تصویر مکمل بار عام اخیر خامنهای، شوی تلویزیونی اخیر رضا پهلوی است. در هر دو، چیزی که غایب است اشاره به رنجی است که مردم از تحریمها میبرند. خامنهای رنج مردم را به فشار آمریکا برمیگرداند، و رضا پهلوی هم طبعا به فشار رژیم ملایان.
دوشنبه ۵ نوامبر، روز موعود – و این گمان و بیم وجود دارد که پس از این، روز واقعه سر رسد، در هیئت انبوهی از پرندههای آتشین. گروهی امیدشان به واقعه است و بههم قوت قلب میدهند بسان ملایان: وَالسَّاعَهُ لَا رَیْبَ فِیهَا.
دو چیز محسوس است: فشار فزاینده بر مردم و ابتذال؛ ابتذال از یک طرف در قالب رجزخوانی رژیم ولایی و از طرف دیگر در قالب حرکات موجود مبتذلی با اسم تقلبی “اپوزیسیون”[1].
خامنهای، ولی فقیه، رجزخوانیهای همیشگیاش را کرد. در روز شنبه ۱۲ آبان (۳ نوامبر ۲۰۱۸) در آستانه تشدید تحریمهای آمریکا، مدعی شد که در ایران اقتصاد رو به رشد است در حالی که در مورد آمریکا رو به افول است. او − در حالی که اسم اعظم و معیار مطلق همه ارزشها در کشور امام زمان دلار شده است − یاوهسرایانه گفت: «امروز تنها کشوری که آمریکا کوچکترین نقشی در تصمیمات آن ندارد، جمهوری اسلامی ایران است و این، به معنای شکست آمریکا است.» آمریکا شکست نخورده، زیرا پیروز واقعی در این میان دلار است. فکر و ذکر رژیم آخوندی دلار است. گرفتن آمار از رسانههای حکومت آیات الله مشکل نیست: ذکر دلار بر ذکر الله پیشی گرفته است.
محور سیاست رژیم اکنون حسابگریها دلاری است: کسب دلار، ذخیره دلار، سرکوب مردم و تشدید بهرهکشی تا اجباری به صرف دلار پیش نیاید. با هر درگیری با آمریکا نفوذ دلار در کشور بیشتر میشود. هیچگاه ایرانی تا این حد به دلار حس نداشته است؛ حسی همراه با درد.
تنها آن کسی که با جامعه ایران ارتباط نداشته باشد و از اندکی حس همدلی به مردم محروم برخوردار نباشد، این پروپاگاندای دولت ترامپ و “اپوزیسیون” ترامپیست را باور میکند که فشار تحریمها تنها بر رژیم و برنامههای نظامی و توسعهطلبانه آن است. مردم محروم از هماکنون دارند خُرد میشوند. همه دست به دست هم دادهاند تا دمار از روزگار مردم درآورند: فشار تحریمها، سرکوبگریهای همیشگی و شدتیافته رژیم، فساد و بحران اقتصادیای که مستقل از تحریمها وجود داشتند و گسترش مییافتند، و سرانجام ابر و باد و مه و خورشیدی که دست به دست هم دادهاند تا دیگر نانی به کف مردم نیاید.
رؤیای بازگشت در میان سلطنتطلبان تقویت شده است. فشار تحریمی در حکم دوپینگ را دارد. شعار میدهند که در سرزمین شاهان شاه هرگز نمیمیرد. فکر استبدادی: کشور به ولی نیاز دارد، یا شاه یا فقیه.
تصویر مکمل بار عام اخیر خامنهای، شوی تلویزیونی اخیر رضا پهلوی است. در هر دو، چیزی که غایب است اشاره به رنجی است که مردم از تحریمها میبرند. خامنهای رنج مردم را به فشار آمریکا برمیگرداند، و رضا پهلوی هم طبعا به فشار رژیم ملایان. چیزی که هر دو در پنهان کردنش توافق دارند، نظامی است مبتنی بر ستم و تبعیض که چهل سال پیش بحرانزده شد و شورش مردم را برانگیخت اما با تبدیل ولایت سلطان به ولایت فقیه خود را بازسازی کرد. این نظام اکنون دوباره بحرانزده است. یک چیز مسلم است: کلید حل بحران در گاوصندوق اعقاب رژیم سلطانی سرنگون شده نیست.
