ناصر آقاجری (فعال کارگری پروژهای) شرایط کار در مناطقه آزاد را برای کارگرانی که در شرکتهای پیمانکاری کار میکنند، با توجه به خروج از شمول قانون کار، نامناسب توصیف کرد.
به گزارش خبرنگار ایلنا، ناصر آقاجری (فعال کارگری پروژهای) خارج شدن مناطق آزاد و ویژه اقتصادی از شمول قانون کار را یکی از مهمترین دلایلی میداند که موجب شده کارگران این مناطق که اکثریت قریب به اتفاق آنها کارگران فنی و متخصص هستند، از شرایط کاری خود ناراضی باشند. او به شرایط کار پروژهایها علیالخصوص کارگرانی که در شرکتهای پیمانکاری دست چندم کار میکنند، اشاره میکند و میگوید: ساعات کار طولانی، فقدان خدمات حمایتی، تاخیرهای طولانی در پرداخت دستمزدها و عدم امنیت شغلی در صدر مشکلات شغلی این کارگران قرار دارند.
او در ادامه گفتگو به تاریخ تکوین طبقه کارگر صنعتی اشاره میکند و میگوید: باید تلاشهای تاریخی کارگران صنعتی را ارج بنهیم و از آن درس بگیریم؛ چراکه کارگران، به خصوص کارگران صنعتی، میراثدارِ تاریخی پر از مبارزه هستند. او شرایط کارگران در جهان صنعتی نوپا را اینطور توصیف میکند:
«در قرنهای ۱۸ و ۱۹ ساعات کار در کارخانههای تولیدی کشورهای صنعتی غربی مانند انگلستان، ده، دوازده و حتی شانزده ساعت بود؛ کار طولانی و بی وقفه و به کارگیری زنان (حتی زنان باردار) و کودکان، نسلی در انگلیس به وجود آورد با ناهنجاریهای جسمی و روحی شدید که دیگر قادر نبود منافع اقتصادی استثمارگر را تامین کند. لیبرالها و رسانههای سرمایهداری شروع کردند به تحقیق تا علت این ناهنجاری جسمی _ روحی کارگران و خانواده آنها را دریابند. محققان علت را، در طولانی بودن ساعات کار و عوارض روانی آن تشخیص دادند؛ ولی تولید کالایی با تنها هدفش (کسب سود)، مانعی جدی بود که نمیپذیرفت ساعات کار را که در درازمدت منافع آنها را تضمین می کرد، تعدیل کنند. در این میان رشد جنبشهای کارگری با کمک اتحادیهها و تشکلهای کارگری؛ عاقبت توانستند سرمایهداری را وادار به عقبنشینی بنمایند. پس از مبارزات طولانی، کارگران به کمک ایجاد و تشکیل اتحادیههای بزرگ در سراسر اروپا، به مرور۸ ساعت کار را تثبیت کردند. کارگران به تدریج و البته با استواری پیشرفت کردند؛ همه نظامهای سرمایهداری مجبور شدند عقب بکشند؛ در کشوری مانند فرانسه با وجود مبارزات سخت و گاه پرهزینهی کارگران، سرمایهداری در نهایت مجبور شد برای کارگران حق تامین اجتماعی، رفاه و اوقات فراغت را قایل شود.»
آقاجری تاکید دارد که کارگران جهان، همگی وارث این دستآوردها هستند و بایستی بتوانند از آنچه رهاورد جنبش طبقه کارگر در تاریخ است، ازجمله ساعات کار قانونی و قانون کار، بهرهمند باشند. او میگوید: اما در مناطق آزاد، خروج از شمول قانون کار و شرایط کار پروژهای، دشواریهایی برای کارگران به ارمغان آوردهاست.
