اسدالله کشتمند که درسالهای آخر حاکمیت انقلابی در افغانستان به عضویت مشاور(علی البدل) کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان، درآمد، درست در اولین روزهای بعدازششم جدی (دی) 1358 خورشیدی (سرنگونی رژیم حفیظ الله امین) به عنوان اولین مدیر مسئول روزنامه “حقیقت انقلاب ثور”(ارگان مرکزی دولت جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان) تعین گردید. مدتی را معاون شعبه روابط بین المللی کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان بود ودرپنج سال آخرحاکمیت انقلابی وظیفه سفیرجمهوری افغانستان در کشورهای مجارستان، ایران وایتیوپی رابه عهده داشت.
ازمدتی به اینسو باردیگراوضاع افغانستان در مسیر تندباد شدید رقابت ها وبازی های باصطلاح اوپراتیفی [١] بازیگران اصلی سیاست های جهانی قرارگرفته است. تحرکات عدیده ای حول افغانستان درجوش وخروش است وازهرسوئی فریادها بلند شده است. آیا این وضع تصادفی ونوعی نقطه بالائی گذرای تراکم حوادث است ویا اینکه نتیجه قانونمند سلسله ای از بازی ها وتحرکات رهبری شده میباشد؟
ازآنجائیکه امریکائی ها دراین میانه بازیکن اصلی و مالک بی چون وچرای حاکمیت درافغانستان هستند، آیا این وضع دردائره “اداره” و “مدیریت” آنها قرار دارد یا اینکه حوادث از استراتیژیست های شان پیشی گرفته است؟ پرداختن به اوضاع افغانستان بدون درنظرداشت جواب به این سوالها، پس منظرحوادث سالهای اخیرو دورنمای سیاستهای اعمال شده از جانب امریکا (تا آنجائیکه قابل”رویت” است)، که نقش اولی وتعین کننده دراوضاع کنونی جهان وبه ویژه منطقه بحران زده خاور میانه را دارد، کاری کم نتیجه وبی اساس خواهد بود. پس منطق وتسلسل حوادث امروز رادر آئینه تحرکات گذشته نه چندان دور باید دید.
قبل ازهرچیزباید تذکارداد که فکر نمی شود تغییر رئیس جمهور درامریکا، به معنی تغییرسیاست تعیین شده این کشوردرسطح جهان به ویژه درموارد با اهمیتی چون افغانستان باشد.
بارها تذکرداده شده است که افغانستان نه تصادفی (گویادر نتیجه اخطار مقامات امریکائی جهت تسلیم دادن اسامه بن لادن به امریکا بعد از حوادث ١١سپتامبروجواب منفی طالبان) ونه برپایه یک اقدام عجولانه وآنی بلکه برپایه یک استراتیژی دقیقاً سنجیده شده وبرای دراز مدت اشغال شده است. به گفته عده ای از مسئولین امریکائی اگر حادثه ١١سپتامبر اتفاق هم نمی افتاد، افغانستان ازجانب امریکا اشغال میشد. درواقع، این دقیق ترین جوابی است که برپایه تحلیلی واقع بینانه می توان ارائه کرد زیرا چنین نظریه ای با استراتیژی امریکا، با در نظرداشت اهمیت موقعیت استراتیژیک افغانستان، به ویژه در فضای بدون شوروی همخوانی منطقی کامل دارد. بناً [٢] همه روابط ، تحرکات ، سیاستها وحوادث افغانستان رااز این زاویه اجتناب ناپذیر باید دید. اشغال افغانستان به وسیله امریکا زمانی صورت گرفت که هیچ صدای مخالفی باعث آزارش نمی شد ودر نتیجه به تحکیم بی سابقه مواضع خود در این کشورشدیداً صدمه دیده وضعیف پرداخت. در چنین وضعی اولتر ازهمه ایجاد پایگاه اجتماعی ویا لااقل ایجاد قشری اجتماعی که تبعیت کامل داشته باشد یکی ازاهرمهای اساسی ودارای اولویتِ سیاست اشغالگران بود تا نظمی راکه ایجاد می نمودند، در درون جامعه پشتیبان «جان به کف» داشته باشد. یکی ازراه های بسیارموثر ایجاد چنین قشری عبارت بود از خریدن آن و تزریق پول وثروت دروجود گروه های به اصطلاح مجاهدین که بسیار ساده وبدون حداقل دغدغه وجدانی، معامله را انجام دادند. امروزه در افغانستان یک قشر انگل وار وبیکاره اجتماعی که ارکان مختلفه آن درگذشته هم خصومت خونین خود را باترقی وپیشرفت افغانستان به اثبات رسانیده بود، ایجادشده است که با فروش افغانستان، در پول وثروت غلت می زند وبرای حفظ این وضع حاظر است به هرکاری متوسل شود. سردمداران این قشرانگل که عمدتاً بیسواد وکم سواد هم هستند، تا گلودر تجمل وعیاشی قرون وسطی ای غرق اند. این نوع زندگی همیشه معراج خواب وخیال ورویاهای شان بوده است. از اینجا است که این گروه های به اصطلاح مجاهدین که ازاین معامله سود برده اند در اظهار وفاداری واطاعت از اوامر امریکا باهم در رقابت قرار دارند.
