پنجاهمین سالگرد مه ١٩٦٨ در راه است و دولت مکرون برنامههایی دارد برای بزرگداشت این خیزش تاریخی و تجلیل از نقشی که از قرار معلوم این واقعه در «مدرنسازی لیبرالی جامعه فرانسه» ایفا کرده است. برای یک دولت نسبتا تازهکار نولیبرال چه راهی بهتر از تصاحب گذشته و خاکسپاری آن با مناسک بزرگداشت دولتی تا آینده را از آنِ خود کند و داستانهایی سر هم کند مبنی بر اینکه میراث مه ٦٨ زنده است و غایتی ندارد جز «لیبرالسازی» کنونی، آنهم به کمک رسانههای تودهگیر و طبقه مالکان؟ سخنگوی رئیسجمهور فرانسه میگوید این کار را البته باید «بدون جزماندیشیها یا تعصبات» انجام داد تا نشان دهیم «مه ٦٨ دوران اتوپیاها و سرخوردگیهای ناشی از آن بود، و ما دیگر بهواقع اتوپیایی نداریم».
خب، ظاهرا خیلی از دانشجویان و کارگران فرانسوی با این قضاوت قاطع مشکل دارند. خیزشهای تودهای جلوی برنامههای مکرون را گرفتهاند و همچنان میکوشند با زیرسؤالبردن حکومتی که برنامهاش حکمرانی بر گذشته و آینده است بر شتاب خود بیفزایند. نوعی «سیاست احیای رادیکال مه ٦٨» به راه افتاده تا ضدیت «غیرجزمی» مکرون با اتوپیاباوری را زیر سؤال ببرد. این سیاست دیگر دنبالهروی راههای آزموده و پیموده «سیاست بزرگداشت ٦٨» نیست، سیاستی که مه ٦٨ را از تاریخ دور و دراز مبارزات ضدسرمایهداری و انترناسیونالیسم ضدامپریالیستی جدا میکند تا آن را در خدمت نظم جاری جهان قرار دهد. گرچه مطبوعات بینالمللی کماکان این تحولات را نادیده میگیرند (همانطور که جنبش شبخیزان را در سال ٢٠١٦ نادیده گرفتند) و رسانههای تودهگیر فرانسه مرتب تصویر غلط از آنها به دست میدهند، یک خیزش وسیع در جریان است که بیوقفه به رشد خود ادامه میدهد، و همین الان نشانههای واضح دیگری هست از همگرایی مبارزات.
البته مثل سایر جنبشهای اجتماعی نمیتوان یک نقطه شروع مشخص برای این جنبش به دست داد. ولی، اعتراضات دانشجویی و اشغال دانشکدهها اوایل سال ٢٠١٨ شروع شد، علیه تغییرات پیشنهادی دولت مکرون درخصوص مدرک دیپلم و محدودیت دسترسی دیپلمهها به دانشگاه. دولت برای حل مشکل افزایش ظرفیت پذیرش دانشگاهها و همزمان کاهش تعداد استادان تصمیم گرفت به جای سرمایهگذاری بیشتر در تحصیلات عالیه تعداد بیشتری از افراد را از ورود به دانشگاهها محروم کند. دقیقتر بگوییم، به جای تأمین منابع نظام دانشگاهی که – لااقل علیالاصول – باید به روی همه دیپلمهها باز باشد، دستگاه اجرائی فعلی ترجیح داد یک نظام تبعیضآمیز مبتنی بر حذف و انتخاب برقرار کند که فرصتهای خاص را در اختیار متمولان و پولدارها قرار میدهد. با این کار، دانشگاه به نحوی آماده میشود تا در وهله بعد از احکام یک نظام رقابتجو مبتنی بر اولویتبندی اجتماعی و تربیت حرفهای پیروی کند.