او در چند پرده شرایط کار پروژهایهای نفت، گاز و پتروشیمی را توصیف میکند:
نمای اول؛ شرایط کار و زندگی در پروژههای جنوب
ساعت کار در صنایع مادر ایران در جنوب، بدون استثنا و با در نظر گرفتن زمان رفت و آمد کارگران از خوابگاهها به محل کارگاه، ۱۲ ساعت است که پیمانکاران ۱۰ ساعت آن را محاسبه میکنند. ساعت ناهار محاسبه نمیشود. عوارض ساعات طولانی کار بر روح و جسم سنگین است؛ به خصوص زمان اضافهکاریهای اجباری. به همین علت بیشتر روزها مدت کار تا ۱۶ ساعت ادامه مییابد. خوابگاهها اکثراً غیربهداشتی و غذاها بدون کیفیت و محقر است و کارگران برای جبران کمبودهای غذایی، بایستی خود هزینه کنند. در غیر این صورت قوای از دست رفتهشان جبران نمیشود؛ البته اگر پولی برای هزینه کردن داشته باشند. عرف کار پروژهای در همه دنیا، دو هفته کار و دو هفته استراحت یا در اصطلاح فنیکارها، «رِست» است. ولی پس از انقلاب، به دلیل جنگ و این واقعیت که کارگران برای نجات ایران از تجاوز غیرقانونی صدام، از حق قانونی خود گذشتند و شبانهروز در خدمت بازسازی صنایع و تولید بودند، این سنت کارگری که شبانهروز در خدمت کارفرما باشد، جا افتاد. در این هشت سال جنگ، کارگران بدون توجه به حق قانونی هشت ساعت کار روزانه یا دو هفته کار و دو هفته رست؛ شبانهروز در خدمت صنایع کشور قرار میگرفتند و صنایع صدمه دیده را بازسازی مینمودند و بدین گونه اجازه نمیدادند شرایط جنگی، تولید را متوقف کند. آنها تصور نمیکردند اولین دولت پس از جنگ، از بیکاری گسترده در کشور سوءاستفاده کند و این فداکاری کارگران را به صورت یک قانون برای کارگران قرارداد موقت یا پروژهای به آنها تحمیل بنماید. کارگران با این تصور که این وضعیت یک وضعیت موقت است تا بازسازی خرابیهای جنگ به پایان برسد، همه این فشارها به جسم و جان خود را تحمل کردند تا اینکه ماهیت مناسبات اقتصادی نولیبرالی دولتهای پس از جنگ افشا شد. ماهیتی که ریاکارانه، زیرِ کلیگوییهای سالانه پنهان شده بود. عوارض این شرایط غیرقانونی، زندگی خانوادگی کارگران پروژهای را متلاشی نمود. آمار بالای طلاق و اعتیاد به مواد مخدر در میان کارگران پروژهای حتی دانشآموختگان دانشگاهی، بیانگر این واقعیت دردناک است.
نمای دوم؛ عوارض کار پروژهای بر همسران و مادران خانواده کارگران
مادر و همسر کارگر در شهر دستْ تنها میماند بدون داشتن امکانات مالی و هزاران هزینه؛ ازجمله هزینهی غذا، پوشاک، کرایه خانه، شهریههای مدارس به اصطلاح دولتی که در ظاهر نباید شهریه بگیرند، مسکن، بهداشت و درمان و هزار هزینه دیگر. مادر و همسر خانواده زیر این فشارهای غیرمعمول و تحمیلی به یک زن پرخاشگر، افسرده و بیمار بدل میشود. پدیده ای که در نهایت زن را مسخ میکند. از این رو دیگر نمیتواند مادر یا همسر باشد. سوءتغذیه هم مزید بر علت میشود. از این رو بسیاری شاهدند که بیماریهای بیشماری که خانواده کارگری توان اقتصادی مداوای آن را ندارد، دامان زن و فرزندانِ کارگر را میگیرد. امروزه حتی رسانههای رسمی هم اعتراف میکنند که بیماریهای قند، پوکی استخوان، کبد چرب، سرطان و امثالهم با آمار بالا همه خانوادههای زحمتکشان را به چالش گرفتهاست. این خانوادهها در صورتی که قادر به غلبه بر گرانی روزافزونی شوند که هر ساله به جامعه تحمیل میشود، تازه امکانِ دسترسی گسترده به منابع غذایی سالم را ندارند.
نمای سوم؛ وضعیت کودکان خانوادههای کارگری
برای رشد مغزی، روانی و جسمی کودکان، وجود پروتین، اسید فولیک ومکملهای غذایی در رژیم غذایی حیاتی است؛ به ویژه برای خانوادههای کارگری که قدرت خریدشان در اندازه خرید گوشت قرمز و سفید و لبنیات سالم نیست. در صورت عدم وجود این مواد غذایی، نسلی ضعیف با ناهنجاریهای روحی و جسمی به وجود خواهد آمد که برای همیشه سر بار خانواده و جامعه خواهند بود. هرساله کودکان بسیاری از تحصیل بازمیمانند و آنهایی هم که با هزاران درماندگی امکان ادامه تحصیل مییابند، با وجود فقر و سوءتغذیه از آن ضریب هوشی مورد نیاز محرومند. این روند در نهایت از نسل آینده یک اکثریت بیدانش و ناتوان خواهد ساخت …..
و اما حرف آخر؛
آقاجری سخن را اینطور به پایان میبرد:
«در دهههای گذشته، شرایط اشتغال در پروژههای نفت و گاز به سمت بدتر شدن رفته است. استقرار سرمایهداریِ بدون ضابطه، کارگران را دچار مشکلات بسیار کردهاست. حال باید پرسید چه کسی مسئول این شرایط است. این شرکتهای پیمانکاری ریز و درشت از کجا سربرآوردهاند و چه نهادهایی باید آستین بالا بزنند تا این شرایط آمیخته با بیعدالتی را از از بین ببرند. این سوالات همواره پابرجاست و میطلبد که مسئولان برای یکبار هم که شده به این پرسشها عمیق بیندیشند…»
گفتگو: نسرین هزاره مقدم