آیا ایجاد یک چنین قشر ثروتمند وانگل وار اجتماعی میتواند در دراز مدت حافظ نظم موجود باشد؟ به این سوال روند شتابنده تغییرات بین المللی جواب خواهد گفت اما در حال حاظراین قشر است که یکی ازعوامل وپایه های تداوم اشغال افغانستان میباشد. سردمداران این قشر پارازیت صفت میدانند که ختم اشغال پایان تسلط آنان برمقدرات کشور ومردم ما وزندگی مرفه و آرام بادآورده آنها خواهد بود. اتفاقاً از دیدجامعه شناسی ومنافع درازمدت امریکا دراین نقطه جهان، این روش امریکاموثرترین کاری است که یک قدرت اشغالگر دراوضاع کنونی باید انجام دهد. تسلط این قشر پارازیت ومفت خورواضافه ستان چنان فضای سیاسی واجتماعی افغانستان راپرکرد که درسایه آن امریکائی ها مهره های پرورش داده خود را که چندین دهه درحال تخم گذاری درسایه ارگانهای استخباراتی امریکائی قرارداشتند، بی سروصدا، با راحتی وبه نحوی«طبیعی» در تمام اهرمهای اصلی قدرت جای دادند. هم اکنون امریکائی ها با اطمینان کامل وبه طور بی دغدغه در رده های تعین کننده حاکمیت مهره های آزمون شده خودرا جابجا کرده اند وازاین ناحیه خیال شان به طور کامل راحت است. ازلحاظ میدانی، عملکرد ارکان مختلف نیروهای تحت «اداره» امریکائی ها ، ازتکنوکرات ومجاهد گرفته تا طالب و…، وضع مغشوشی رادرکشور ، به مثابه یکی از تبعات ضروری چنین سیاستی، ایجاد کرده است. در چنین وضع مغشوشی، حاکمیت دست نشانده از نام مردم ما آزادانه به انواع معاملات تن در میدهد وازاستقلال وحاکمیت واراده ملی به اندازه سرموئی اثری باقی نمانده است. هرآنچه برمردم مامیگذرد، درحیطه صلاحیت «خارجی ها» است.
برپایه این وضع مغشوش ودرعین زمان سهل الحصول بود که درسالهای گذشته یعنی سالهای آرامش برای اشغالگران، افغانستان به بازیچه ویا بهتر گفته شود لابراتوار تجربه جنگی- استراتیژیک امریکا- ناتو مبدل گردید؛ میروند ومی آیند، مخالف می آفرینند وموافق بار می آورند، حوادث را ایجادمی کنند و صحنه های سیاسی راشکل میدهند وهردم پایه های باور مردم به آینده را تضعیف وتبعات اشغال را تحکیم میکنند. افغانستان را درآتشی کم سو میسوزانند تامردم روی آرامش را نبینند وبه فکر بیرون راندن اشغالگران نیفتند.
اشغالگران به موازات توسعه دائره چاکران پول پرست، زیربنای اقتصادی افغانستان راچنان نیست ونابود کرده اند وچرخ زندگی به پیمانه ای به غرب وامریکا وتولید مواد مخدر(که آنهم درحیطه مدیریت خودشان قراردارد) وابسته شده است که هرروزی که امریکائی ها تصمیم بگیرند میتوانندبا قطع کمک ها، افغانستان رااز گرسنگی بمیرانند.