پاسخ دولت به مقاومت دانشجویان فرقی نداشت با پاسخ دستگاه اجرائی شارل دوگل در مه ١٩٦٨: راه برخورد با اعتراضات مسالمتآمیز و دانشجویان اشغالکنندهای که اجتماعات آرام برگزار میکنند چیزی نیست جز افتادن به جان آنها با باتون. هر روزی که میگذرد خبرهای بیشتری میرسد از دانشجویانی که پلیس ضدشورش فرانسه کتکشان زده و تعمدا با موذیگری آنها را واداشته از خود دفاع کنند. ٢٢ مارس، یعنی همانروزی که در سال ٦٨ پلیس به دانشجویان اشغالکننده دانشگاه نانتر حمله و با بیرحمی تمام آنها را سرکوب کرد و همین قضیه موجب توجه بیشتر رسانهها به جنبش ٦٨ شد، آکادمیسینهای سیاهجامه مسلح روی سر دانشجویان مونپلیه خراب شدند و جلوی چشم پلیس فرانسه که از آنها محافظت و حمایت میکرد دانشجویان را زدند (پلیس امنیت این گروه فاشیستی را، که در میانشان چند استاد دانشگاه هم بود، برقرار و آنها را تا بیرون از ساختمان همراهی کرد). صحنههای خونینی که از این زدوخورد پخش شد و همدستی بین مدیران دانشگاه، نگهبانان، دانشجویان دست راستی و پلیس به سازماندهی بیشتر دانشجویان انجامید. در همین اثنا، بازپرسیهای دولتی به جایی نرسید و برخی اساتیدی که به گفته دانشجویان آنها را زدهاند تحت تعقیب قرار نگرفتند و گزارشها حاکی از آن بود که پلیس دانشجویانی را که کتک خورده بودند واداشته تا شهادت خلاف واقع بدهند.
براساس نقشه گرافیکی سایت لیبراسیون که مرتب به روز میشود، تاکنون دانشجویان در ٢٥ شهر فرانسه دانشگاهها را اشغال کردهاند، و اعتراضات
و/ یا اجتماعات عمومی برگزار کردهاند. این جنبش که در جنوب غربی فرانسه در تولوز، بوردو و پوتیه آغاز شد به نانت، لیل، پاریس، مونپلیه، گرونوبل و سایر شهرها رسید. این جنبش بیش از آنکه درصدد مسدودکردن درصد قابل توجهی از ٧٣ دانشگاه موجود در فرانسه باشد، بر «گشودن» فضای آنها تأکید دارد، یعنی تسخیر وسایل تولید فکری برای برگزاری سمینارهای عمومی، بحث و مناظره، پخش فیلم، و اجتماعات عمومی با حضورهزاران نفر؛ برخی از این جلسات به دلیل جمعیت بالای حضار بالاجبار بیرون از دانشگاه برگزار شدهاند. دانشجویان برای بازپسگیری دانشگاهها از مدیران نولیبرال بحثهای انتقادی متنوعی به راه انداختهاند، درباره موضوعاتی همچون دولت مکرون، سرمایهداری، فاشیسم، و حمله نظامیوار به پروژه «زاد» (که بیشتر درباره آن توضیح میدهم) و نیز کلاسهای غیررسمی درباره راهبرد سیاسی، مبارزات حومهها، تاریخ انقلابی و سازماندهی تودهای از پایین به بالا. گرچه یورشهای خشونتبار پلیس ضدشورش و متحدان فاشیست آن همچنان پابرجاست و دانشجویان را وادار میکند هرازگاهی جای خود را تغییر دهند و از نو سازمان یابند، مبارزه بیوقفه ادامه دارد و به جاهای دیگر هم کشیده شده. فقط همین هفته سه دانشگاه دیگر در پاریس اشغال شد (پاریس ٣، مدرسه عالی مطالعات علوم اجتماعی پاریس، دانشگاه نانتر)، علاوه بر دانشگاههای پاریس ١ (تولبیاک و سنشارل)، پاریس ٨ و پاریس ٤ که از قبل تحت اشغال دانشجویان بودند. دانشآموزان دبیرستانی به این جنبش پیوستهاند و بیش از ٤٠٠ تن از اساتید دانشگاهها طرحهای حکومت را محکوم کرده و آن را پوچ و مملو از تبلیغات گمراهکننده خواندهاند.
