معنای واقعی راهبرد آمریکایی “تغییرمسالمت آمیزحکومت در ایران” چیست؟ … چگونه می توان باور کرد دولت آمریکا، دولتی که راهبرد اساسی آن حمایت از نظام های استبدادی و الیگارشی منطقه است، در مورد ایران سنت می شکند؟ … تاریخ نشان داده است که منافع آمریکا در بیشتر ادوار، در منطقه با حکومت های با ثبات و استبدادی گره خورده است!
رکس تیلرسون روز چهارشنبه ۲۴ خرداد در کمیته امور خارجی مجلس نمایندگان آمریکا در بخشی از سخنانش به ایران اشاره کرد و گفت سیاست ما نسبت به ایران جلوگیری از سلطهجوئی این کشور در خاورمیانه، ممانعت از دسترسی ایران به تولید سلاح هسته ای و همچنین حمایت از عوامل داخل کشور تا به انتقال قدرت مسالمت آمیز دولت منجر شود.
راهبرد « تغییر رژیم» Regime Change سوای آنکه در تعارض با اصل احترام به حاکمیت دولت هاست، راهبردی است که پس از انقلاب ۵۷ در دولتهای ادوار آمریکا به شکل رسمی اعلام شده است. این راهبرد از دهه ۹۰ به این سو، نه به عنوان دخالتی نظامی برای تغییر حکومت که، به معنای حمایت از معترضین و مخالفین برای تغییر نرم حکومت (به تعبیر تیلرسون: مسالمت آمیز)معنا شده است.
مادلین آلبرایت وزیرخارجه دولت بیل کلینتون اولین مقام رسمی آمریکایی بود که دخالت این کشور در کودتا علیه دولت ملی دکتر مصدق را زیر سوال برد و آن را اشتباه بزرگ آمریکا نامید. مورخانی چون استفن کینزر پیشتر گفته بودند که ریشه پدیدههایی چون بنیادگرایی و تروریسم ( ۱۱ سپتامبر) نتیجه آن بود که آمریکا اولین بارقههای دموکراسی ( دولت مصدق)در خاورمیانه را در نطفه خفه و زمینه را برای شکلگیری آن استبدادی که زمینهساز جنبشهای بنیادگرایانه شد، فراهم کرد.
نقد آلبرایت بر راهبرد Regime Change، زمانی عنوان شد که در ایران دولتمحمدخاتمی حاکم بود. معنی سخن آلبرایت در زمانهی ایده « گفتگوی تمدنها» این امید را برانگیخت که راهبرد « تغییر رژیم» که جز ترویج بدبینی حاصلی نداشت، بالمآل کنار گذاشته شود اما روی کارآمدن دولت بوش، ماجرای ۱۱ سپتامبر و زنجیرهای از سقوط دولتهای همسایه روسیه( مشترکالمنافع سابق) که به « انقلاب مخملین یا رنگین» موسوم شد، دوباره« تغییر رژیم» را جزو راهبردهای اعلامی دولتهای آمریکا کرد.
دولت اوباما تنها دولتی بود که تغییر رژیم را دستکم به شکل اعلان رسمی و راهبردی کنار گذاشت، هرچند در جریان اعتراضات ۸۸ از سوی ایران، متهم شد که همچنان در پی براندازی است. این معنا در سخن آن زمان رهبری « دست چدنی در دستکش مخملی» تعبیر شد.
شاید این طنز روزگار باشد که معمولن صنعت تضاد در ماهیت دولتهایی که در دو کشور ایران و آمریکا بر سر کار میآیند، رعایت شده است و تندروی دولت در یکی همزمان با رویکارآمدن دولتی میانهرو در دیگری است. دوران احمدینژاد، همزمان با دولت اوباما بود اما این باعث نشد که عمده تمرکز رسانههای همسو با دولت حول محور « انقلاب مخملین» نباشد.
