برخی اندیشه های ایستا که هیچ تحول و پدیده ای قادر نیست کوچک ترین تاثیری پویا در وجودِ جامدشان ایجاد کند، در آن سوی آب، مانند تجربه دوران کلینتون و تعین بودجه ویژه برای سرنگونی حاکمیت ولایت فقیه در ایران، با نوید دموکراسی امپریالیستی. و پس از آن، های وهوی بوش پسر، و دوران در فرم مسالمت آمیز تکنوکرات سرمایه دار از دنیا سیاه پوستان، و اینک با وجود رهبری نیمه دیوانه و لمپن ” ترامپ” این امید یا در واقع توهم شدت گرفته است، به گونه ای که این جماعت، در انتظار حمله این بزرگترین جنایتکار تاریخ بشریت و ژاندارم منطقه ای حقیرِش، دولت صهیونیستی اسراییل به ایران، دقیقه شماری می کنند. حتی برخی از این جماعت آماده خرید بلیط های ارزان قیمت هواپیما، مرتب انترنت را زیر و رو می نمایند. از سوی دیگر شادی این توهم به میان رهبری واخورده و سردرگم برخی سازمان های بزرگ مبارزه مسلحانه پیش از انقلاب، افتاده، از این رو دست نیایش ودرماندگی خود را به سوی برخی شخصیت های این ساختار آزادی کش به امید حمله مسلحانه به ایران دراز کرده اند. تا برخلاف پیشینیان مبارز و سلحشور خود، که مستشاران یا مزدوران این جنایت کار تاریخ را اعدام انقلابی می کردند، با دست آلوده آنها، به قدرت سیاسی برسند!!! برخی دیگر که خود را چپ مدرن می دانند، در آرزوی پارلمانی از نوع قرن نوزدهمی در توهمات لیبرال زده خود، به این باور رسیده اند که سرمایه داری، پایان تاریخ است. با دنیایی صغرا و کبری به اصطلاح ایدیولوژیکی تلاش می کنند اثبات بنمایند که سرمایه داری این توانایی را، که از پس مشکلات خود برآید، دارد. لذا سوسیالیسم تنها یک اتوپیای غیر واقعی است (نقل به مضمون) تا به بقیه اعضا و هواداران به قبولانند که کوچه بن بست آنها، اتوبان اصلی است. با اثبات ابلهانه ی این که این مناسبات خون بار به گونه ی اتوماسیون خود را ترمیم می کند!!! و مانند همه لیبرال های کهنه اندیش برایشان مهم نیست که این ترمیم به چه قیمتی عملی می شود. حتی بحران های شدیدی که هنوز همه کشورهای جهان را به چالش گرفته است، این تندیس های سنگی را به خود نیاورده که از ملت و مبارزان سازمان پیشین خود که با این اشتباهات در واقع به آرمان های آنها خیانت کرده اند، پوزش بخواهند. اندیشه های مسخ شده ای که راه ترکستان را می روند. این به اصطلاح آزادی خواهان، باور ندارند که آزادی و استقلال اقتصادی و سیاسی زمانی کاربردی می شود، که مانند دوران مشروطه ایران، مردم رو در روی حکومت مطلقه و استعمارگران پیشین و امپریالیسم جهانی، خود آستین ها را، بالا بزنند و مانند سوسیال دموکراتهای ایران با خونین ترین انقلاب زمان خود، آزادی را در ایران کاربردی بنمایند. دیدیم در آن شرایط هم اتحاد استعمارگران با فرامسیونرهای وطنی و ملاکین بزرگ، هم چون سپهدارتنکابنی و اسعد بختیاری با خان داشناک، یپرم خان، هم، به رغم سرکوب مبارزان واقعی ( سوسیال دموکراتها) نتوانستند آزادی را از سرشت قانون اساسی مشروطه خارج کند. تا کودتای رضا خان، که با کمک استعمارانگلیس پیروز شد وپس از استحکام پایه های قدرت خود سرشت استعماری خود را نشان داد، و با کمک نمایندگانی مجلسی که رضا خان مانند امروز ما ” مهندسی” کرده بود. ماده ( 10 ) را وارد قانون اساسی نمود و آزادی را به خفقان بدل کرد. پسرِ کند ذهن آن خان کم سواد و مستبد هم، راه پدر دیکتاتور را رفت و حزب فقط حزب رستاخیز را علم نمود. تا انقلاب 22 بهمن، که مردم مبارزه ایران پس از دوران 50 ساله دیکتاتوری پدر و پسر، مسخ و از خود بیکانه