی ابعاد ژئوپلتیک و ژئواکونومیک در حال انجام است و اگر امروز کشورها، دولت ها و ملت ها خطر این تهدید عینی را درک نکنند فردا بسیار دیر خواهد بود و کنفرانس امنیتی مونیخ اگر هیچ نتیجه یی برای تامین امنیت جهانی نداشت اما حداقل موجب شد تا صدای این شیپور تهدید و جنگ به گوش همگان برسد.
اردشیر زارعی قنواتی
29/11/97