«سرمایه احتمالاً میتواند تا مدت نامحدودی به عملکرد خود ادامه دهد اما بهگونهای که موجب ازبينبردن شدید زمین و ایجاد فقر همگانی و افزایش شدید نابرابری در وضعیت طبقات اجتماعی و غیرانسانیترکردن روابط حاکم بر جامعه انسانی شود، جامعهای که در آن پتانسیل انسانها برای شکوفایی فردی بهشکلی سرکوبگرانه انکار میشود».
گروه اندیشه: دیوید هاروی در چهار دهه گذشته مجموعه پیوستهای از کتابها و مقالاتی خلاق و انتقادی درباره تغییر مسير اقتصاد سیاسی جهان درون چارچوب ماركسيستي نوشته است. با شتابگرفتن آهنگ تغییر در همین اقتصاد سیاسی میزان تولیدات او بيشتر هم شده، تقریباً هر سال یک کتاب. اما از میان آثاری که در سالهای اخیر منتشر کرده، موکدا در چند مصاحبه «هفده تناقض و پایان سرمایهداری» را خطرناکترین کتابش معرفی کرده است: کتابی که به گفته او برخلاف کارهای قبلی، بیشتر از نیروی انتزاع استفاده میکند. کار هاروی در این کتاب تقریباً شبیه کاری است که مارکس در «سرمايه» دنبال کرد، منتها با این تفاوت که اگر مارکس میکوشید منطق خود سرمایه را مستقل از تحقق آن در وضعیتهای تاریخی متفاوت صورتبندی کند، هاروی در این کتاب منطق تناقضات سرمایه را نشان میدهد. به همین خاطر این کتاب مشابه یا تکرار کارهای قبلی او نیست. جدای از آنکه کتابی خلاقانه و بسيار قابلفهم است و روایتی داستانگونه و جذاب دارد، روزآمد پروژه او هم هست: شاید بهروزترین تحلیل درباره چگونگی کارکرد موتور اقتصادی سرمایهداری. او در خطرناکترین کتابش میخواهد بداند «موتور اقتصادی سرمایهداری چگونه و به چه ترتیب کار میکند و چرا ممکن است با مشکل روبرو شود و از کار بازماند؛ اگرچه گاه به نظر میرسد در آستانه ازکارافتادگی است. همچنین چرا این موتور اقتصادی باید تعویض شود و با چه». (ص٢٧) «هفده تناقض» را میتوان در ادامه «معمای سرمایه و بحرانهای سرمایهداری» خواند. دو کتابی که ترجمهای قابل اعتماد از آنها به فارسی در دست است. هاروی در «معمای سرمایه» تبیینی از بحران ٢٠٠٨ بر مبنای نظریه گردش سرمایه ارائه و حرکت سرمایه را به جریان گردش خون در بدن تشبیه میکند: «سرمایه، خونی است که در کالبد تمامی جوامعی که سرمایهداری میخوانیم جریان دارد». در «هفده تناقض» نیز همین جریان خون جوامع سرمایهداری بررسی میشود منتها از منظر تناقضاتی که ذاتی سرمایهاند. این کتاب مشخصاً درباره سرمایه است نه سرمایهداری، درباره تفکیک و تحلیل تناقضات داخلی سرمایه نه تناقضات سرمایهداری در کل. در نظر هاروی گردش و انباشت سرمایه برای تحقق هر شكلي از سرمایهداری بنیادین است. او سرمایهداری را سرشار از تناقضات بیشمار میداند، حتی اگر برخی از آنها به طور مستقیم ربطی به انباشت سرمایه نداشته باشند. «هفده تناقض» ١٧ فصل دارد که هر فصل یک تناقض را توضیح میدهد و به سه بخش کلی تناقضات اساسی سرمایه تقسیم میشود. هفت تناقض اول را تناقضات «بنیادین» مینامد چون سرمایهداری بدون آنها قطعا نمیتواند عمل کند. این تناقضات عبارتند از: تناقض بین ارزش مصرفی و مبادلهای، بین ارزش اجتماعی کار و بازنمایی آن با پول، بین مالکیت خصوصی و دولت سرمایهداری، بین تصرف خصوصی و خیر همگانی، بین سرمایه و کار، بین سرمایه بهعنوان یک فرایند و