در حالتی عادی به سادگی میشد گفت که وجود یک چنین قشرپارازیت صفت اجتماعی درافغانستان که بخشی از حاکمیت را هم در قبضه دارد برای مدت های طولانی میتوانست عامل حفظ ثبات و تداوم اشغال افغانستان باشد. اما برخوردخشن واستعمارگرانه امریکا درسراسرخاورمیانه، براه انداختن تحریکات بیسابقه در سرحدات روسیه وتبدیل نمودن شمال افغانستان به تخته خیز علیه منافع بلافصل روسیه و راندن آن به سوی خشم وانتقامجوئی وهمچنان درپیش گرفتن سیاست تجاوزی وتهدید آمیز برعلیه چین وایران وسیاست دوپهلوی مزورانه با پاکستان، این تداوم را به خطر جدی مواجه ساخته است. جنگهای خونین جمهوری چچین فدراسیون روسیه راهمه بیاد داریم که امریکائی ها تلاش داشتند روسیه راازطریق آن بدرند. در گرجستان با تحریکات خطرناکی روسهارا بیشتر حساس ساختند ودر اوکرائین این حساسیت ودر نتیجه فضای خصومت را یک درجه بالاتر بردند.
به دلیل همین تحرکات وتحریکات امریکائی ها، امروز افغانستان بیشتر از هر زمان دیگری بنابردلایل زیادی منجمله به مثابه نقطه ضربه پذیرامریکا، دارای اهمیت مبرم شده است. افغانستان، در اوضاع کنونی باردیگر در معرض رقابت های قدرتهای بزرگ جهانی وهمسایگان قرارداده شده است. قدری جهات گوناگون این وضع رامورد ارزیابی قراربدهیم.
امروز، بیشتراز هر زمان دیگری این از بدیهیات است که حوادث نقاط مختلف جهان تاثیری مستقیم برهمدیگر دارند ودیگر خارج ازتصور خواهد بود که بتوان وضع دریک منطقه خاص را به طور مجرد وبدون ارتباط باسائرنقاط جهان و پدیده های عمده آن ارزیابی کرد. بناً اوضاع کنونی افغانستان منطقاً، به طورمستقیم وبلاواسطه تحت تاثیرحوادثی قرار میگیرد که به ویژه در منطقه شرق اروپا وخاورمیانه وآسیای مرکزی رخ میدهد.
امرمسلمی است که به طورمشخص ودر درجه اول، اوضاع سوریه واوکرائین امروز به سنگ محک برخورد دوطرف شرق (روسیه ومتحدین آن) وغرب (امریکا ومتحدین همسووکشورهای وابسته به آنها) مبدل شده است. وضع در سوریه در نقطه عطف ویرانی روابط دوطرف قرارگرفته است وحتی اگرجنگ جهانی ای هم در بگیرد، از سوریه آغاز خواهد شد. در وضع کنونی بغرنجی اوضاع وشدت دشمنی ها درسوریه طرف های درگیر؛ بویژه روسیه رابرای یافتن نقاط ضربه پذیر طرف مقابل بسوی کشورها ومناطق دیگر می کشاند تا فشار وصدمه ای راکه درسوریه متحمل شده اند، تلافی کنند ومتاسفانه کشورما بنابراینکه در اشغال امریکائی ها قراردارد وبه مثابه تخته خیز مداخله وتجاوز برعلیه آسیای میانه وروسیه مورد استفاده قرارمیگیرد، میتواند آماج ویکی ازنقاط بارز این انتقامجوئی وزور آزمائی پنهانی دیگر، نه تنها بین روسیه وامریکا- ناتو بلکه بین امریکا- ناتو وروسیه ومتحدین آن باشد: به احتمال بسیارقوی«جنگ پنهانی» وحشتناکی درافغانستان در پیشروخواهدبود. به این ترتیب، امتزاج دوعامل انفجاری وضع، یعنی تدارکات قبلی مداخله گرانه امریکا درکشورما برعلیه آسیای میانه وروسیه ازیکسو و وضع تقابلی جدید ازجانب دیگر، افغانستان رابه گوشت دم توپ ونقطه درگیری های فیصله کن [٣] مبدل ساخته است. به طور طبیعی نبردگاه های دیگری چون عراق، یمن، لیبی و… شاهد رودرروئی نیابتی روسها وامریکائی ها خواهد بود اما افغانستان به دلایل نیرومند تری، بیشتر به چنین آزمونگاه اولی واجتناب پذیرمبدل خواهد شد.
