اطهاری میگوید: آسیبها به تدریج زیرزمینی میشوند؛ چراکه مسئولان همواره سعی دارند سطوح ظاهری و خیابانیِ آسیب را پاک کنند؛ به همین دلیل، خطرات، زیرزمینی و غیرعلنی میشوند. و دقیقا در همین زیرزمینهاست که استثمار و شدیدترین و دلخراشترین نوع آزارها رخ میدهند. فراموش نکنیم، تا زمانی که ریشهها و علل تغییر نکند، کودک کار بایستی کار کند.
به گزارش خبرنگار ایلنا؛ چگونه روبرو شدن با آسیبهای اجتماعی ازجمله معضلِ کارِ کودک، چالشیست که در هفتههای گذشته پررنگتر شده؛ انجمنهای مدنی و فعالانِ حقوق کودک معتقدند راهحلِ برخورد با این قبیل آسیبها، جمعآوری و زدودنِ سطحِ ظاهری آسیب نیست. در همین زمینه با کمال اطهاری، پژوهشگر اقتصاد توسعه، گفتگویی انجام دادیم. اطهاری معتقد است؛ آسیبزدایی بایستی با مشارکت نهادهای مدنی و از سطوح پایین اجتماع شکل بگیرد.
در هفتههای گذشته، طرح جمعآوری کودکان کار در دستور قرار گرفت؛ به چندوچون طرح فعلا کاری نداریم؛ به نظر میرسد این طرح پس از بروز انتقادات بسیار و مداخله وزارت کار، از قالب برخورد با متکدیان شهرداری خارج شده و مدیریت معضل کودکان کار، به بهزیستی سپرده شده که خود گام مثبتی است؛ اما اگر این دست طرحها را به صورت کلی در نظر بگیریم، اینکه کودکان را از سطح شهر جمعآوری کنند و آنها را به اردوگاهها و کمپها میفرستند، در اساس یک وحشتی در این کودکان به وجود میآورد؛ با این حساب، چقدر این خطر وجود دارد که با اجرای طرحهای ضربتی، این کودکان از کف خیابان به کارگاههای زیرزمینی منتقل شوند و دیگر آسیبها و خطرات، علنی نباشد. به عبارتی از ترس مامور به جاهایی پناه ببرند که دیگر دست هیچ ماموری بهشان نرسد؟
به «گِتو» بردن کودکان راهکار موثر نیست
به نکته بسیار ظریفی اشاره کردید که اگر به آن توجه نشود، میتواند به شدت آسیبزا باشد. موضوع این است که در این قبیل طرحها، بایستی در درجه اول، «بخش پیشران» تعریف شود؛ همانطور که در اقتصاد میگویند پیشران را تعریف کن و بعد براساس آن، حرکت مولفهها را ساماندهی کن؛ به این ترتیب، از منابع محدودت بیشترین استفاده را خواهی کرد و رشد اقتصادی پایدار خواهی داشت. اگر این کار را انجام ندهی دچار آشفته بازاری میشوی که به سامان رساندنش ممکن نیست. این مساله و راهکار، در مورد مقولات اجتماعی و آسیبهای اجتماعی نیز صدق میکند. یعنی وقتی میخواهی آسیبهای اجتماعی برای نمونه همین کودکان کار را ساماندهی بکنی، باید دقیق مشخص کنی که چگونه میخواهی این کار را انجام دهی؛ وگرنه، نه تنها نتیجه مطلوب حاصل نمیشود، بلکه منابع ذیقیمت بسیاری این میان تلف میشود.
