تشدید بحران در روابط قطر با عربستان سعودی و متحدین آن هر چند که دارای یک ریشه تاریخی است اما سناریوی جدید تا حدود زیادی تابع معادلات و تحولات جدید در منطقه می باشد. از آنجا که هیچ بحران دیپلماتیک در جهان معاصر و حتی بحران های منطقه خاورمیانه در یک بازه زمانی کوتاه چند روزه هرگز شاهد این فرایند تشدید یابنده و خارج از عرف معمول برای بر هم خوردن روابط دوجانبه و هماهنگ علیه یک کشور که به صورت ساعتی تصمیمات بزرگ و تنازع آمیز گرفته شود تاکنون نبوده است، می توان این تنش اخیر را تابع وضعیتی بین اختلافات دیپلماتیک و زمینه سازی یک کودتا یا جنگ واقعی مورد ارزیابی قرار داد. صبح روز دوشنبه مردم عرب منطقه خلیج فارس زمانی که از خواب بیدار شدند مشاهده کردند که بگو مگوهای چند روز اخیر یکباره به “طلاق” بین ریاض – دوحه منجر شده است. قطع رابطه دیپلماتیک بین عربستان، بحرین، امارات متحده و مصر با دولت قطر که بلافاصله چند ساعت بعد مالدیو، یمن و دولت دست نشانده مورد حمایت عربستان در لیبی هم به آن پیوستند، گویای یک جنگ سرد در منطقه عربی خلیج فارس و پیاده سازی یک سناریوی کاملا هماهنگ شده بود. دخالت عربستان و قطر در امور کشورهای دیگر از جمله در طی بحران های شاخ آفریقا و خاورمیانه از سال 2011 موضوع تازه و جدیدی نبود که بتواند با افشای آن یک باره موجب تصمیمات سخت و تقابل آمیز روبه رو شود. در بسیاری از این پرونده ها هر دو قدرت عربی در ریاض و دوحه با حمایت از نیروهای تندرو و اسلامگرایان جهادی علیه حاکمیت های ملی سکولار از جمله در مصر، لیبی، سوریه، یمن و عراق در کنار هم قرار داشته و هر کدام با حمایت از بخشی از نیروهای تروریست در صدد بر هم زدن ثبات منطقه یی بوده اند. در هر دو کشور طی سال های اخیر موضوع کسب هژمونی از طریق ثروت های نفتی و گازی، جایگاه رهبران بی فکر قبیله گرا را به سطح بازیگران بزرگ منطقه یی به بهای بر هم زدن ثبات کشورهای همسایه با استفاده از تروریسم بنیادگرای اسلامی ارتقاء داد. تا اینجای قضیه با وجود بعضی اختلافات در خصوص تفاوت دو کشور در حمایت از گروهبندی های تروریستی متفاوت، همواره تنش های موردی وجود داشته است اما به دلیل استراتژی واحد ظاهرا در شراکت با قدرت های فرامنطقه یی با هم کنار می آمدند.
تصمیمات جدید بسیار فراتر از قطع روابط دیپلماتیک، اخراج اتباع قطری از کشورهای حوزه خلیج فارس و متحد عربستان، بستن مرزهای زمینی، دریایی و هوایی بر روی قطر، انزوای خرد کننده ائتلاف به رهبری عربستان علیه این کشور و حتی اجازه ندادن به ارسال مواد غذایی از مسیر این کشورها به سوی قطر، همگی قطعات یک پازل هماهنگ می باشد که در سریع ترین زمان ممکن چیده شده است. این سناریوی جدید دقیقا از همان فردای سفر “دونالد ترامپ” به عربستان و بستن قراردادهای صدها میلیارد دلاری با شیوخ سعودی کلید خورد و چراغ سبز واشینگتن به ریاض ظاهرا همان فرصت مطلوب برای ریاض بود تا با رقبای منطقه یی خود تسویه حساب کند. رقص شمشیر ترامپ با “ملک سلمان” پادشاه عربستان و سر ریز کردن هدایا و رشوه های گران قیمت به جیب رئیس جمهوری “بیزنس من” آمریکایی فراتر از عرف دیپلماتیک نوعی از خریدن حمایت بدون قید و شرط بود که دامن رقبای ریاض را باید می گرفت. از آنجا که در طی یک سال های اخیر یک رقابت شدید بین عربستان و قطر برای بدست گرفتن رهبری عربی وجود داشت با این سفر و قراردادهای منعقد شده، رهبران سعودی را به این باور رساند که زمان تسویه حساب و تثبیت هژمونی آنان بر منطقه عربی فرا رسیده است. این قمار بزرگ عربستان در خصوص محاسبات ژئوپلتیک که یک سر آن به تهران می رسد و امروز سر دیگر آن به سمت دوحه نشانه رفته است در همین چارچوب قابل ارزیابی است. نکته طنز و مضحک ماجرا در آنجا خود را به رخ می کشد که بهانه برخورد با قطر در چارچوب اراده برای مبارزه با تروریسم معرفی می شود بدون اینکه به نقش اصلی و مخرب ریاض در خصوص ظهور و بروز پدیده تروریسم بنیادگرای اسلامی که از وهابیت سعودی بهره می گیرد به درستی اشاره شود.
