دولت ایالات متحده آمریکا بعد از ماهها بالاخره در روز دوشنبه، ٢١ ماه آگوست، «استراتژی جدید آمریکا درباره افغانستان» را اعلان کرد. یک پایگاه نظامی در «آرلینگتون» از حومه واشنگتن که اجساد بسیاری از نظامیان کشتهشده این کشور در جنگ افغانستان در آنجا به خاک سپرده شدهاند جایی بود که برای «دونالد ترامپ»، رئیسجمهوری پرچالش آمریکا، مناسب اعلان راهبرد جدید تلقی میشد. او در این سخنرانی بااهمیت که بهشدت زیر ذرهبین سیاستمداران، تحلیلگران، افکار عمومی و کشورهای جهان قرار داشت، برخلاف گفتههای دوران تبلیغات ریاستجمهوری خود، دقیقا بر رویکرد غالب در ساختار سیاسی آمریکا تأکید کرد و راه را برای افزایش نیروی بیشتر در افغانستان باز گذاشت. این استراتژی دقیقا همان استراتژی کنونی آمریکا و بهخصوص پنتاگون است که به تناوب در ١٦ سال بحران و جنگ افغانستان به کار گرفته شده است. بههمیندلیل تأیید حضور نیروهای نظامی آمریکا در افغانستان و احتمال اعزام حدود سههزارو ٩٠٠ نیروی نظامی جدید به این کشور تغییر ملموسی در این خصوص نبوده و درواقع در چارچوب مدار کنونی حداقل درباره «متن» بحران «هیاهو برای هیچ» بود. استقبال گسترده محافل قدرت در آمریکا و همپیمانان این کشور در ناتو و منطقه بحران نیز بیش از هر چیزی دال بر پذیرش وضع موجود از سوی دونالد ترامپ تلقی میشود. چنانچه «ینس استولتنبرگ»، دبیرکل ناتو در بروکسل، با تشکر از این تصمیم دونالد ترامپ، رئیسجمهوری آمریکا، اعلام کرد که «ناتو به طور نامحدود در کنار آمریکا خواهد بود». در افغانستان «اشرف غنی»، رئیسجمهوری افغانستان، این استراتژی آمریکا را دلیلی بر ادامه فعالیتهای آمریکا در کشورش ارزیابی کرد و در پیام توییتری خود از طرف مردم افغانستان از ترامپ بهخاطر این تصمیم تشکر کرد.
آنچه که از اهمیت بيشتري برخوردار بود، حواشی این اعلان استراتژی جدید آمریکا درباره افغانستان بود که از یک طرف موجب ارتقای جایگاه هند نزد واشنگتن میشد و از طرفی دیگر تهدید ضمنی پاکستان به دلیل حمایت از تروریسم و پناهدادن به رهبران «طالبان» در این کشور به حساب میآمد. دعوت ترامپ از دهلینو برای ایفای نقش پررنگتر در افغانستان و هشدار به رهبران اسلامآباد مبنیبر اینکه تا زمانی که ریشه تروریسم را در کشورشان نخشکانند انتظار کمکهای نظامی و مالی از آمریکا را نداشته باشند، نشان میداد که همزمان واشنگتن در منطقه جنوب آسیا درصدد تغییر استراتژی بین متحدان خود است. این موضوع چنانچه واقعا به آن عمل شود با توجه به اینکه تغییرات اساسی در راهبردهای منطقه پاکستان حداقل در کوتاهمدت بعید است میتواند چالشهای اساسی را بین دو کشور موجب شود. از طرف دیگر تمرکز آمریکا روی مهار چین که از بحران کرهشمالی شروع میشود و امروز دامنه آن به افغانستان هم کشیده شده است با توجه به نزدیکی دهلی – واشنگتن میتواند برای پکن یک تهدید ژئوپلیتیک تلقی شود. از آنجا که پاکستان نیز یک متحد ژئواستراتژیک برای چین به حساب میآید، برهمزدن توازن موجود بین هند و این کشور دامنه رقابت و موازنههای ژئوپلیتیک در این حوزه را میتواند تعمیق بخشیده و به تنشهای منطقه عمق بیشتری بدهد. به همین دلیل بلافاصله بعد از سخنرانی ترامپ، چین و روسیه ضمن تأکید بر شکست استراتژی کنونی واشنگتن در افغانستان، نارضایتی خود را نسبت به آن نشان دادند. چنانچه «هوا چونینگ»، سخنگوی وزارت امور خارجه چین، ضمن اشاره به اینکه پاکستان در خط مقدم مبارزه با تروریسم قرار دارد و قربانیان بیشماری در این راه داده است، تأکید میکند: «اسلامآباد نقش مهمی در مبارزه با تروریسم دارد و جامعه جهانی باید این موضوع را به رسمیت بشناسند». در روسیه نیز «ولادیمیر جباروف»، معاون رئیس کمیته بینالملل شورای فدراسیون این کشور، ضمن تأکید بر ناکارآمدی سیاست جدید آمریکا میگوید: «آمریکا به هیچ شکلی افغانستان را کنترل نمیکند، بلکه فقط از نظامیان خود دفاع میکند که در افغانستان مستقر شدهاند».
