افرادی در جامعه وجود دارند که برخوردارترند و علت آن به سبب رابطه سیاسی آنها و اتصال به منابع قدرت است. این افراد از امتیازهایی برخوردارند که افراد دیگر برخوردار نیستند. عملا این نابرابریها در سه حوزه درآمد و ثروت، قدرت و منزلت دیده میشود.
تعاریف گوناگونی از فقر وجود دارد، اما آنچه در اصل از پدیده فقر مطرح میشود، مشقت و سختی معیشت و زندگی افراد فقیر است.
البته در ایران فقر را عمدتا فقر مطلق اندازهگیری میکنیم؛ منظور از فقر مطلق، سطحی از زندگی است که اگر افراد پایینتر از آن قرار داشته باشند سلامتیشان بهخطر میافتد. این سطح، یک سطح تعریف شده است که ارتباط نزدیکی با اقلام مشخصی در زندگی روزانه مردم دارد که غالبا کالاهای اساسی تلقی میشوند.
وجه مشترک فقر را میتوان فقر غذایی عنوان کرد، به این دلیل که غذا نسبتی از مخارج خانوارهاست. در ایران براساس آمارهای مرکز آمار محاسباتی که انجام میشود در هر شهر متفاوت است؛ بنابراین هر قدر سهم غذا نسبت به کل مخارج بالاتر باشد آن خانواده فقیرتر است و یکی از ملاکهای ما برای تعیین میزان فقر خانوادهها نیز همین مساله است.
اصلیترین علت بروز فقر بهویژه فقر مطلق، نظامهای اجتماعی- سیاسی هستند. به همین دلیل وجود درصد بالایی از فقرا در کشوری مانند ایران با برخورداری از ظرفیتهای عظیم و منابع بسیار، تقریبا غیرقابل قبول است.
آنچه مطرح است، نوع تصمیمگیریها و ساختار سیاسی در تخصیص و توزیع منابع به افراد است. در ایران به این دلیل که عمده درآمدها به منابع نفت و گاز متصل است، اینکه این درآمدها چگونه و بین چه کسانی توزیع شود سهم اصلی را در شکلگیری فقر دارد.
بهدلیل نابرابریهای موجود، طیف وسیعی از افراد بیاندازه ثروتمند هستند و طیفی دیگر بههمان میزان فقیر؛ این موضوع منشأ بسیاری از مفاسد در کشور است. این موضوع به عوامل متعددی مرتبط میشود. یکی اینکه بسیاری از افرادی که در کشور تصمیمگیر هستند، همان کسانی هستند که از این نظام توزیع موجود سود میبرند.
البته به غیر از موارد محدودی تقریبا همواره اینگونه بوده است. بنابراین نوعا کسی به زیان خودش تصمیمی نمیگیرد ولو اینکه بهنفع کل جامعه نباشد، بهخصوص پس از جنگ ما شاهد این هستیم که بسیاری از کسانی که در موضع تصمیمگیری قرار دارند، کسانی هستند که منافع اقتصادی و سهم اقتصادی بسیار بزرگی از محصول اجتماعی به آنها میرسد، بنابراین آنها تصمیمی برای تغییر وضعیت ندارند.
هر چه هم که جلوتر آمدیم مثل دوره دولتهای نهم و دهم که حجم درآمدهای ملی به مراتب افزایش یافت، متاسفانه باز هم این روند ادامه یافت و فاصلهها بیشتر شد اما نهایتا کار خاصی صورت نگرفت. البته موضوعاتی همانند تورم بالا، سرمایهگذاری در صنایع کم سود و نیز باعث ایجاد فسادهای مالی، رانت و کاهش بهرهوری و افزایش فقر میشود.
اساسا رابطه تنگاتنگی بین فقر، نابرابری و اخلاق وجود دارد. وقتی کسی احساس کند برای فردی در جامعه اهمیت ندارد، او چرا باید به فکر سایر افراد جامعه باشد؟ بنابراین به توزیع مواد مخدر، تولید کالاهای قاچاق و… روی میآورد. در اصل ریشه فقر و ریشه بسیاری از مفاسد اجتماعی در نابرابریهاست؛ از جمله نابرابری اقتصادی، نابرابری در دسترسی به امکانات عمومی، نابرابریهای جنسیتی و…
افرادی در جامعه وجود دارند که برخوردارترند و علت آن به سبب رابطه سیاسی آنها و اتصال به منابع قدرت است. این افراد از امتیازهایی برخوردارند که افراد دیگر برخوردار نیستند. عملا این نابرابریها در سه حوزه درآمد و ثروت، قدرت و منزلت دیده میشود. برخی افرادی که در هرم قدرت قرار میگیرند، صلاحیت کسب این موقعیتها را ندارند و به واسطه رابطههای سهگانهیی که مطرح شد به این فرصتها دست یافته اند.
بنابراین این موارد منجر به گسترش فقر شده و پس از آن فقر منجر به رشد فساد و انواع مختلف جرایم اجتماعی میشود. در واقع پیوسته بودن نابرابری و فقر، فساد و جرایم اجتماعی، تلههای فقر و نابرابری بعدی را شکل میدهند و سبب میشوند که فقر و نابرابری در بین گروههای مختلف جامعه دوباره ایجاد شود.
منبع: اقتصاد آنلاین