به گفته عده کثیری از ژورنالیست ها، مبصرین [٤] وکارشناسان سیاسی، سیاست مداران وحتی عده ای ازافراد مربوط به حلقه های حاکم دست نشانده، گروه های وسیعی از نیروهای شکست خورده داعش از سوریه به افغانستان منتقل میشوند. تا کنون بارها رسانه ها اخبار مربوط به این جابجائی را منشتر ساخته اند. اکثریت مبصرین وکارشناسان وآگاهان سیاسی باصراحت میگویند که جنگ از جنوب به شمال وشمال شرق انتقال داده شده وآسیای میانه در مرکز توجه قراردارد.
اکنون دیگر برکسی پوشیده نیست که امریکا تلاش دارد خواب دیرینه خودرادرجهت نفوذ عمیق در کشورهای آسیای میانه که زمانی جزء اتحاد جماهیرشوروی بودند، تحقق بخشد. یکبار دیگر امریکائی ها میخواهند سناریوی افغانستان دهه هشتاد میلادی ویاحوادثی مانند«بهارعربی» را درکشورهای آسیای میانه وبه طور مشخص در وضع کنونی در تاجیکستان تدارک ببینند وبرای این کارپشت جبهه جنگ های احتمالی داخلی برآمده از تحرکات اولی را درافغانستان مهیا ساخته اند. اماآیا قادرخواهندشد چنین سناریوئی رادرآسیای میانه پیاده کنند؟ منطقاً بعید به نظرمیرسد زیرا وضع جاری از ریشه با گذشته ها وجنگ افغانستان دردهه هشتاد میلادی و وضع حاظرخاورمیانه عربی، متفاوت است و چسپیدن به چنین سناریوئی بیشتر براراده تجاوز وتخریب متکی است تا برامکانات واقعی وبه توهم خطرناکی شباهت دارد(در مقطع دیگری، دراین مورد بیشتر پرداخته خواهدشد).
امر قابل توجه اینست که باتاکید براستراتیژی انتخاب شده، ازمدتی به اینسو امریکائی ها با سرعت به بازنگری سیاستهای خود درافغانستان می پردازند. زیرا با تغییراتی که در صحنه های اساسی سیاسی؛ ازپاکستان وایران ومصر ولیبی ویمن وعراق گرفته تا سوریه واوکرائین رخ داده است، آنها نمیتوانند دیگربرآن آرامش نسبی چندسال قبل حساب کنند. ماه عسل طولانی بیشترازیک دهه ونیم اشغال افغانستان دارد به پایان خود نزدیک میشود. این تغییر در سیاست امریکا علائم روشنی از خود تبارز میدهد که عمده ترین آن در آرایش مجدد حضور نظامی آنان در افغانستان دیده میشود. با آمدن آقای ترامپ در مقام ریاست جمهوری امریکا، بعید به نظر میرسد که دراستراتیژی انتخابی کشورش در این زمینه تغییر اساسی ای رونما گردد. زیرا این استراتیژی فرآیندچندین دهه سرمایه گذاری ذوجوانب عملیاتی، نظامی وسیاسی درجهت ایجاد یک پایگاه مستحکم منطقه ای است که به این سادگی ها حاظر نیستندآنرا ازدست بدهند. بیاد داریم که آنهاچند سال قبل با اطمینان از تداوم اشغال، با کوس وکرنا اعلام کردند که نیروهای خودرا از افغانستان بیرون میکنند. در وضع جدید، بعداز خیمه شب بازی های بیرون رفتن نیروهای خارجی از افغانستان وصحنه سازی های درونی برای توجیه برگشت خویش امریکائی ها وناتو اخیراً اعلام کرده اند که نه تنها درافغانستان باقی می مانند بلکه به تقویت کمی حضور خود نیزمی پردازند. به گزارش وب سایت خبری “واشنگتن اگزامینر-washingtonexaminer”، “جوزف ووتل- Joseph L. Votel” قوماندان قرارگاه مرکزی آمریکا روز ٢٩ آگست ٢٠١٦ گفت: «احتمالا نیروهای آمریکایی در افغانستان حضوری دائمی خواهند داشت». وی به سیاست امریکا صراحت داد و گفت: «سرمایهگذاری زیادی را در افغانستان انجام دادهایم و از اهمیت ویژه این منطقه به خوبی آگاهیم. با در نظر گرفتن این موضوعات، باید حضور خود را حفظ کنیم.»
