این آش چیزی نیست جز جا زدن مصلحتطلبی به عنوان اصلاحطلبی! مصلحتطلبی لزوما با اصلاحطلبی یکی نیست گرچه ممکن است با اصلاحطلبی اشتباه گرفته شود.اصلاحطلبی یک تعریف دارد و مصلحتطلبی تعریفی دیگر.
بهار-تفسیر رفتارهای اخیر احمدینژاد سخت شده.نه برای یاران قدیم اصولگرای او که با یک برچسب انحرافی حساب او را از خودشان جدا کردند.رفتارشناسی احمدینژاد برای مردم سخت شده و برای برخی از اصلاحطلبانِ میانی.نمیدانند نام تغییر مواضع احمدینژاد را چه بگذارند؟ گرچه روزنامهی بهار برای رفتارهای احمدینژاد نام خوبی گذاشت: «آزادیخواهی جعلی.»
اما نکته اینجاست که احمدینژاد و احمدینژادیها با هوشمندی دارند میدانی را که اصلاحطلبان چندیست خالی گذشتهاند برای خود مصادره میکنند.آن میدان چیزی نیست جز حرف زدن از مطالبات مردمی که با هزار امید پای صندوق رفتند و حالا در کمال شگفتی نظارهگر زمین ماندن تمامیِ آن مطالبات و سکوت مدعیان اصلاحات هستند!
در این شرایط حرف زدن از آزادیخواهیِ جعلی احمدینژاد گوش شنوایی نخواهد داشت.زیرا اصلاحطلبان، نخست باید پاسخ این پرسش را بدهند که چرا لباس آزادیخواهی و اصلاحخواهی بر تن احمدینژاد نرود؟! وقتی در دههی 70 بر تن تندروهای دههی 60 رفت؟! اگر احمدینژاد تغییر موضع داده، چپهای مذهبی نیز زمانی تغییر موضع دادهاند و اصلاحطلب شدهاند.اگر سابقهی احمدینژاد لکهی تاریکی بر ادعاهای تازهی اوست، سابقهی تندروی اصلاحطلبان چه؟ مگر اصلاحطلبان در دهه 60 بسیاری از سمتهای انتصابی را در اختیار نداشتند؟ مگر خود اصلاحطلبان در انتخابات اخیر مجلس خبرگان رهبری حرف از نسبی بودن رقابتها نزدند و مردم را ترغیب نکردند به امثال ریشهری رای بدهند که یزدی از ورود به مجلس خبرگان باز بماند؟
این میان فقط شتاب تغییر مواضع احمدینژاد تندتر از تغییر موضع اصلاحطلبان بوده است و گرنه اگر ارزشها نسبیست، چرا فقط برای اصلاحطلبان باشد؟ چرا احمدینژاد از این نمد کلاهی برای خود نبافد؟ مگر نه اینکه این آش نذری را خود اصلاحطلبان پختند و حالا یک ظرفش هم به رئيس دولتهای نهم ودهم رسیده است.
این آش چیزی نیست جز جا زدن مصلحتطلبی به عنوان اصلاحطلبی! مصلحتطلبی لزوما با اصلاحطلبی یکی نیست گرچه ممکن است با اصلاحطلبی اشتباه گرفته شود.اصلاحطلبی یک تعریف دارد و مصلحتطلبی تعریفی دیگر.رفورم یا اصلاحات تعریف محدود و مشخص دارد و به معنای باور به اصلاح فرایندهای اجتماعی و سیاسی به صورت تدریجی و به دور از خشونت است.مشخصههای رفورم هم آشکار است.رفورمیستِ واقعی پی جوی شفافیت قدرتها، پاسخگو بودنشان و در یک کلام همگام شدنشان با ارزشهای انسانیست از طریق مخالفت با فرهنگ انحصاری کردن قدرت.
اما مصلحتطلبی تعریف گستردهای دارد.یک جا با اصلاحطلبی همسایه میشود زیرا مصلحت جمعی را در یک مسئله میبیند و در جایی دیگر شانه به شانهی منفعتطلبیِ شخصی میزند.شاید به دلیل همین تفکیک نکردن مرزهای این دو مفهوم است که همواره جبههی اصلاحات در ایران دربرگیرندهی طیفهای اجتماعیِ نامتجانس بوده است.برخی از اپوزیسیون نظام تا برخی معتقدینِ به نظام تا شخص محمود احمدینژاد همگی مصلحتگرایان منفعتطلباند و گاه مصالحشان با هم در تضاد است.
به این صورت میتوان گفت کمتر زمانی است که ما در ایران اصلاحطلب به معنای واقعی کلمه کمتر داشتهباشیم، چه در زمان مشروطیت و پس از انقلاب. زیرا با آغاز روند اصلاح یک جامعه، منافع عدهای به خطر میافتد و مخالفتها برمیانگیزد.اصلاح گرچه خشونت تغییر یکباره را ندارد ولی مثل تیغ جراحی جسارت پزشک اجتماع و دستیارانش را میطلبد و البته با مقاومت بیمار روبروست.مصلحتطلبی اما هزینهای ندارد.فقط تا دلتان بخواهد تناقض به بار میآورد.ممکن است فرد مصلحتطلب امروز ضروری ببیند یک راه برود و یک حرفی بزند و فردا حرف و راهی دیگری.باور کنید این فرمولِ مصلحتطلبی، سوالهای امروز جامعه را حل میکند.این فرمول را چه روی کنشهای سیاسی اخیر احمدینژاد بگذارید و چه روی سکوت اخیر برخی مدعیان اصلاحات در قبال عقبنشینیِ مجلس و دولت از مطالبات مردمی و وعدههایی که در بزنگاه انتخابات دادهاند، به محاسبه درستی میرسید. اینکه این اصلاحطلبی نیست.دست و پا زدن مصلحتگرایان است برای حفظ منافعی که هردوی این دو طیف سیاسی با پرت شدن از دایرهی انحصاری قدرت، دارند از دست میدهند.