برآیند مبارزاتشان را در اختیار روشنفکران خرده بورژوازی سنتی قرار دادند. با این امید و توهم که افرادی که 50 سال یا بیشتر سر در کتاب های دینی دارند، به تنها چیزی که فکر نمی کنند سرمایه دار شدن است . اشتباهی تاریخی که ایران را در ورطه رکود، تورم، فقر، ورشکستگی صنعتی و اقتصادی، بیکاری و فساد اجتماعی انداخته است. این جماعت هم پس از استحکام پایه های قدرت سیاسی خود، بدون نیاز به ضرورت تغیری در قانون اساسی، در عملکرد خود، همه آن را به ذباله دان تاریخ انداختند. و ولایت مطلقه را اعمال نمودند تا نا خواسته یا خواسته مانع توسعه علمی – صنعتی ایران گردند. شاید یکی از دلایل پیروزی این نگرش، انسانهای مسخ شده نظام های دیکتاتوری پدر و پسر بوده است. زیرا آن نظام مستبد مانع شناخت مردم از حقوق مدنی و ارزشهای انسانی شان بود. لذا مردم به این خود باوری نرسیده بودند که به خرافات و باورِ مراد و مرید ” نه” بگویند. ما تصور می کنیم علاوه بر علت های بنیادی اقتصادی و . . . این جهان بینی ایدآلیستی و خرافی است، که از انسان مشتی ربات های بله قربان گوی با اطاعت کورکورانه می طلبد، و چنین ربات هایی را باز تولید می کند. تا در باتلاق کنونی گرفتار آییم. این وظیفه و رسالت بزرگ روشن اندیشان جامعه است که به جای، ” غیر جانبدار” بودن راه روشنگری خلق را هموار کنند. چون بدون آموزش، یاد گیری خود به خودی قرن ها به درازا می کشد.جهت اطلاع این جماعت مسح شده ی آن سوی آب باید یاد آوری نماییم ملت ایران به داماد نیابتی باور ندارد، و این حقارت را نمی پذیرد و آن را شایسته ملت مبارز ایران نمی داند. این ملت بدون نیاز به کمک این و آن راه خود را خواهد ساخت.
در میان این هرج و مرج اقتصادی – اجتماعی کارگران ایران طی مبارزات دشوارشان برای چندر غاز حقوق توافق شده ای که به وسیله سرمایه داران این حاکمیت پرداخت نمی شود. و دولت هایی که در این زمینه با سکوت خود حق را به خلاف کاران سرمایه دار می دهد، دریافته اند که به این سوی آب و دولت های رنگارنگشان هم امیدی وجود ندارد. زیرا منافع اقتصادی برده داریشان این گونه از آنها می طلبد، واین جماعت کور کورانه دنباله رو اقتصاد نولیبرالی – آمریکایی هستند. درعین حال باور ندارد آمریکا یا اسراییل قصد حمله به ایران را دارند، زیرا هیچ نظامی نتوانسته به اندازه این ساختار مطلقه سده های میانه به امپریالیسم و صهیونیسم خواسته یا ناخواسته، خدمت عملی بنماید. شیوه های نا درست ارتباطات جهانی و گفته های غیر مسولانه برخی سردمداران باعث شده است که اقتصاد ور شکسته آمریکا که دولت های امپریالیستی آن دیار را به سوی یک اقتصاد ریاضتی برده بود و بانکهای بزرگشان که پایه های اقصاد نولیبرالیشان بود، یکی پس از دیگری متلاشی می شدند. بخشی از صنایع سنگین نظامی ش فعال شوند ورونقی در ساختارشان عملی گردد. اگر چه این مقدار برای اولین اقتصاد جهان کافی نیست، ولی او را از تب مرگ رهانید. عملکرد های بعدی دولت آمریکا (تعرفه بر واردات کالا) در واقع پشت کردن به مناسبات اقتصادی است که خود با کمک تحریم های اقتصادی و تهدید نیروی نظامی ش و به زور به کشور های عقب مانده ای مانند ایران که بازار مستقیم یا غیر مستقیم آن است، تحمیل نموده بود. تا برای این گونه کشورهای وامانده از توسعه اقتصادی وابستگی ابدی به نظام سرمایه داری جهانی را غیر قابل برگشت کنند. که در ایران جناب رفسنجانی ایدیولوگ ” راه توده یا همان رنجبران دیروز” وارد کننده این مناسبات تعدیل ساختاری و خصوصی سازی در ایران