«ینس استولتنبرگ» دبیر کل ناتو طی کنفرانس مطبوعاتی به تاریخ ٢٩ اوکتوبردر پاسخ به سوالات خبرنگاران با اشاره با اوضاع نابسامان امنیتی در افغانستان گفت: «نبردها در افغانستان به این زودیها پایان نخواهد یافت… همه روزه وضعیت امنیتی در افغانستان رو به وخامت میرود و نیروهای امنیتی با چالشهای گوناگونی از جمله حملات پی در پی تروریستها مواجه است … حضور ناتو در افغانستان بزرگترین مأموریت نظامی این پیمان است »
همه این موضعگیری ها وتغییر مواضع قبلی مبنی بر خروج نیروهای خارجی ازافغانستان صحنه سازی ای بیش نبود.
اکنون امریکا وناتو «برگشته اند». این برگشت ساده ومعصومانه برای دفاع از افغانستان نیست. آنها برای خرابکاری وسازمان دادن جنگهای بیشتربرگشته اند. آنهابرای تخریب آسیای میانه کمر بسته اند. نیروهای امریکائی با مجوز جنگی برگشته اند. گام اول در این زمینه برداشته شده است؛ قرار اطلاع رسانه ها، ارتش آمریکا درنیمه اول ماه جنوری[٥] اعلام کرد ۳۰۰ تفنگدار نیروی دریایی این کشور از فصل بهار در ولایت هلمند افغانستان مستقر میشوند. ازیاد نبریم که هلمندمرکزکشت وقاچاق موادمخدر ومنبع بزرگ ذخایراورانیوم افغانستان نیز است.
باری محکم کاری امریکا-ناتو درافغانستان ازجدیت بالائی برخوردار است تاجائی که اخیراً در جلسه بزرگی در بروکسل ناتو فیصله [٦] کرد تا سالانه پنج میلیارد دالر به افغانستان کمک نماید واز این جمله یک میلیارد ونیم آنرا امریکا به تنهائی می پردازد. این رقم سرسام آور نشان دهنده ابعاد نقشه های پنتاگون برای حفظ افغانستان به مثابه مرکزاتکائی با اهمیت حضور نیروهایش در این منطقه داغ آسیا است. این رقم نجومی پنج میلیارد و نیم دالر نشاندهنده اهمیت استراتیژیک کشور ما است. این نوع پنج میلیارد دالرها به تعبیری، خون بهای تباهی کشورما بوسیله ناتو است. آیاازاین میلیاردها دالر که به سوی افغانستان سرازیرمیشود، برای پیشرفت افغانستان استفاده ای هم صورت می گیرد؟ با قاطعیت میتوان گفت که نه. از این پولها نه برای ایجاد زیربنای اقتصاد کشور به کار گرفته میشود ونه برای فقر زدائی. پس این همه پول به کجا میرود؟
همه این پولها افغانستان را بیشتر وابسته میسازد، نظامی گری بیهوده رامی تازاند و قشر پولدارپارازیت صفت راکه پشتیبان نظم کنونی است، فربه تر میسازد. مسلماً این نظم چیزی نیست جز ادامه اشغال افغانستان.
با درنظرداشت چنین فاکت هائی «طوفان د رافغانستان» در راه است. هرچه را تاکنون کشورما بنام مصیبت ازسرگزارنده است، دربرابر آنچه برایش تدارک می بینندناچیز خواهد بود. افغانستان درپای نفوذ امریکا در آسیای میانه خواهد سوخت. افغانستان قربانی معصوم سیاست هژمونیک امریکا در خاورمیانه، شرق اروپا، جنوب غرب آسیا وآسیای میانه خواهدشد.
کشورهای آسیای میانه وبه ویژه روسیه به مثابه آماج مستقیم بعدی، با قوت وسروصدا تحرکات امریکا درافغانستان رابرای مداخله درآسیای میانه ازطریق به کاربرد نیروهای تکفیری وسلفی ووهابی(به ویژه داعشی) وطالبی افشا میکنند وهم هوشدارمی دهند. آنان در جهت مقابله بااین وضع فعالانه آمادگی میگیرند.
