دریافت پول در مدارس دولتی، این روزها دیگر چیزِ چندان عجیب و غریبی نیست؛ تقریباً تبدیل به یک عرف شده؛ رضا مسلمی (فعال صنفی معلمان) در این باره میگوید: اگر یک لامپ روشنایی بسوزد، مدیر مدرسه پولی برای تعویض آن ندارد
هزینههایی که مدارس دولتی به اسم «مشارکت» از خانوادهها میگیرند برای کارگران بسیار سنگین است؛ آنهم در شرایطی که باقی هزینههای زندگی سر به فلک کشیده؛ ولی چرا اصل سی قانون اساسی حتی در این شرایط ناگوار اقتصادی اجرایی نمیشود؟!به گزارش ایلنا، صدایش میلرزد؛ اندوه در صدای این کارگر ساختمانی بیداد میکند؛ در لحن صدایش، در آنچه از دردهای پدر بودن میگوید:
«چرا باید پول بدهم؟ مگر مدرسه دولتی برای من و امثال من نیست؟ من حتی پول ندارم لوازمالتحریر برای بچههایم بخرم؛ از کجا بیاورم در هزینههای مدرسه «مشارکت» کنم؟!»
از «نیاسر» زنگ میزند؛ نیاسرِ سنندج؛ محلهای کارگرنشین در مرکز کردستان؛ جایی که مردمانش استطاعت چندانی ندارند؛ بیشتر ساکنان محله را کارگران ساختمانی و فصلی تشکیل میدهند؛ عثمان، پدر چهار فرزند است که سه تا از آنها به قول خودش «مدرسه رو» هستند؛ بوی پاییز و مهر که میآید، دردهای عثمان شروع میشود؛ دردهای پدرهایی مثل عثمان…..
او این روزها از همه چیز خسته است؛ از بیکاری مدام و نبودن کار؛ از معطلیهای چند ساعته و هر روزه سر چهارراه؛ از دست خالی بازگشتن به خانه و از نگاههای فرزندانش که احساس ملامت از آنها خوانده میشود؛ این آخری برایش به هیچ وجه قابل تحمل نیست:
« رفتیم دبستان دولتی برای ثبت نام پسرم؛ غیر از پول دفتر و کتاب و بیمه و اینطور چیزها، فرم مشارکت را گذاشتند جلوم و گفتند باید به مدرسه کمک کنی؛ البته نگفتند «باید» گفتند «خوشحال میشویم اگر کمک کنی» من پول همراهم نبود؛ حساب بانکیام هم خالی است؛ گفتم «ندارم»، گفتم «نمیتوانم» اما حواسم نبود که پسر یازده سالهام پشت سرم ایستاده؛ وقتی به عقب برگشتم، سرش را زیر انداخته بود؛ صورتش خیس بود؛ اشکهایش تکانم داد؛ نتوانستم تحمل کنم؛ از دفتر آقا مدیر زدم بیرون؛ آن نگاه غمگین؛ آن اشکها….؛ همان لحظه تبدیل شدم به یک پدر شرمنده؛»
راستش را بخواهید عثمان نباید شرمنده باشد؛ عثمان که با دستهای پینهبسته و زانوهای آب آورده هر روز صبح، جایش گوشه چهارراه است و یک روز هم استراحت ندارد، نباید شرمنده باشد؛ عثمان که به قول خودش از کار کردن عارش نمیآید و در زندگی همه جور فعلگی کرده، نباید شرمنده باشد؛ «شرمندگی» باید نصیب آنهایی باشد که برای فرودستان هیچ حقی قائل نیستند؛ حتی حق تحصیلِ رایگان….
اگر یک لامپ روشنایی بسوزد، مدیر مدرسه پولی برای تعویض آن ندارد!
دریافت پول در مدارس دولتی، این روزها دیگر چیزِ چندان عجیب و غریبی نیست؛ تقریباً تبدیل به یک عرف شده؛ رضا مسلمی (فعال صنفی معلمان) در این باره میگوید: اگر یک لامپ روشنایی بسوزد، مدیر مدرسه پولی برای تعویض آن ندارد؛ پس «مجبور» است بخش زیادی از هزینهها را از والدین دانشآموزان بگیرد.
او ادامه میدهد: ریشه اصلی مشکلات در اینجاست که آموزش و پرورش «سرانه مدارس» را نمیپردازد یا خیلی کمتر از هزینه مصوب می پردازد؛ وقتی مدیر مدرسه حتی در دورافتادهترین و محرومترین مناطق کشور پولی بابت هزینههای مدرسه از آموزش و پرورش نمیگیرد و از آن طرف مجبور است که طیِ سال تحصیلی؛ مدرسه را هرطور شده اداره کند، لاجرم دست به دامان والدین میشود؛ البته این پولها را به نام «شهریه» نمیگیرند؛ اسمش را گذاشتهاند «مشارکت».
او البته این رویه را درست نمیداند و معتقد است حداقل نباید در مناطق فقیرنشین و از والدین کمدرآمد پولی گرفته شود. مسلمی ادامه میدهد: این نوع تامین هزینهها اصلاً صحیح نیست؛ مدیران مدارس به جای اینکه به والدین دانشآموزان فشار بیاورند، باید به مدیرانِ مناطق آموزش و پرورش فشار بیاورند؛ مدیران مناطق هم باید از مدیران کل مطالبه کنند؛ مدیران کل هم باید به وزیر آموزش و پرورش فشار بیاورند و البته شخص وزیر هم باید در جلسات هیات دولت به نمایندگی از جانب سیزده میلیون دانشآموز و دو میلیون معلم، چانهزنی کند و بودجههای لازم برای تامین آموزش رایگان و کیفی برای همه دانشآموزان را بگیرد؛ معنای مطالبهگری همین است؛ باید به بالادستیها فشار آورد؛ نباید تمام فشار را به سطوح پایین منتقل کرد ولی این دقیقاً همان چیزی است که مدیران مدارس دولتی از آن غافلند.
منبع :همدلی