رضا پهلوی هم مثل خامنهای اشارهای به رنج مردم بر اثر فشار تحریمها نکرد. از آرزوهای خوبش گفت و این که با “متخصصان” کشور را خواهد ساخت. برایش مدام کف زدند. شوی شاهزاده نمایش عدهای است که خود را طبقه حاکمه برحق ایران میدانند، و میخواهند حاکمانی که اشغالگرشان میدانند از مسند قدرت رانده شوند و آنان آقا و ارباب مملکت شوند. البته خودشان شهامت و قدرتش را ندارند. فاقد کارنامهای از شجاعت و شناخت جامعه و همدلی عملی با مردم هستند. در دنیای مجازی فرمانروایی میکنند و در واقعیت امیدشان به نیروی خارجی است. مدام خواهان فشار بیشتری هستند، به این امید که مردم برخیزند و “اشغالگران” را برانند و برای طبقه حاکم برحق فرش قرمز پهن کنند. اگر آزمونی گرفته میشد، شاهزادگان قاجار هم در ایرانشناسی از این حضرات پیشی میگرفتند.
شعور سیاسی به نهایت ابتذال خود رسیده است. اگر از این ابتذال یک رژیم سیاسی جدید پدید آید، بیگمان منفورترین حکومت کل تاریخ ایران و شاید جهان خواهد بود: ابتذال و انفجار، انفجار ابتذال.
یکی از مشخصات ابتذال فراگیر در فرهنگ سیاسی ما ایجاد بدیلهای تصنعی است. مثلا اگر این روزها کسی درباره قتل جمال خاشقجی میگفت و مینوشت، پیش میآمد که متهم میشد دارد بر قتل فرشید هکی سایه میافکند. بر همین قرار اگر از فشار تحریمها بر مردم بگویید، بعید نیست که به شما حمله کنند که خواهان آسایش و آرامش رژیم هستید. کاش پس از این همه تجربه سیاسی دیگر زیر بار این منطق مبتذل نرویم و بتوانیم همه عواملی را ببینیم و در بررسی دخالت دهیم که در نهایت به مردم فشار میآورند و آسیب میرسانند.
برای آنکه در پیچوتابهای سیاسی گم نشویم، به عنوان دوست مردم تنها یک معیار داریم: چه چیزی مردم را توانمند میسازد و در بیانی منفی چه چیزی آنان را عاجز و درمانده میکند. فشار تحریمی مردم را توانمند نمیکند. برخلاف هواداران فشار خارجی، تحریم چیزی از توان رژیم برای سرکوب و کنترل مردم نمیکاهد.
آنچه به آن نیاز داریم نیروی داوری است، قدرت تشخیص است. تجربه انقلاب ۴۰ سال پیش را میتوانیم در این حکمت خلاصه کنیم که باید تشخیص داد[2]، همهجانبه دید و از گرویدن به حزب نفرت پرهیز کرد.
نفرت اکنون فراگیر است. همه ناکامیهای فردی و جمعی در غیاب شعور و توانایی تحلیل و تشخیص به کینتوزی و نفرتی تبدیل میشوند که در نهایت به بمبی امید میبندد که بر فراز آن کشور منفجر شود و همه چیز را کن فیکون سازد. ممکن است چنین انفجاری صورت گیرد. اما فردای آن روز از ایران آن سرزمینی نخواهد آمد که عدهای گمان میکنند طبقه حاکمه برحق آن هستند و ساکنان آن انتظار بازگشت فرشگردیِشان را دارند.
پانویسها
[1] در این باره بنگرید به این مقاله: سنجش مفهوم “اپوزیسیون”
[2] درباره این حکمت با نظر به تجربه انقلاب در این گفتار توضیح داده شده: علت انقلاب، حکمت انقلاب.
منبع: زمانه