ارزانسازی نیروی کار به بهانه بهبود فضای کسب و کار، چه در قالب طرح کارورزی برای فارغالتحصیلان و چه در شکل مهارت آموزی یا احیای همان استاد- شاگردی سابق برای کارگران، پروژه جدیدی نیست؛ قبل از این هم ارزان سازی در تدوین لایحه اصلاح قانون کار، در دستور کار قرار گرفت؛ اما اعتراضات و حرکتهای جمعی کارگران این لایحه معیوب را بلااثر گذاشت. حال دوباره باز هم این ارزان سازی و یا به عبارت سادهتر، رانت دادن به کارفرمایان از جیب آسیب پذیر ترین قشر جامعه یعنی مزدبگیران، سرلوحه عمل فرادستان قرار گرفته؛ حال دوباره باز هم نگرانیهای کارگران اوج گرفته، نگرانی از این که تَتَمه آن چیزهای اندکی که از میراث بیش از صد سال جنبش و مبارزه کارگران باقی مانده، با طرح کارورزی و مهارت آموزی به یغما برود.
پرده اول
علی دو سه سالی میشود که از دانشگاه فارغالتحصیل شده؛ دو سه سالی است که به اصطلاح مهندس است؛ مهندس صنایع. گرچه در دوران دانشجویی متکی به درآمد پدر بوده و دستش در دخل خانوار، از وقتی به اصطلاح مهندس شده، تصمیم گرفته یک مهندس مستقل باشد؛ خودش خرجِ خودش را دربیاورد؛
«ولی در این وانفسا، کو کار!» این اولین جملهای است که علی، مهندس بیکار، در توصیف وضعیت خودش میگوید. مهندس بیکاری که به گفته خودش چندان هم بیپول نیست. در دو سال گذشته گرچه شغل مناسب با رشته تحصیلیش نداشته، اما بیکارِ بیکار هم نبوده؛ هم با پراید نقرهای پدرش مسافرکشی کرده و هم در منزل پروژه انجام داده؛ از تایپ و ترجمه بگیر تا انجام تحقیق درسی و پایاننامه…
از درآمدش که میپرسم میگوید: ماهی حدود یک میلیون تومان، کمتر و بیشتر، عایدی دارم؛ گرچه این همه درس خواندن و تخصص بیحاصل مانده، اما خدا را شکر اموراتم میگذرد و محتاج خانواده نیستم. از طرح جدید کارورزی برای فارغ التحصیلان بیکار، اطلاعات اندکی دارد؛ اطلاعاتش را کامل میکنم؛ همان که میفهمد دستمزدش فقط ماهی سیصد هزارتومان است، حتی برای شنیدن جزئیاتِ طرح دیگر رغبتی ندارد: «سیصد هزارتومان برای یک ماه کار؟ اگر فقط روزی سه بار مسیر خانه تا میدان صادقیه را مسافر بزنم، بیشتر از سیصد هزارتومان گیرم میآید!»
پرده دوم
نمایندگان مجلس سعی میکنند التهابات به وجود آمده در میان فعالان کارگری را تا حدودی خاموش کنند؛ حرفهایشان کلی است؛ به جزئیات نمیپردازند؛ حرفهایشان مثل اظهار نظر کسانی است که حتی از دور هم دستی بر آتش ندارند! انگار نمیدانند در این جامعه چه خبر است و چطور در طول دو سه دهه، امنیت شغلی نیم بندِ کارگران با انواع حیلهها و ترفندها به تاراج رفته که حالا از آنها میخواهند نگران نباشند و مطمئن باشند که مجلس نمیگذارد امنیت شغلی کارگران تهدید شود!
و البته اظهارات نمایندگانِ ملت:
سلمان خدادادی، رئیس پیشین کمیسیون اجتماعی مجلس: هدف از اجرای چنین طرحهایی انتقال تجربه و مهارت به بیکاران فاقد مهارت است؛ بنابراین اجرای چنین طرحهایی نمیتواند برای کارگران مشکلی به وجود بیاورد. اصلا قرار نیست که با اجرای طرح کارورزی یا طرح مهارتآموزی، شرایط شغلی کارگران به اندازه شرایط کارورزان یا مهارتآموزان تضعیف شود، بنابراین نگرانیهایی که امروز در میان کارگران وجود دارد، بیمورد است.