آن زمان جرج سوروس، کلیدواژه اصلی تحلیل رسانههای جناح اصولگرا شده بود و رقیب، دستآموز عقلِ منفصل براندازی.انتخابات خرداد ۸۸ و ماجراهای بعد از آن، تردیدی را برای اصولگرایان و حاکمیت باقی نگذاشت، که این جریانها دنباله همان ایده است.در اوج بحران، رهبری گفت که برای او چنین ارتباطی ( میان رهبران معترضان و عوامل خارجی)محرز نشده است اما یقین دارد که رفتار آنان به سود دشمنان خواهد بود.
سخنان اخیر تیلرسون البته از جنس سخنان جرج بوش- پیش از مقدمهسازی برای تغییر حکومت این کشور نیست- و بیشتر از الگوی بکار رفته در مورد شوروی سابق یا انقلابهای مخملین تبعیت میکند.
اگر تیلرسون بار دیگر ایده « تغییر رژیم» را مطرح نمیساخت، بازهم، بدبینی و بیاعتمادی، بالاخص در بسیاری از تریبونهای رسمی حاکمیت و اصولگرا چنان بود که دنبال کردن چنین ایدهای چندان دور از ذهن نبود، اما اعلام رسمی چنین راهبردی، همزمان با رویکارآمدن دوباره دولت حسن روحانی، هدیهی بزرگ دولت ترامپ به اصولگرایانی بود که شکست سنگینی را در انتخابات متحمل شدند و ایدهی حرام بودن رای رقیب را با تفسیبر به رای سخنان رهبری و کلید زدن پروژهی « بنیصدری کردن دولت» دنبال میکنند.
گذشته ثابت کرده است که موضوع کمک به مخالفین برای تغییر حکومت، در حد نهایت خود کمک مالی به چند شخصیت ناشناخته و کماثر یا حمایت از چند موسسه به اصطلاح آموزشی و فرهنگی منزوی بوده است و حتا اگر آن را به کمک تسلیحاتی به گروهکها هم تعمیم دهیم، هیچ خللی در ثبات و ساختار نظام نداشته است.
شیوههای براندازی سخت آمریکا در منطقه از عراق تا افغانستان هم چنان عاقبت شومی داشته است که به رسوایی بیشتر شبیه است تا الگو،بنابراین این پرسش مطرح می شود که چرا همزمان با مشارکت بالای مردم ایران در انتخابات و روی کارآمدن دموکراتیک یک دولت در خاورمیانه استبداد زده، وزیر خارجه آمریکا دقیقن ایده ای را مطرح می سازد که امتیازی بزرگ به مخالفان دولت است وبه محدود کردن آزادی ها، کارشکنی و اختلال ، ایجاد شکاف بین نیروهای داخلی و در نهایت امنیتی شدن اوضاع به استناد سخنان وزیر خارجه آمریکا منجر خواهد شد؟
شاید بتوان چنین نگاهی را به سابقه غیر دیپلماتیک تیلرسون و در ادامه رفتارهای شتابزده دولت ترامپ دانست اما نگاه دقیق تر به ماجرا نافی این موضوع است.
بلومبرگ چندی پیش نوشت که وزیر خارجه 93 ساله اسبق آمریکا به ترامپ حتا در مورد انتخاب اعضای کابینه مشورت میدهد ونه فقط زمینه ساز انتصاب مک فارلند دستیار خود به سمت معاونت مایکل فلین مشاور امنیت ملی(سابق) ترامپ شد بلکه تیلرسون وزیر خارجه نیز از سوی او پیشنهاد شد . بنابر گزارش ها، وزیر خارجه دولت نیکسون، از معدود کسانی است که هر زمان، این امکان را دارد که با رییس جمهورترامپ، جلسه داشته باشد .
در میان تحلیلگران و نظریه پردازان آمریکایی، کسینجر از جمله آنانی است که برداشتی دقیق تر از تحولات ایران داشته است(این مساله مختص به اکنون نیست، نگاه کنید به نظر اسدالله علم در کتاب خاطرات در مورد بلاهت تحلیلگران امریکایی و استثناء کسینجر). کسینجر از قائلان به نظریه واقع گرایی و نقش قدرت در شکل دهی روابط بین الملل است. او معتقد است که ایالات متحده باید بیش از هرچیز منافع خود را با بکارگیری حداکثر قدرت نرم و سخت خود پیش ببرد. کسینجر ایران را مشکلی به مراتب بزرگ تر از داعش می داند(6 سپتامبر 2014مصاحبه با رادیو ملی آمریکا (NPR و در جریان مذاکرات هسته ای، بر طبل اختلاف میان مذاکره کنندگان می کوبید(مقاله حسین موسویان در المانیتور اسفند 93).