یک نمونه از کنشهای مثبتِ اخیر که خودم در جریانش بودم، ارتباطی بود که بین انجمنهای مدنی شکل گرفت و تصمیم گرفتند کودکان کار را ببرند در فضاهای آموزشی، تفریحی و مردمی و به این ترتیب از جداسازی و ایزوله کردن کودکان کار جلوگیری بکنند. شما وضعیت فعلی کودکان کار را درنظر بگیرید؛ خیلی از آنها در شرایطی هستند که میشود به راحتی تصور کرد؛ پدر یا سرپرست خانوار معتاد است که آنهم به علت بیکاری، کنارگذاشتگیها و آنومیهاست. خُب در این شرایط نمیتوانی با کودکی که مجبور است کار کند، مواجههی حذفی بکنی؛ چون در این شرایط، کودک موظف است هزینههای خانوادهی پر از آسیب را تامین کند. با بردن به اردوگاهها، کاملا جداسازی اتفاق میافتد؛ کودک را به «گتو» میبرند اما مشکلاتش حل نشده باقی میماند. موضوع این است که بایستی از این جداسازیها که خودش سرچشمه انواع سرخوردگیها و آسیبهاست، جلوگیری شود. برگردیم به لزوم تعریفِ بخشِ پیشران؛ بخش پیشران بایستی این باشد که به کودکان کار امکان رشد، بالندگی و حرکت سالم در مسیر اجتماع و نه جدا از اجتماع داده شود. برخی از رفتارهای شهرداری و ماموران آن، انسان را یاد چیزهایی میاندازد که میشل فوکو در مراقبت و تنبیه میگوید یا برخوردهایی که در قرون وسطا با جذامیها میکردند را تداعی میکند. نباید آسیبدیدگان اجتماع ازجمله کودکان کار را از اجتماع جدا کرد.
مساله دیگری هم که مطرح است این است که این جداسازیها کاملا مقطعی است؛ بعد از چند وقت همینها دوباره به اجتماع برمیگردند و البته به همراه زخمهایِ سرخوردگیِ ناشی از این راندهشدگی. این بازگشت به این معنی است که مشکل ریشهای حل نشده.
همینطور است؛ این راهکارها ریشهای و اصولی نیست؛ یک نمونه دیگر از این نوع برخوردها ایجاد و استقرار گرمخانهها برای معتادان است؛ محلاتی که در آنها گرمخانهها تاسیس شده، خودشان به محل پرآسیب تبدیل شدهاند که ساکنان اولیه از آنجا مهاجرت کردهاند؛ یعنی جداسازی و حل نکردن ریشهای مشکل، باعث آسیبهای بیشتر و انزوا شده؛ بایستی به جای جداسازی، حمایت کرد و در عین حال با مددکاریهای اجتماعی، معتاد را به سمت جامعه هدایت کرد.
آسیبها دارند زیرزمینی میشوند
برگردیم به بحث کودکان کار؛ کودکان کار و خیابان را اگر از خیابان بترسانی؛ از آنجا که خیلی از آنها شناسنامه و اوراق هویت هم ندارند، به جاهایی پناه میبرند که در آنجاها استثمارِ زیرزمینی بدون هیچ نظارتی رخ میدهد.
بله کم کم دارد آسیبها زیرزمینی میشوند؛ چراکه مسئولان همواره سعی دارند سطوح ظاهری و خیابانیِ آسیب را پاک کنند؛ به همین دلیل، خطرات، زیرزمینی و غیرعلنی میشوند. و دقیقا در همین زیرزمینهاست که استثمار و شدیدترین و دلخراشترین نوع آزارها رخ میدهند. فراموش نکنیم، تا زمانی که ریشهها و علل تغییر نکند، کودک کار بایستی کار کند؛ در خیابان نتواند میرود زیرزمین. کارِ کودک، پدیدهای دلبخواهی و انتخابی نیست؛ یک اجبار است. من بچههای کوچکِ ده، دوازده ساله را دیدهام که باربری میکنند؛ این حملِ بار، همه استخوانبندی و مسیر رشد کودک را از فُرم خارج میکند؛ این کار با میل و رغبتِ کودک یا نزدیکانِ فقرزدهاش انجام نمیشود.
موانع را از سر راه نهادهای مدنی بردارید
یعنی حتی اگر خانوادهای هم برای این کودک در کار باشد؛ یا آنقدر درگیر آسیبهایی مثل اعتیاد هستند که دچار روانپریشی و انزوا هستند و یا از شدت فقر و استیصال، کاری از دستشان برنمیآید.