محمدرضا بادامچی، عضو فراکسیون کارگری مجلس: شخص وزیر کار در مورد طرح کارورزی توضیحاتی را به صورت شفاهی در جمع نمایندگان مجلس ایراد کردند که به استناد آن قرار نیست با اجرای طرحی نظیر کارورزی یا مهارتآموزی تهدیدی متوجه منافع صنفی کارگران بشود؛ قطع یقین، نگرانیهای کنونی بیمورد است چراکه نمایندگان مجلس نمیگذارند امنیت شغلی کارگران با چنین تهدیدی مواجه شود.
حسین حبیبی ( فعال کارگری) میگوید: «کارگران نگران نباشندِ» نمایندگان مجلس، هیچ ضمانت اجرایی ندارد؛ تا حالا که به ظاهر، تحت حاکمیت قانون کار و قانون اساسی عمل میشد، همه حقوق کارگران از آنها سلب شد؛ حالا که قرار است خارج از حاکمیت قانون عمل شود، چرا نگران نباشند؟
حبیبی در ادامه میگوید: وظیفه حاکمیتیِ دولت، ایجاد اشتغال و هزینه کردن برای آموزش است؛ منتها نباید این بسترسازی برای اشتغال با قانون اساسی و قانون کار در تضاد باشد؛ طرح کارورزی و همچنین طرح معیوب مهارتآموزی، هردو تضادهای آشکار با قانون اساسی و قانون کار دارند؛ اصول قانون اساسی، به صراحت بیانگر مسئولیت دولت در قبال جامعه است؛ حال اگر دولت نخواهد هزینه کند و شرایط را جوری رقم بزند که کارآموز یا فارغالتحصیل مورد استثمار قرار بگیرد، این یعنی دولت به تکالیفش عمل نکرده، اما تاوانش را جامعه پرداخته.
حبیبی با صراحت تاکید میکند که طرح کارورزی یعنی بیگاری در خدمت صاحبان سرمایه؛ او لزوم نیاز به مهارت آموزی برای نیروی کاری که چهارسال یا بیشتر از عمرش را در دانشگاه های فنی و تخصصی گذرانده؛ زیر سوال میبرد و میگوید: اصلا چطور است که دانشجو حین تحصیل مهارت نمیآموزد که مجبور باشد بعدِ فارغ التحصیلی دو سال بیگاری بدهد و استثمار شود تا متخصص شود؛ از آن گذشته در شرایط فعلی، مساله مهم داشتن یا نداشتن مهارت نیست؛ چون اصلا اشتغالی وجود ندارد؛ چون روز به روز شاهد تعطیلی بیشتر کارخانجات و صنایع هستیم؛ باید به آقایان گفت: اول بستر ایجاد کنید، بعد دنبال مهارت آموزی بروید….
پرده سوم:
اینجا محله «حِصه» اصفهان است؛ محلهای که محل زندگی پولدارها و آنها که دستشان به دهانشان میرسد، نیست؛ از آن محلههای به معنای واقعی کلمه، پایین دستی است؛ یک انجمن خیریه که با بودجه شهرداری اصفهان اداره میشود و البته مدتهاست که سعی میکند نظرات ضدکارگریاش را در زمینه عدم پایبندی به قانون کار و حداقل دستمزد همه جا منتشر کند، چند کارگاه خرد و درشت برای زنان سرپرست خانوار و زنان بهبودیافته در این محله به راه انداخته؛ کارگاه منبت کاری؛ قالیبافی و دوزندگی.
در این کارگاهها از بیمه خبری نیست؛ حداقل دستمزد معنایی ندارد و ساعت کار هم ضابطه ناشناسی است که تعریف نشده؛ به شرط منتشر نشدن نام، زنها حاضر به صحبت کردن میشوند؛ یکی از زنها در جواب به این سوال که چرا اینجا مشغول به کار شدهای؛ میگوید: نزدیک منزلمان است؛ گفتم از این که در خانه بمکار بنشینم بهتر است. دستمزد ماهانهاش را که میپرسم؛ با لبخند میگوید: تقریبا مفت روزی ۶ تا ۹ ساعت کار میکنیم؛ ماه پیش فقط ۲۰۰ هزار تومان گرفتم. وضعیت بقیه زنها هم مشابه است؛ نه از شرایط کار راضیند و نه از دستمزد؛ در بین نزدیک به ده زن شاغل در کارگاه، هیچ کدام بیش از سیصد هزار تومان در ماه درآمد ندارند.