کسینجر معتقد است که ما باید بحران در هر کشور را با توجه به شرایط موجود و فرهنگ و تاریخچه همان کشور مدیریت کنیم. در برآورد منافع اقتصادی و استراتژیک باید این مسائل را مد نظر بگیریم. این مساله به ما اجازه می دهد که انگیزه ها را محک بزنیم و البته بهترین پاسخ ها را بیابیم.( واشنگتن پست نهم آوریل2011). با این مقدمه می توان فهمید که او بیش از هر استراتژیست دیگری شرایط موجود و فرهنگ و تاریخچه سیاسی و الگوی پرنتنش میان گروه های سیاسی ایران را می داند ، از چالش های فراروی دموکراسی در ایران مطلع است و کاملن آگاه است که پررنگ تر شدن شکاف میان دولت و رهبری و قوه مقننه و سایر ارکان حاکمیت و نیز اصلاح طلبان و اصولگرایان نیازمند تعمیق بدبینی و قوت گرفتن تئوری براندازی است.
فراموش نکنیم که کسینجر ایده آلیست نیست و منافع آمریکا را بر ارزشهای آمریکایی مقدم می داند و برهمین اساس برای ترامپ، سرمایه عربستان و هابی بر دموکراسی ایرانی تقدم دارد، بنابراین نظریه پرداز یهودی الاصل آمریکایی تبعات و دستاوردهای شگفت انگیز آن بی اعتمادی و شکافی را می داند که منجر به ایجاد نارضایتی رای دهندگان از دموکراسی، نادیده گرفتن مطالبات شان به ظن توطئه خارجی، تضعیف دولت و درنهایت حاکمیت خواهد شد . بنابراین ضمن بالابردن افزایش شکاف و تنش، جوی امنیتی را علیه توسعه و ازادی براه می اندازد و سایه ایران ترسناک را برای منافع ایالات متحده د رخاورمیانه مستدام میگرداند.
پیداست که از امروز به بعد تریبونهای مخالف دولت سعی خواهند کرد که نهایت بهره برداری را از سخنان اخیر تیلرسون علیه دولت داشته باشند بی انکه یک بار به این حقیقت معترف باشند که چگونه می توان باور کرد دولتی که راهبرد اساسی آن حمایت از نظام های استبدادی و الیگارشی منطقه است در مورد ایران سنت می شکند و به هواخواهی نیروهای هوادار دموکراسی تن خواهد داد.
تاریخ نشان داده است که منافع آمریکا در بیشتر ادوار، در منطقه با حکومت های با ثبات و استبدادی گره خورده است و هرجا که این قاعده تغییر کرده است، بلافاصله در برابر آن موضع گرفته است. گفتمان غالب در دولت ترامپ گفتمانی مبتنی بر استحصال حداکثر منافع بدون دغدغه دموکراسی است و صرف هزینه از سوی چنین تفکری در یک کشور ثالث دست کم در این دوره به شوخی شبیه است و بیشتر کمکی به حال مخالفین دموکراسی است.
شاید اگر نخبگان در سپهر سیاست ایران نگاه واقع گرایانه ای به ادعاهای مشابه آمریکا در گذشته می کردند ، مرز میان مطالبات واقعی مردم با تلاش ها و القائات خارجی مشخص می شد و این حقیقت به باور می نشست که دموکراسی در ایران یک دستاورد داخلی و فرصت است نه پروژه ای خارجی و تهدید آمیز، آن هنگام می شد به بی فرجامی اندیشه پنهان در اظهارات اخیر تیلرسون حکم داد اما واقعیت ان است که این سخنان مقدمه دوباره بدبینی ها و سیاست هایی است که در نهایت چالش های جدیدی را در برابر دولت و جامعه مدنی ایرانی قرار خواهد داد.