علاوه بر دانشجویانی که وسایل تولید فکری را تسخیر کردهاند، کارگران راهآهن فرانسه اعلام کردهاند در اعتراض به کارزار خصوصیسازی مکرون علیه بخشهای عمومی به مدت سهماه اعتصابی برنامهریزیشده و گامبهگام میکنند. این همان کارزار تجاری است که مکرون راه انداخته تا حقوق استخدامی کارگران را قطع کند به نحوی که مزدبگیران جدید از همان امنیت شغلی سابق یا تسهیلات بازنشستگی برخوردار نباشند. او میخواهد شرکت راهآهن ملی فرانسه (SNCF) را از بیخوبن دگرگون کند و آن را در فهرست شرکتهای سهامی عام قرار دهد، چیزی که از نظر بسیاری مقدمه خصوصیسازی است. مشارکت مأموران قطارها (٧٥ درصد) و کنترلچیها (٧١ درصد) در این اعتصابها بسیار بالا بوده، و دولت مکرون مدام برنامه «اصلاحی» خود را تغییر میدهد و به ابهامها و مناقشات موجود در پارلمان دامن میزند. در سال ١٩٩٥ اعتصابهایی که هفتههای متمادی فرانسه را فلج کرده بود، آلن ژوپه نخستوزیر وقت را واداشت دست از برنامه تغییر مزایای کارکنان راهآهن بردارد.
کارگران اعتصابکننده راهآهن با دانشجویان همکاری میکنند و اقدامات آنها همراه شده با اعتصابهای دیگری در بخشهای عمومی و خصوصی، از جمله، خلبانان ایرفرانس، کارگران شبکه برق و گاز و کارکنان جمعآوری زباله که خواستار یک بخش خدماتی ملی و عمومی برای جمعآوری زبالهها هستند. فراخوانهای متعددی هست برای اقدامات هماهنگ در آینده نزدیک، و چندین و چند تاریخ مشخص شده برای مبارزات مشترک و همگرا بین کارگران و دانشجویان. کنفدراسیون عمومی کار فرانسه (CGT)، یکی از بزرگترین کنفدراسیونهای اتحادیههای کارگری، برای ١٩ آوریل فراخوان اعتصاب عمومی داده تا کارگران بخش عمومی و بسیاری دیگر را گردهم جمع کند که از طرحهای لیبرالسازی دولت مکرون متضرر شدهاند (به همه اینها میتوان سیاستگذاریهای مهاجرتی سختگیرانه و قوای نظارتی سرسختانهای را افزود که اقدامات «ضدتروریستی» آغاز آن بود). وانگهی، هماکنون مبارزهای در جریان است حول محور اخراج نظامیوار افرادی که زمینهای نوتردام را اشغال کرده بودند و تلاش برای تخریب خانههای آنها (جنبش «دفاع از منطقه» یا Zone to Defend که با عنوان ZAD شناخته میشود). منطقهای خودمختار که بهطور جمعی اداره میشود و نهتنها موفق شده از زیر یوغ دولت فرانسه و طرح آن برای تسخیر زمینهای این ناحیه و ساخت فرودگاهی در آن بدرآید، بلکه یک جامعه خودگردان جمعی تأسیس کرده است. اگر نمایندگان منتخب فرانسه تصمیم دارند از بالا جنگی علیه خودمختاری پروژه «زاد» راه بیندازند، بسیاری میپرسند آیا زمان قیامی از پایین و خودمختاری (ZADification) فرانسه فرا نرسیده تا با ریشهکنکردن حاکمان فعلی آنها را که در سودای حکومت بر مردماند از صحنه بدر کنیم؟
هر بزنگاه تاریخی ویژگیهای خاص خود را دارد، و تفاوتهای مهم بسیاری هم بین فرانسه ٢٠١٨ و ١٩٦٨ وجود دارد. البته با توجه به اینکه دانشجویان و کارگران در سرتاسر کشور به پا خاستهاند، مبارزه مشترکی علیه خصوصیسازی بیامانِ جهان در جریان است که روزبهروز افراد بیشتری را گرد خود جمع میکند، و همین نکته مسائل فوری و فوتی درباره آینده و نیز گذشتهای که میخواهد تغییرش دهد پیش میکشد. اتفاقاتی که الان در حال وقوع است میتواند به سیاست تسکینبخشی و آرامسازی موقت بینجامد، دولت فعلا طرحهایش را متوقف کند و امتیازهای کوچکی به مخالفان بدهد، به این امید که فعالان سیاسی بعد از هفتهها اشغال دانشگاهها و فضاهای عمومی و حملههای پلیس خسته و مانده شوند و این امتیازات را نماد موفقیت خود بدانند. ضمنا با سیاست تسکینبخشی به ماههای خاموش تابستان نزدیک میشویم، چون معمولا آتش جنبشها در فرانسه حولوحوش ایام تعطیلات ژوئیه و اوت سرد میشود، و دولت هم این نکته را خوب میداند.
