رشد فقر به ویژه فقر کمر شکن فاحشی که جامعه ما با آن روبه رو است در ظرف سه دهه گذشته (یعنی بعد از جنگ) به وجود آمده است. در این سه دهه شاهد سیاستهایی در حوزه اقتصادی بودیم که مسئول تمام بحرانها و مشکلات اجتماعی و اقتصادی است و معالاسف این روند ادامه دارد.
آفتاب یزد – پریسا هاشمی: سلسلهوار پیش میرود، زنانی که شوهرانشان را از دست میدهند یا توسط مردانشان رها میشوند یا زنان بیشناسنامه، پس از چندی به دلیل فقر به زندگیهای پاتوقی کشیده شده و به سیم آخر میزنند و به کارتنخوابی و خیابانگردی روی میآورند. زنانی که باید زیر چتر رفاه اجتماعی قرار گیرند، در چنین زندگی بیدر و پیکری بچهدار میشوند. بچههایشان هم از زندگی معمولی محروم میشوند و به دلیل رسمی نبودن ازدواج اکثر این زنان دارای شناسنامه نیستند و باید همراه مادر خطرنات و آسیبهای خیابانخوابی را تجربه کنند یا در قبال مبلغ کمی توسط مادرانشان به فروش میرسند. علاوه بر زنان کارتنخواب، زنان سرپرست خانوار هم هستند که با مشکلات و سختیهای فراوانی دست و پنجه نرم میکنند. آنهایی که شوهرانشان فوت کردهاند یا از کارافتادهاند. آنها باید بار زندگی را به دوش بکشند و برای یک لقمه نان حلال که بر سر سفره خانواده میگذارند به هر دری بزنند. شرایطی که مجموع این زنان در زندگی تجربه میکنند و فقری که با آن دست به گریبانند، باعث شده که کارشناسان و جامعهشناسان اعلام کنند که فقر به سوی زنانه شدن میتازد. در این مورد با دکتر حسین راغفر، اقتصاددان همکلام شدیم تا فقر و به ویژه فقر زنان را از دریچه اقتصاد و دیدگاه او بررسی کنیم. این گپ و گفت دوستانه را از نظرتان میگذرانیم.
برخی مسئولان و کارشناسان معتقدند فقر به سمت زنانه شدن میرود. چرا در چند سال اخیر فقر به سمت زنانه شدن پیش میرود؟
من خیلی باور ندارم که فقر زنانه میشود. هم مردان جمعیت فقیرشان افزایش یافته و هم زنان و فقر منحصر به خانمها نیست و رشد فقر در مردان هم به شدت زیاد شده است.
مسئله این است که زنان زیادی هستند که شناسنامه ندارند و نمیتوانند از کوچکترین خدمات اجتماعی استفاده کنند.
این فاجعهای است و هیچ منطقی هم برای آن پیدا نمیشود و میتوان گفت که فقط یک منطق سیاسی پشت آن وجود دارد.
چرا سیاسی؟
خیلی از آنها حاصل ازدواج با مردان افغانی یا خارجی هستند و برای بچهها شناسنامه صادر نمیکنند. بخشی از آن هم زنهایی هستند که بچههایشان رسمی نبودند و آنها را به رسمیت نشناختند. حالا بچهها بزرگ و مادر شدهاند و بچههای آنها هم به رسمیت شناخته نمیشوند و این چرخه ادامه دارد.
وجود این زنان بی شناسنامه چقدر میتواند در فقر موثر باشند؟
قطعا از سر فقر است که این زنان به خلافکاری روی آوردهاند. آنهایی که با ثروت و مکنت به این کار روی میآورند بلد هستند که چگونه این مشکل را سامان و پوشش دهند. ولی آنهایی که از سر فقر در این چرخه افتادهاند با مشکلات جدی روبه رو هستند.
بیشتر این زنان مجبورند در خانههای پاتوقی زندگی کنند. چطور میتوان این خانههای پاتوقی را ساماندهی کرد؟
وقتی فقر ریشه کن شود یا فقر کاهش پیدا کند، مسلما این حوزهها هم ساماندهی میشوند. وضعیت این زنان در خانههای پاتوقی قابل تامل است و این معضلات محصول فقر و مصیبتهایی است که مردم با آن روبهرو هستند و چیزی جز ارائه خودشان ندارند.در حالی که اگر در جامعه وعدههای قانون اساسی برای حفظ کرامت انسانها و عزت نفس آدمها اعمال شود، فقر کنترل میشود و فرصتهای زیادی به وجود میآید. این مسئولیت به عهده دولت است و باید طبق قانون اساسی مسکن، کار شرافتمندانه، تحصیل رایگان و… را برای مردم فراهم کند. این اقدامات باید برای گروههای محروم شروع شود و هدف اولیه این دسته از سیاستهای قانون اساسی باشند. اگر طبق قانون اساسی سیاستگذاری شود، خود به خود بخشی از لایههای آسیب از بین خواهد رفت.
بنابراین رشد فقر است که این گونه آسیبها را به وجود میآورد.
بله، رشد فقر به ویژه فقر کمر شکن فاحشی که جامعه ما با آن روبه رو است در ظرف سه دهه گذشته (یعنی بعد از جنگ) به وجود آمده است. در این سه دهه شاهد سیاستهایی در حوزه اقتصادی بودیم که مسئول تمام بحرانها و مشکلات اجتماعی و اقتصادی است و معالاسف این روند ادامه دارد. فقر گسترده و کمر شکنی که امروزه شاهد هستیم منشاء تغییر فضای جامعه به رشد ناامنی است. در حقیقت ارتباط تنگاتنگی بین رشد فقر و ناامنی در جامعه وجود دارد.