درکادرافشاگری، آقای ضمیرقبولف نماینده خاص رئیس جمهورپوتین در امورافغانستان ورئیس شعبه دوم آسیای وزارت امورخارجه فدراسیون روسیه، ازیک سال به اینسوبارها از نقشه های امریکا درجهت انتقال بنیادگراهای وهابی وتکفیری درنزدیکی آسیای میانه وخطر این سیاستها برای کشورهای منطقه، سخن به میان آورده است. قبولوف میگوید: «در افغانستان بیش از ده هزار داعشی وجود دارد. یک سال قبل تعداد آنها حداکثر صدها نفر بود که افزایش و توسعه نفوذ آنها رشدی چشمگیر است. شاخه افغانی داعش بطور مشخص برای آسیای میانه تربیت می شود و در بین آنها گاهی زبان کاری روسی است. آنها را بطور مشخص برای آسیای میانه و روسیه آموزش می دهند». ده هزار نیروی زبده جنگ دیده و«چشم پاره» [٧] داعشی که به سلاحهای بسیار پیشرفته کنونی دنیا مجهز باشد میتواند خطری عظیم را برای بزرگترین نیروهای جهان به بارآورد. ازین جا است که میگوئیم بازی با این آتش سوزنده وویرانگرافغانستان رادرمعرض تباهی قرارمیدهد. گناه همه ویرانی هائی که ازاین گذرگاه برکشورما واردشود بدون هیچ تردیدی به عهده کسانی است که افغانستان را به چنین آزمونگاهی مبدل میسازند. تاریخ کسانی راکه با فروش خود وسرزمین ما به آقایان ماورای ابحار، مردم افغانستان، شهرها وروستاهای مارادرمعرض چنین تباهی ای قرار میدهند نخواهد بخشید وبا شدید ترین قضاوت محکوم خواهد کرد.
بالاخره قبولوف باصراحتی که هیچ جای شک وشبهه ای باقی نمیگذارد، به تاریخ ١٧ نوامبر ٢٠١٦ گفت که: «روسیه و کشور های منطقه دیگر نمی توانند در قضایای افغانستان حیثیت سیل بین [٨] را داشته باشند و وقت آن رسیده که کشور های منطقه دست زیر علاشه [٩] ننشسته و ابتکار عمل را در دست گیرند.»
اخیراً ویتالی چورکین نماینده روسیه در سازمان ملل متحدنیزهشدارداد که:«اطلاعاتی وجود دارند که درحال حاضر کمپ ها و پناه گاه های امن گروه داعش و مردمان آسیای میانه و قفقاز شمالی درافغانستان برپا شده و تا کنون ۷۰۰ خانواده تروریست ها از سوریه به آن جا منتقل شده اند… برخی شرکای ما به تأمین رابطه با افراطیون و گروه های تروریست موجود در افغانستان مخالفت ندارند. ما از رویداد های بسیاری مطلع هستم از جمله زمانی که جنگجویان داعش دو باره به وسیله هلیکوپتر های بدون نشانه های شناسایی در شمال افغانستان جا به جا شده اند.»
چورکین همچنان از ژنرال جان نیکلسون فرمانده امریکا- ناتو در افغانستان نقل قول کرد که « گروه تروریستی داعش و جنگجویان حرکت اسلامی ازبکستان، تحت نام “ولایت خراسان” به هدف ایجاد خلافت درافغانستان مستقر شده اند.»
درعرصه پیشگیری ازحملات گروه های تکفیری وسلفی وهابی به کشورهای اسیای میانه به ویژه تاجیکستان، روسها به همراهی سازمان پیمان امنیت جمعی ودولتهای منطقه آسیای میانه اولترازهمه تاجیکستان، به آمادگی های وسیعی مبادرت ورزیده اند. یکسال قبل مانورهای نظامی گسترده ای در کوهپایه های تاجیکستان مشترکاً به وسیله نظامیان روسی وتاجیک براه انداخته شدکه ابعاد آن حیرت انگیز به نظر می رسید. در این مانورها ازانواع سلاح های پیشرفته وتباهی آورچون هواپیماهای بمب افکن استراتیزیک و راکتهای اتشزای رعب انگیزدر مقیاسی وسیعی کار گرفته شد. رزمایشی با چنین ابعاد پراز خشونت وهیبت فقط برای نشان دادن درجه رزمندگی وقدرت آتش است وبس. این نمایشی است که درجه ومرزی را نشان میدهد که طالبان وداعشی ها(در حقیقت امریکا وجنگجویان نیابتی اش) با آن مواجه خواهند شد. تازه این شروع آمادگی ها است. مدتی قبل تصاویر رزمایش مشترک نظامیان تاجیکستان وارتش خلق چین در مناطق کوهستانی را نیز رسانه ها منتشرساختند.