شدند. دولت فعلی هم برغم مشاهده همه بحران های ایران و جهان، خود را مجری بدون قید و شرط این مناسبات می داند، شاید نمی تواند درک کند مبارزه با امریکا که مدعی آن شده است، با اقتصاد امریکایی که خودش هم دارد به آن پشت می کند، امکان پذیر نیست. در ضمن دولت های پس از جنگ یا مایل نبودند ویا درک نمی کردند که با برخی شعار ها آب به آسیاب امپریالیسم می ریزند. آنها با حمایت از گروه های راست در غزه در واقع پایه های قدرت صهیونیست ها را تحکیم می کردند و می کنند. ولی برخی کودکانه تصور می کردند که دارند انقلابی عمل می نمایند. آن هم با پرتاب چند خمپاره به سوی شهرک های یهودی نشین؛ نه پادگان های نظامیان صهیونیستی!! و بدین گونه در دنیا حق را به دولت فاشیستی صهیونیستی می دهند تا هم چنان در قدرت باقی بمانند و راه آدم کشی را ادامه دهند. کدامین اندیشه ساده لوحی باور دارد که چنین پدیده کم نظیری که منافع این دو نظام جنایت کار را تامین می کند مورد حمله آن دونظام قرار گیرد؟! تا زمانی که به همین گونه منافع آنها تامین می شود آنها در باقی ماندن چنین ساختاری همه ی تلاششان را عملی خواهند کرد. مگر این که اختلاف بر سر تقسیم بازار جهانی، با دیگر شرکای امپریالیستی خود، به توافق نرسند. شرایطی که مانند زمان پیش از جنگ های جهانی اول و دوم دنیا را به سوی نابودی می کشاند که در آن صورت جنگ جهانی دیگری را باید انتظار داشت، تا سرمایه داری جهانی با یک کشتار میلیاردی هستی را به کلی به نیستی بکشاند. در این صورت شاید رهبری چپ مدرن با طیف رنگارنگش به این درک برسد که راهی که می رود ” به ترکستان” است. در هر صورت برای این به اصطلاح روشنفکران مهم نیست که سرمایه داری در ایران چگونه مردم را به نابودی کشیده است. مهم طرح نظرات مدرن نولیبرالی خود است. در هر صورت ابرهای تیره و تار سرمایه داری جهانی با کمک نوکران پنهان و آشکار ایرانی ش دارند تار و پود ایران را به باد میدهند.
مناسبات ” آمریکایی” ضد کارگری و ضد مردمی تعدیل ساختاری و خصوصی سازی نزدیک به سه دهه است که با کمک همه دولت ها و قوه های مقننه و قضایی در ایران کاربردی می شود و هر اعتراض کارگری را با حدود شرعی و غیر شرعی با شلاق و زندان سرکوب می کنند. در این میان نمی توان منکر این واقعیت شد که امتیاز بزرگ این مناسبات، تامین منافع صنایع تولید انبوه کشور های بزرگ سرمایه داری جهان و چین است. فروش تولیدات بدون کیفیت صنایع این کشور ها به ایران علاوه بر نابودی صنایع ملی باعث تولید کار و اشتغال در آن کشور ها شده است. در عوض بیکاری میلیونی را در ایران ایجاد کرده است. شاید آقایان تصور می کنند: ما که نفت داریم و دولت های موجود هم خود را با دلار های نفتی تامین می کنند. فقط مردم در این میان، بی کلاه می مانند. که آن هم مهم نیست، چون آنها را، به راحتی با یک یورش الهی برادران می توان به خاک و خون کشید وخفه کرد. تازه خود کرده را تدبیر نیست. آنها بین دین و ” مدنیت” دین را پذیرفته اند، دین را هم که دارند. و دارد حاکمیت خود را اعمال می کند. در واقع مردم به آرزو و خواستشان رسیده اند. آری حاکمیت های مطلقه در ایران برای استعمار و امپریالیسم همیشه یک مرغ با تخم طلا بوده و یک ژاندارم در منطقه تا منافع جهان خواران سرمایه داری جهانی به صورت مستقیم زمان شاه ویا غیر مستقیم این زمان با خیال راحت تداوم یابد. های و هوی ترامپ هم چیزی است مانند کار روضه خوان های خودمان که روی منبر یک چیزی می گویند و در پستو آن کار دیگر را انجام می دهند.