تشدید تنش بین ریاض و دوحه از چنان رشد شتابناکی پیروی می کند که هر اتفاقی در روزهای آینده نباید تعجب برانگیز تلقی شود و گویا شیوخ عربستان وقت مناسب برای یکسره کردن کار رقیب قطری را در شرایط کنونی مناسب دیده اند. این وقایع روزهای اخیر به خوبی نشان می دهد که اجماع مورد نظر عربستان برای تشکیل یک ائتلاف عربی علیه تهران تا حدود زیادی شکست خورده است و هم اکنون زمان گسست در همین خانواده عربی فرا رسیده است. عدم همراهی کویت و عمان در همسویی با عربستان با تمام فشارهای انجام شده و هم چنین شیوه برخورد ایران و تماس “ولادیمیر پوتین” با ترکیه برای امکان وساطت در این ماجرا تا حدودی اشتباه محاسبه ریاض را نشان می دهد. هر چند که تحریم های اعمال شده علیه قطر می تواند هزینه های زیادی را بر این شیخ نشین وارد کند اما امکان دسترسی دوحه به راه های مواصلاتی ایران برای برآوردن نیازهای خود و هم چنین ثروت نجومی این کشور موضع تحریم ها را تا حدود زیادی خنثی می کند. در اینجا باید به نقش تعیین کننده آمریکا در خصوص بحران به وجود آمده در بین کشورهای عربی توجه کرد چرا که بزرگترین پایگاه نظامی و دریایی آمریکا در خلیج فارس هم اکنون در قطر مستقر است و طبق قاعده “بین دولی” این کشور وظیفه دارد از کشور میزبان را در قبال خطرات احتمالی و تجاوزات خارجی حمایت کند. اما در وضعیت کنونی با توجه به انتخاب واشینگتن برای برگزیدن ریاض به عنوان متحد اصلی خود در منطقه حاکمان قطری نمی توانند بر روی این حمایت حساب باز کنند. از آنجا که گفته می شود نزدیک به هشتاد درصد مردم قطر تابع ایدئولوژی وهابی می باشند و خاندان حاکم بر این کشور نیز پیوندهای نزدیکی با محافل قدرت در عربستان دارند امکان یک کودتای سیاسی و قبیله یی در ساختار قدرت این کشور وجود خواهد داشت. در صورتی که قطری ها بتوانند وضعیت داخلی و ثبات ساختار سیاسی خود را در این تلاطم ژئوپلتیک حفظ کنند، کار برای عربستان بسیار سخت و به تبع سیاست راهبردی این کشور برای بسیج کشورهای عربی علیه محور ایران با شکست مواجهه می شود. در چنین شرایطی رهبران قطر با نزدیکی بیشتر به تهران و تجدیدنظر در سیاست های منطقه یی خود در خصوص بحران سوریه و یمن این امکان را دارند که حمایت مسکو – تهران را جلب کرده و یک کمربند حفاظتی را کسب کنند. بدون تردید محور تهران – مسکو با شناختی که از ساختار منطقه عربی خلیج فارس دارند و هم چنین درک نقشی که دوحه در بی ثبات سازی سوریه به عنوان متحد استراتژیک آنان بازی می کند، وارد منازعات و معادلات خاکستری به صورت بخشی از جریان بازی نمی شوند. اینجا دقیقا همان نقطه یی است که رهبران دوحه باید تصمیم بزرگ خود را گرفته و قاعده بازی در یک جبهه را رعایت کنند چرا که در غیر این صورت به دلیل عدم امکان نشستن بر روی دو صندلی بازنده اصلی این سناریوی سعودی ها می شوند. البته اتخاذ این تصمیم برای قطر نیز ساده نیست چرا که موضوع تنها به عربستان و متحدین آن مربوط نمی شود که موازنه های منطقه یی بتواند برای آنان مصونیت ایجاد کند و معمای بزرگ برای آنان قبل از اتخاذ تصمیم به چگونگی نقش آمریکا ارتباط پیدا می کند.
دولت ترامپ تاکنون نسبت به تنش کنونی در روابط بین عربستان و قطر بسیار محتاطانه و تا حدودی غیرمسئولانه برخورد کرده است که همین نشان می دهد نگاه آنان بیشتر به سمت ریاض خواهد بود. از طرف دیگر هنوز خروجی تماس های پوتین با “رجب طیب اردوغان” نیز مشخص نشده است چرا که از یک طرف مسکو در طی سال های اخیر همیشه به نقش مخرب قطر در تحولات منطقه یی ظنین بوده است و از طرف دیگر بعد از سفر ترامپ به ریاض در مسکو به شدت نسبت به معادلات جدید در خاورمیانه احساس خطر می شود. هم چنین ایران که در شرایط کنونی با حمایت های تلویحی خود از ضرورت ثبات و کاهش تنش های منطقه یی تا حدود زیادی موجب کاهش فشار بر روی قطر شده است. تهران بنا بر موقعیت ژئوپلتیک خود در صورت اتخاذ تصمیم قاعدتا می تواند انزوا و تحریم های اعمال شده علیه این کشور کوچک ولی ثروتمند را خنثی کند اما آنان بدون تردید استراتژی کلان منطقه یی خود را تابع معادلات ژلاتینی و سیال حول اختلافات عربی تنظیم نمی کنند. اگر در طی روزهای آینده در سطوح منطقه یی و بین المللی اراده یی برای میانجیگری و کاهش تنش در بحران بین قطر و ائتلاف به رهبری عربستان انجام نگیرد با توجه به سیاست های ماجراجویانه جانشین ولیعهد سعودی، اوضاع از کنترل خارج و امکان بروز هر احتمالی در جهت تشدید بحران وجود دارد. هم اکنون تمام چشم های به واشینگتن دوخته شده است چرا که هیچ حرکتی در این مقطع به بعد در جریان این بحران عربی امکان بروز و ظهور نخواهد داشت به غیر از اینکه تایید و چراغ سبز نهایی را از کاخ سفید کسب کرده باشد.
اردشیر زارعی قنواتی
16/3/96