در عرصه های سیاسی، دیپلوماتیک واوپراتیفی نیز روسها باتحرک ومانوردهی بیسابقه ای در این زمینه عمل می کنند. امروز آنان بمراتب پراگماتیک تر از گذشه وبا شیوه مشهور«اهداف، وسایل را توجیه میکنند»وارد نبرد میشوند. آنهادرجستجوی متحدین درمیان نیروهائی هستندکه بتواننددربرابرحریفان گنده شان موثرباشند. امروز روسها درتلاش هستند نقاط ضعف حریف امریکائی خود را بیابند.
طالبان افغانستان که یک پدیده فوق العاده بغرنج سیاسی است، صرفنظر از اینکه رهبری آنها وسیله اعمال سیاست های امریکا بوده است امابنا بربغرنجی ساختاری وتعدد روابط پنهانی، بعضی از لایه های آن میتواند برعلیه خودامریکا مورد استفاده قرار گیرد (**). روس ها دراین زمینه تاکنون تلاشهای موفقانه ای داشته اند ومقامات مختلف آن از ایجاد چنین روابطی پرده برداشته اند. در این زمینه روسیه با دید مشترک با ایرانی ها دربرابر دشمن مشترک در بین رده هائی از طالبان فعال بوده اند. چنانچه بتاریخ ٤ آگست ٢٠١٦ والی کندز اعلام کرد که طالبان به وسیله روسیه کمک میشوند.
اخیراًیک مقام ارشد طالبان هم در گفتگو با روزنامه اکسپرس چاب بریتانیا از روابط نزدیک مسکو و طالبان پرده برداشته و گفته است که اتحاد روسیه و طالبان برای متوقف ساختن امریکا در افغانستان است.
روندی که آغازشده وطی آن افغانستان در طول سالهای زیادعمداً به میدان انتقام گیری های قدرتهای بزرگ مبدل شده است، توقف ناپذیر به نظر می رسد. امروز دیگر برای متوقف ساختن جریان جنگ بزرگ ابعاد نیابتی که در افغانستان درحال شکل گرفتن است (که اگرچنین تلاشی هم صورت بگیرد)، قدری دیر شده است وهردوطرف آمادگی های لازم را گرفته اند و«مواضع مبتنی بر درک متقابل در نبرد برعلیه تروریسم» که مشخصه روابط امریکا وروسیه را درمورد افغانستان برای سالیان زیادی شکل میداد، به سیاست«تقابل وضربه زدن به دشمن» جاخالی میکند ورودرروئی درعمل ونادیده گرفتن طرف مقابل درمیدان دیپلوماتیک «نبرد برعلیه تروریسم در افغانستان» مشخصه اساسی روابط دوطرف رادرحال حاضر تشکیل میدهد. یکی از مظاهر این سیاست جدید نشست سه جانبه مسکو میان روسیه چین وپاکستان بود. این نشست غیرمترقبه مسئله افغانستان را وارد فاز نوینی ساخت که مشخصه اساسی آن تضعیف نقش امریکا است. با چنین مانوری روسها نشان دادند که قادرهستند امریکائی هارا درقبال افغانستان، دوربزنند. این ضرب شصتی بود که به اوباما نشان دادند. درعین زمان، روس ها در را به روی اداره امریکا تحت رهبری ترامپ قدری بازگذاشته وگفته اند که ممکن است از اداره ترامپ دراین نشستها دعوت به عمل آید. حالا که ترامپ برکرسی ریاست کشورخودتکیه زده است، دیده شود علیرغم آمادگی برای همکاری با روسیه در مبارزه بر علیه داعش وتروریسم درقبال حضور نیروهای داعشی وتکفیری درافغانستان چگونه عمل خواهد کرد.