زنهای خلافکار به دلیل فقر به این ورطه افتادهاند؟
بله. پدیده زنهای خلافکار بعد از سال 70 شکل گرفت و آنهم به دلیل رشد فقر است. کودکان خیابانی و پدیدههای ناخوشایند فروش کلیه هم از معلولهای فقر است. در زمانی فروش کلیه را انکار میکردند. از گذشته شاهد مسئله فروش کلیه بودم. در آن زمان قیمت یک کلیه 150 هزار تومان بود تا حالا که به نزدیک 30 میلیون افزایش پیدا کرده است. حدود 12-13 سال پیش وقتی مسئله فروش کلیه را مطرح کردیم برخی نمایندههای مجلس گفتند که این حرفها سیاهنمایی است و… ولی جالب است که 5-4 سال بعد برخی نمایندگان مجلس درباره فروش کلیه صحبت کردند و در خود مجلس گفتند چه اشکال دارد که یک عده کلیه بفروشند و عدهای کلیه بخرند؟ من نمیدانم این توصیهها را برای اقوام هم دارند یا خیر؟
فروش کودکان هم در این مجموعه میگنجد یا خیر؟
بله، متاسفانه فروش رو به رشد کودکان را هم شاهد هستیم. افراد به دلیل آنکه نمیتوانند قوت فرزندانشان را تامین کنند آنها را به فروش میرسانند یا بدتر از آن شاهد فروش قرنیه هستیم. اینها همه نشان از تخریب لایههای زیرین بافت جامعه و بافت اجتماعی دارد و نشان میدهد که لایههای زیرین و زیرینترین به شدت آسیب دیده که ما با پدیده فروش کلیه، کودک و قرنیه روبه رو هستیم. این اقتصاد، قربانیان زیادی را خواهد داشت.
در این گروههایی که شما از آن صحبت میکنید زنان هم هستند؟
بله، در این گروههای آسیبپذیر، زنان هم هستند که همان زنان طبقه فقیر هستند.
برای ساماندهی این وضعیت و زدودن فقر زنان چه راهکاری دارید؟
من پیشنهاد میکنم که نهاد دیدهبان عدالت جنسیتی باید تشکیل شود. به نوعی یک نهاد مدنی باشد که مسئله تبعیض در اشتغال را در نهادهای مختلف ردیابی کند و به جامعه گزارش کند تا تبدیل شود به فشار افکار عمومی به تصمیمگیرندگان و مدیریت کلان کشور.
تغییر در مدیریت شهری و حضور زنان در مدیریتهای کلان شهری میتواند به این وضعیت سامان دهد؟
قطعا این انتظار میرود که در شرایط کنونی با توجه به تغییراتی که در شورای شهر تهران و شهرداری به وجود آمده، شهرداران مناطق یا مدیران عالی شهرداری تهران از میان زنانی انتخاب شوند که صلاحیتهای لازم را دارند و متاسفانه کمتر به آنها توجه میشود و به نظرم دیده نمیشوند. علت آن هم وجود رقبای همیشگی است.
در 38-39 ساله بعد از انقلاب 200-300 نفر بیشتر نیستند که مسئولیتهای کلان مدیریت کشور را عهدهدار بودند. این خودش یکی از نشانههای فساد در مدیریت کشور است. بنابراین باید این شکل تغییر کند و قطعا نیروهای جوان اعم از زن و مرد باید این فرصت را پیدا کنند که مسئولیتهای کلان کشور را بر عهده بگیرند. مدیرانی که 70 سالهاند 40سال پیش 30 ساله بودند و مسئولیت مدیریتهای کلان را عهدهدار بودند و طی این 40 سال هم به این بهانه که تجربه دارند بر مسند ماندند. این فسادها و آسیبها محصول همین تجربه است. حضور مدیریتهای طولانی خود منشاء بسیاری از نابسامانیهاست. بنابراین به جامعه زنان در ایران توصیه میکنم که نهادهای خود را تشکیل دهند. این نهادها در کشورهای پیشرفته وجود دارد. البته آنها مسئولیتهای گستردهتری دارند.
منظورتان چیست؟
یعنی آنها میتوانند گزارش کنند و منجر به حکم علیه کارفرمایان (چه دولتی و چه خصوصی) میشود. بنابراین باید به سمت این برویم که نهادهای مدنی حامی ایجاد عدالت جنسیتی شکل گیرد و از مصادیق اصلی آنها اشتغال زنان و فقرزدایی است. تجربه نشان داده که زنان تواناییهای خیلی خوبی در سطوح مدیریتی دارند اما به دلیل نگاه غالب، آنها کنار زده میشوند و به توانایی آنها توجه نمیشود، بلکه بیشتر به روابط و خویشاوندی توجه میشود. قطعا ادامه این روند امکان پذیر نیست حتی اگر مدیریت کلان کشور نخواهد، این اتفاق میافتد. به نظر میرسد در شرایط کنونی یکی از اقداماتی که میتواند به رشد آگاهی عمومی و فقرزدایی منجر شود ایجاد نهاد رصدکننده تبعیضهای جنسیتی در اشتغال زنان است. تجربه نشان داده اگر زنان در سطوح مدیریتی قرار گیرند، به آسیبهای اجتماعی نگاه ویژه خواهد شد و برای فقرزدایی تصمیمهای کلان به تصمیمهای جزئی تبدیل خواهد شد.