به نظر برخی کارگران پروژه ای ایران تنها راه باقی مانده برای برون رفت از باتلاق موجود، پیوستن به جبهه مردم است. مردم نه با معنای فعلی، که طی 40 سال اهرم های قدرت اقتصادی را دراختیار چند دلال و سرمایه دارتجاری قرار داده اند به نام ” مردم” . و دولت ها را به صورت ابزار سلطه این جماعت سود محور کار بردی کرده اند و به نام عدم کارآمدی دولت!! مشتی انگل اجتماعی را بر سرنوشت اقتصادی ملت حاکم کردند. تا بدین گونه چوب حراج به منابع و صنایع ملی بزنند و یک بیکاری بزرگ ایجاد کرده اند که در طول تاریخ صنعتی کشور کم نظیر است و دو نسل جوان کشور را به نیستی کشیده اند. مناسبات انگلی نو لیبرالی که در حال ترد شدن بوسیله سر دمداران اصلی خود است، باید ازساختار اقتصادی ایران دور ریخته شود واصل 44 و 45 روزهای اول انقلاب، باید در ایران کاربردی گردد. دولت ها هم باید بوسیله خود مردم انتخاب شوند و نگرش استصوابی دور ریخته شود، تا مردم بتوانند خودشان در سرنوشت خود دخالت کنند. زیرا وکلای نیابتی مردم، فاجعه امروزی را آفریده اند. آزادی های سیاسی می باید مانند روزهای اول انقلاب عملی گردد. کارگران و کارشناسان ایران برخلاف باور های واپس گرای موجود، به خوبی قادر به اداره صنایع تولیدی هستند، آن هم با تولید با کیفیت استاندارد و پِرتِ کم تر، ونسل جوان ما هم تحصیل کرده و آمادی خلاقیت است. نیروهایی که درعمل از مناسبات فعلی جامعه حذف شده اند. شاید ضروری باشد یاد آوری گردد که توانایی مدیران این دولت های به ظاهر الهی چگونه است. علاوه بر همه شیوه های ضد قانون اساسی روز های اول انقلاب، توانایی های این جماعت در این حد است:
در حالی که در فروشگاه های بزرگ شهروند که زیر نظر شهرداری کار می کنند تکه های کوچک گوشت ماهی از ژاپن و نروژ و . . . را با نرخ نجومی در تهران می فروشند مدیران دولتی، های و هوی مبارزه با واردات غیر ضروری را سر می دهند. مسلم است با وجود چنین وزیر و کیلی دولت نا کارآمد خواهد بود. این جماعت به جای ایجاد ناوگان بزرگ صید ماهی ماهی از ژاپن و نروژ وارد می کنند تا ماهی های خلیج فارس و دریای عمان بوسیله ناوگان ماهی گیری چینی صید شود. چرا در چین دولت بدون خصوصی سازی با کارآمدی توانست به دومین اقتصاد جهان در همین دنیای نولیبرالی تبدیل شود. در حالی که به جز ذغال سنگ منابع قابل توحه دیگری ندارد. ولی دولت های پس از انقلاب ایران منابع را به صورت خام و نیمه خام چوب حراج می زنند، تا فقط روزمرگی را بگذرانند؟! تا ایران به جای توسعه صنعتی بازار جهان سرمایه داری و چین گردد.
اتحادیه نیروی کار پروژه ای ایران
سخنگو ناصر آقاجری
25 خردادماه 97