بنابراین چه زمانی بهتر از الان برای شدتدادن به مبارزات کنونی، بسط راهبردهای جدید و جلوگیری از عقبگردها و شکستهایی که به کرات در گذشته اتفاق افتادهاند. اگر کار این جنبش به اینجا برسد که در وهله اول بر تغییرات جزئی نظام آموزشی و بخش دولتی تأکید کند، یا اینکه صرفا بر مکرون و سیاست انتخاباتی متمرکز شود، مسلما افق دید آن محدود و توقع آن پایین خواهد بود. تازه اگر هم چیزی تغییر کند، دیر یا زود اقدامات مشابهی راه میافتد، شاید فقط اندکی متفاوت در شکلوشمایلی دیگر. ولی اگر برنامه بسیج نیروها در راه ساختن جماعتهایی بدیل برای آموزش عمومی انتقادی، حملونقل عمومی رایگان و متناسب با محیط زیست، و نیز سایر خدمات اجتماعی که بهطور جمعی اداره میشود، سازمانهای سیاسی و انجمنهای مستقل باشد، در آنصورت با شروع آیندهای روبهرو خواهیم بود که از لنگر رکود گذشته رها شده. مبارزات مشترک و همگرا فقط حول یک «محتوای خاصِ» «فرم عامِ» سرمایهداری معاصر در فرانسه به هم نمیپیوندند بلکه حول «خود این فرم عام» گرد هم میآیند که محتوای آن همواره تغییر میکند. با چنین مبارزاتی میتوان نظم اجتماعی نویی ساخت – چنانکه همین الان بسیاری ساختهاند – که در آن مقاومتهای موضعی و واکنشی در برابر طرحهای خاص جای خود را به سازماندهی جمعی فعال و ساختن کمونهای ضدسرمایهداری میدهد که در سالهای آتی رشدونمو میکنند و ادامه خواهند یافت. با بسیج همه سازمانها و انجمنهای نقدا موجود – و بهرهگیری از تجارب تاریخی همچون جنبش شبخیزان، اعتراضات علیه قوانین کار نولیبرال فرانسه، حمایت سازماندهیشده از کارگران بیاوراق – چنین جنبشی میتواند با جنبشهای خارج از فرانسه در هم آمیزد و یک جبهه بینالمللی از جماعتهای ضدسرمایهداری هماهنگ با یکدیگر به بار آورد.
هنوز معلوم نیست از طرحهای ضداتوپیایی مکرون برای بازپسگیری روح ٦٨ در راستای اهداف مدرنسازی لیبرالی چه در بیاید. ولی هرچه هم در بیاید، همین الان سیاستی مبتنی بر تغییر شکل و احیای رادیکال ٦٨ با قدرت تمام جلوی این طرحها را گرفته، سیاستی که بسیاری امید دارند مه ٦٨ را پشتسر بگذارد (شعارهایی مثل «کاری میکنیم آرزو کنید این هم به کوچکی مه ٦٨ باشد» یا «گورپدر ٦٨» همین الان سرزبانهاست). ولی هنوز چیزی معلوم نیست. حال سابقه آموزش سیاسی همه فعالان جنبش با فوریت وضعیتی مواجه خواهد شد که در آن بالاجبار باید خود را عیان کند. هرچه نباشد، گذشته تنها در آینده حقیقتا به حیات خود ادامه میدهد، یعنی در آینده کاملی که به آن خواهد رسید. بهترین شیوه بزرگداشت مه ١٩٦٨ نه فقط احیای آن و به عبارتی بازگرداندن آن از میان مردگان بلکه پشتسرگذاشتن و فراروی از آن است. با بیرونکشیدن آن از مقبره تقدیسی که نثارش میشود و تبدیل آن به یک تحول حیوحاضر، مه ٦٨ تنها همان چیزی خواهد بود که در آینده کامل خود بعد از ٢٠١٨ به آن خواهد رسید.
منبع: Counterpunch
گابریل راکهیل . ترجمه: رحمان بوذری
شرق