استراتژی جدید آمریکا در افغانستان مبنیبر حفظ وضع موجود و احتمال افزایش نیروی نظامی بیشتر در این کشور هم چنانکه به تجربه اثبات شده است تنها میتواند برای مدت کوتاهی توازن جنگی در میدانهای عملیاتی را تغییر دهد. در ماههای اخیر گروه طالبان با پیشرویهای سریع و دور از انتظار خود، ارتش ملی افغانستان را در موضع تدافعی قرار دادهاند و با تصرف گاهوبیگاه بعضی از ولسوالیها و تحمیل جابهجاییهای نظامی پرهزینه و زمانبر ارتش توانستهاند اراده خود را بر عرصه میدانی جنگ تحمیل کنند. با توجه به شیوه جنگ گروههایی چون طالبان و امروز با اضافهشدن گروه تروریستی «داعش» در بحران این کشور که بنا بر گزارش منابع رسمی و مستقل، حدود نیمی از جغرافیای کشور را در اختیار دارند، این افزایش نیروهای آمریکایی در معادلات کلی تغییر اساسی ایجاد نمیکند. چنانچه در فاصله سالهای ٢٠٠٤ تا ٢٠٠٩ میلادی شمار نیروهای آمریکایی در افغانستان حدود ٦٧ هزار نفر بود که بعد از ناکامیهای زیاد در همان سال به فرمان «باراک اوباما»، رئیسجمهوری سابق این کشور، با افزایش ٣٣ هزار نیروی نظامی جدید به مرز صد هزار نفر هم رسید، اما ماحصل آن نهتنها پایان جنگ و دستیابی به ثبات در افغانستان نبود که متأسفانه نتیجه آن را امروز به صورت واضح میتوان مشاهده کرد. از آنجا که در افغانستان هماکنون جنگ بین جناحهای فاسد حکومتی، جنگسالاران جهادی سابق و گروههای اسلامگرای شورشی و تروریست طالبان و داعش در جریان است و در عرصه بیرونی نیز قدرتهای جهانی و همسایگان این کشور به صورت نیابتی در تنور این جنگ برای رسیدن به اهداف و منافع خود میدمند، تنها یک عزم ملی، منطقهای و جهانی میتواند راه برونرفت از بحران افغانستان باشد. تا زمانی که مشارکت واقعی بین آمریکا، چین، روسیه، اتحادیه اروپایی، پاکستان، هند و ایران درخصوص روند تعامل خارجی و دولت مرکزی و طالبان در چارچوب مصالحه ملی آغاز نشود، هرگونه استراتژی برای افغانستان از قبل مهر شکست را بر پیشانی خود خواهد داشت. از طرف دیگر با توجه به گسست و شکافهای ملی در این کشور هیچ دولت مرکزیای نمیتواند ثبات را به افغانستان بازگرداند و شاید راهحل اساسی در پذیرش یک سیستم فدرالی و غیرمتمرکز نهفته است که متأسفانه هیچکدام از بازیگران داخلی و خارجی تاکنون به آن توجه نکردهاند.