مسئولین خیریه ادعا میکنند هدفشان کارآفرینی و ایجاد اشتغال است و رفع بیکاری؛ میگویند صنعت داخلی در حال نابودی است، چون حداقل دستمزد بالاست و کارفرماها توان ندارند. آنها ادعا میکنند که ناجی زنان سرپرست خانوار هستند و زن ها از این وضعیت و این کارگاههای بی ضابطه راضیند. اما هرچه به کارگاههای بیشتری سر میزنم، بیشتر میفهمم که از رضایت خبری نیست. آنچه هست استیصال است و رنجِ درماندگی و البته فقدان نظارت قانونی مسئولان.
در نهایت، یک بخش از اظهارات مسئولین خیریه جالب است: فقط زنان را استخدام میکنیم؛ آن هم زنهایی که کَس و کار ندارند (این اصطلاح را برای توصیف این زنها به کار میبرند) اگر مردها را به کار بگیریم، اولا نمیآیند با این حقوق کار کنند و از آن مهمتر این که میروند و از ما شکایت میکنند. تا روزی هم که شکایت نشود، پای بازرسان اداره کار و تامین اجتماعی به کارگاههای کوچک باز نمیشود؛ این زنها نه بَلَدند شکایت کنند و نه جرئتش را دارند.
میگویند: ما کار غیر قانونی انجام میدهیم اما ادعا میکنیم کارِ خلاف ما به نفع این زنهاست؛ اما نمیگویند به نفع خودمان و سیستم عریض و طویل شهرداری داریم از زنها سوءاستفاده میکنیم؛ زن هایی که به قول خودشان نه بلدند شکایت کنند و نه دستشان به جایی بند است. بگذریم از این که آن قدر پشت این موسسه به شهردار و شهرداری گرم است که اصلا ترسی از شکایت ندارد؛ بگذریم از این که وقتی شهرداری چند بَنا و عمارت را رایگان در اختیار این موسسه میگذارد، منطقیاش این است که قبول کنیم شکایت هم نمیتواند به جایی برسد.
و در نهایت…
ارزانسازی نیروی کار به بهانه بهبود فضای کسب و کار، چه در قالب طرح کارورزی برای فارغالتحصیلان و چه در شکل مهارت آموزی یا احیای همان استاد- شاگردی سابق برای کارگران، پروژه جدیدی نیست؛ قبل از این هم ارزان سازی در تدوین لایحه اصلاح قانون کار، در دستور کار قرار گرفت؛ اما اعتراضات و حرکتهای جمعی کارگران این لایحه معیوب را بلااثر گذاشت. حال دوباره باز هم این ارزان سازی و یا به عبارت سادهتر، رانت دادن به کارفرمایان از جیب آسیب پذیر ترین قشر جامعه یعنی مزدبگیران، سرلوحه عمل فرادستان قرار گرفته؛ حال دوباره باز هم نگرانیهای کارگران اوج گرفته، نگرانی از این که تَتَمه آن چیزهای اندکی که از میراث بیش از صد سال جنبش و مبارزه کارگران باقی مانده، با طرح کارورزی و مهارت آموزی به یغما برود.
نگرانی کارگران پُربیراه نیست؛ این روزها فقط افرادی مانند مسئولان موسسه خیریه اصفهانی خوشحالند؛ قانونگریزیها و زیرابیرفتنهایشان در کارگاههای کوچک و در محلات پایین شهر، دارد رنگ و بوی قانونی به خود میگیرد؛ دارند قانون گریزیهایشان را قانونمند میکنند؛ دارند باز هم از کرامت ناتمام نیروی کار میکاهند تا به بیگاریبَرَندگان و سودجویان پاداش بدهند تا شاید به این قیمت گزاف، چرخی به نام تولید، کَمی هم که شده، باز هم بچرخد؛ چرخی که ایرادش نه در گران بودن دستمزدها، در جایی دیگر است
نسرین هزاره مقدم