یک شیء و آنچه وحدت متناقض تولید و تحقق مینامد. این تناقضات به شیوههای مختلفی به هم گره خوردهاند تا شالودهای محکم برای انباشت سرمایه بسازند و چنان درهمتنیدهاند که حتی تعدیل آنها، چه رسد به الغایشان، بدون تغییر جدی در تناقضاتی دیگر یا الغای آنها غیرممکن است. مجموعه دوم تناقضات «متحرک»اند. درحالیکه تناقضات بنیادین ویژگی دائمی و ثابت سرمایه در هر فضا و زمانیاند، هفت تناقض دوم از روی نتایجشان قابلپیشبینی نیستند. بااینحال، دسته دوم نیز مثل هفت تناقض اول برای فعالیت سرمایه بنیادیناند. این هفت تناقض در ادامه هفت تناقض اول قرار میگیرند چون قوانین اساسی «در طول زمان تغییر میکنند و طرحهایی را که ایجاد میکنند نیز با گذشت زمان تغییر کرده، از نو شکل میگیرند. آنگاه، هر طرح جدید، ساختار جدید برای اقتصاد به دست میدهد و نمونه قدیمی کنار میرود، ولی اجزاء بنیادی تشکیلدهنده آن – قوانین اساسی – همواره ثابت میمانند». (ص١٢٩) تناقضات متحرک ناپایدار و پیوسته در حال تغییرند. چون اشکال جدیدی که از قِبل هر تناقض بیرون میزنند پیشبینیناپذیر است. تناقضات متحرک به اشکال گوناگونی تکامل مییابند و بخش عظیمی از نیروی پویایی را که مسئول تحول تاریخی و جغرافیایی سرمایه است فراهم میکنند. این تناقضات عبارتند از تناقض فناوری، کار و امکان کنارگذاشتن انسان، تقسیم کار، انحصار و رقابت (تمرکزگرایی و تمرکززدایی)، توسعه جغرافیایی ناموزون (و تولید فضا)، نابرابریهای درآمد و ثروت، بازتولید اجتماعی و آزادی و سلطه. در نظر هاروی چون هیچ نتیجه ازپیشتعیینشدهای وجود ندارد، این تناقضات و پیامدهایشان میتوانند بهلحاظ سیاسی دستکاری شوند: همان چیزی که نشاندهنده درجات آزادی سرمایه است. دسته آخر نیز سه تناقض «خطرناک» است که عبارتند از: رشد مرکب بیپایان، رابطه سرمایه با طبیعت و طغیان طبیعت انسان (بیگانگی جهانی). این تناقضات بسته به فضا و زمان متفاوتند. مثلا مسئله محیطزیست و چالش حفظ رشد طی پنجاه سال گذشته تغییر کرده است. ازاینرو، هاروی تأکید دارد این سه تناقض آخر، در همین زمان حال بسیار خطرناکند؛ هم برای ادامه فعالیت موتور اقتصادی نظام سرمایهداری و هم برای بازتولید زندگی انسانها در شرایطی با کمترین مطلوبیت ممکن. (ص٢٩٣) مطالعه این فصل جذاب، دشوار است نه به این خاطر که بسیار بدبینانه است، بلکه چون هاروی به پیروی از مارکس ادعا میکند «سرمایه احتمالاً میتواند تا مدت نامحدودی به عملکرد خود ادامه دهد اما بهگونهای که موجب ازبينبردن شدید زمین و ایجاد فقر همگانی و افزایش شدید نابرابری در وضعیت طبقات اجتماعی و غیرانسانیترکردن روابط حاکم بر جامعه انسانی شود، جامعهای که در آن پتانسیل انسانها برای شکوفایی فردی بهشکلی سرکوبگرانه انکار میشود». (ص٢٩٢) اما اين پایانبندی برای متفکری چون هاروی نهتنها نامطلوب بلکه غیرقابلقبول است. از اینرو، در چهار صفحه پایانی کتاب «پیشنهادهایی برای عمل سیاسی» ارائه میدهد: او از عمل سیاسی ضدسرمایهداری میگوید و ١٧ پيشنهاد در تناظر با ١٧ تناقض مذكور ارائه ميكند. او از قول فانون مینویسد: تودههای جهان باید «نخست تصمیم بگیرند که بیدار شوند، کلاه تفکر بر سر نهند و از بازی غیرمسئولانه زیبای خفته دست بکشند».
شرق