همینطور است؛ میبینیم کودک، پدر ندارد و مادرش هم زمینگیر است؛ به هرصورت برای اکثر این کودکان، بدون این که نقشی در اوضاع داشته باشند، ناگزیر این شرایط به وجود آمده، حل این معضل و رفعِ علل و شرایط هم نمیتواند ضربتی و دفعتی باشد؛ بایستی به تدریج و با مشارکت مستقیم انجمنهای مدنی و مردمنهاد صورت بگیرد. این همه انجمنهای مدنی دارند فعالیت میکنند، به خیلی از آنها حتی اجازه ثبت هم نمیدهند. به جای اجرای طرحهای ضربتی، بیایند موانع را از سر راه نهادهای مدنی بردارند. حداقل کاری که میتوانند انجام بدهند این است که انسانهایی را که میخواهند کاری انجام بدهند، آزاد بگذارند؛ از فعالیتشان، ممانعت نکنند. مطمئن باشید که اگر مسیر حرکت نهادها و انجمنهای مدنی را تسهیل کنند، پدیده کودکان کار در ایران با این سرمایههای اجتماعی غنی که داریم، به تدریج حل میشود و در نهایت در کنار آزادیِ کنشگری نهادهای مدنی، بایستی به توسعه همهجانبه اقتصادی پرداخت. شهرداری باید محیط نوآوری و اقتصادِ دانشمحور را تشکیل بدهد تا شهری پویا داشته باشیم که مازاد اقتصادی داشته باشد؛ به این ترتیب، هم میشود خدمات پایه را ارائه کرد و هم میشود با پدیدههای پرآسیب مقابله کرد. مشکل اصلی این نوع طرحها این است که مدنی نیستند؛ تصمیمگیریها و اجرا برعهده دستگاههای دولتی است. مکانپایهگی و مردم-محوری دو شاخص اصلی برای اندازهگیری طرحهای اجتماعی هستند.
مردم-محوری در برنامه ششم توسعه دیده نمیشود
معنای مکانپایهگی در طرحهای مقابله با معضل کار کودک چیست؟
مکانپایهگی یا مکان-محوری یعنی تصمیم از سطوح پایه گرفته شود؛ نه از بالا. مثلا تصمیم در سطح محلات گرفته شود؛ این میشود مکان-محوری. و برای موفقیت در طرحهای اجتماعی، این مکان-محوری بایستی با مردم-محوری همراه شود؛ مردم و نمایندگانش در طرح و اجرا مشارکت داده شوند؛ واژه مردم-محوری در برنامه ششم توسعه نیست؛ اما انتظار داریم حداقل در طرحهای شهری به آن دقت شود.
سوال آخر، پرسشی است که تا حد زیادی به کلیشه پهلو میزند؛ در چند سال گذشته، طرحهای مبتنی بر جمعآوری را چندین بار به عناوین مختلف و با متولیان مختلف اجرا کردهاند؛ هر بار کودکان کار را جمع کردهاند، برده اند بهزیستی یا اردوگاه و یا مثلا معتادان را بردهاند کمپِ ترکِ اجباری اعتیاد؛ اما همه اینها دوباره برگشتهاند به اجتماع. راهحل ریشهای این قبیل معضلات چیست؟ به نظر میرسد پاسخ را باید در حیطه اقتصاد و اقتصاد توسعهای جستجو کنیم.
ایجادِ ضروریات توسعه اجتماعی و اقتصادی را باید در دستور کار قرار داد. این امری ساختاری است که معمولا در حیطههای شهری مورد توجه قرار نمیگیرد. یکی از مصائبِ سالهای اخیر در حوزه شهری این است که اعلام کردند شهرداریها باید خودکفا باشند؛ دقت کنید نگفتند شهرها باید خودکفا یا خودگردان باشند؛ گفتند شهرداریها باید خودکفا باشند. یعنی توسعه بنیادین شهر را در دستور کار قرار ندادند؛ بلکه، درآمدزایی را به عنوان هدف تعیین کردند و به همین دلیل، تراکمفروشی آغاز شد. این شرایط، اساس مصیبتِ فضاهای شهری را به وجود آورد؛ بیکاری شدید؛ فرار سرمایهها یا هدایت آنها به سمت سوداگری به جای کار مولد و ورشکستگی نهادهای مالی، نتیجه آن است؛ برخورد ریشهای این است که توسعه بنیادین در دستورکار مدیریتِ شهرها قرار بگیرد. متولی این توسعه اقتصادی شهرها هم در جهان امروز شهرداریها هستند. اگر شهر، رشدِ پایدار اقتصادی نداشته باشد، نمیشود شغل ایجاد کرد. اگر این شرایط فراهم نشود و توسعه همهجانبه به فراموشی سپرده شود، شهرها از درون میپاشند و به هیچ شکل نمیشود با آسیبها مقابله کرد.
گفتگو: نسرین هزاره مقدم