به طور کلی، درصورت تشدید اوضاع وآغاز حملات نیروهای بنیادگرای اسلامی به کشورهای آسیای میانه به ویژه تاجیکستان وحمله متقابل آنان در کشورما چه خواهد گذشت ونقش قشر«مجاهدین غرق درثروت بادآورده» به مثابه دژاجتماعی حاکمیت تحت اشغال چه خواهد بود؟ قوم گرائی وتفرقه ملی که ازتبعات سیاست اشغال است مانع موضع گیری جانبدارانه به سود اشغالگران ولی نعمت وسدی دربرابرهرنوع تحرک جمعی نیروهای رزمی دریک خط معین ترسیم شده از جانب حاکمیت تحت اشغال نخواهد شد؟ باصراحت باید گفت که پیشگوئی دراین مورد دشوار است ولی با استنتاج از نتائج قانونمند حوادثی که تاکنون رخ داده است، به طورکلی میتوان گفت که:
بخشی از طالبان وبه اصطلاح مجاهدین سابق وهمه نیروهای داعش که درافغانستان مستقروعمدتاً اتباع کشورهای مربوط به اتحاد جماهیرشوروی سابق هستند، با پشت گرمی امریکابه تدریج تلاش خواهند کرد راه های نفوذی را به درون کشورهای آسیای میانه به ویژه تاجیکستان تدارک ببینندو وضعی مانند سوریه یا اوضاع افغانستان زمان دولت انقلابی رابه میان آورند. مسلماً آماج بعدی، گشایش راهی بسوی قفقاز روسیه خواهد بود. اگرچنین شود، جنگهای بسیاربزرگ ابعادی درخواهند گرفت.
نیروهای داعشی و دیگرانی که به آسیای میانه حمله ور میشوند، بادیواری از آتش وخشم روبروخواهند شد. این کشورها ومردمان آن آمادگی لازم رادارند تامتجاوزین بنیادگرا را طرد کنند. آنان اجازه نخواهند دادجنگ فرسایشی ودراز مدت درآسیای میانه«ریشه بگیرد». نفرتی راکه مردمان دنیا وبه طریق اولی این کشورها ازداعش دارند، باعث آن میشود که متجاوزین از هیچ پناهگاه مصئون ومطمئنی در بین مردمان منطقه برخوردار نشوند.
اگر تهاجم نیروهای تکفیری باسرعت سرکوب نشود، روسیه ومتحدین آن خواهند کوشید جنگ رااز نقطه ای که آغازشده بیشتر به عقب برانند ولانه های آغازین این تجاوز را بکوبند و احتمالاً از«حق تعقیب» استفاده کنند. اگر چنین اتفاقی پیش بیاید افغانستان به صحنه خونین ترین جنگها مبدل شده ودر کوره آتش جهنمی جنگی به مراتب هولناکتر ازآنچه تاکنون شناخته است، خواهدسوخت. در این ماجرای خونین عده ای از نیروهای«سرگردان مسلح و رزمی» که دردرون حاکمیت اشغالی با تفرقه واقعی درونی جمع شده اند خودسرانه بنابرتعلقات قومی ومنطقه ای مواضع دلخواه خود را درپیش خواهند گرفت .از این منظرمیتوان شاهد یک وضع آنارشیک نه چندان طولانی بودکه با پیشرفت جنگ وتحکیم مواضع تباری اتخاذ شده وپیوستن «رهبران قومی» روال قانونمند را درپیش خواهد گرفت. به عبارت دیگر: نیروهای موجود جنگی درافغانستان (از طالبان گرفته تا حتی نیروهای داخل کادر نیروهای نظامی افغانستان) متناسب به منافع خویش درانقطابهای [١٠] نوین جاخواهند گرفت. اتفاقاً همین انقطابهای نوین یکی ازپیش آمدهای بسیارمحتمل جامعه کنونی خواهدبود زیرا زمینه های تفرقه قومی عمداً به اندازه ای تقویت یافته است که در هرنوع رودرروئی ملی عامل تعیین کننده موضع گیری همه طرفها خواهد بود. در این صورت جبهه آسیای میانه (روسها در کنار تاجیکها) در جنگهای داخل افغانستان به هیچ وجه دست خالی نخواهند ماند وحتی احتمال این میرود که نیروی برتر باشند. اگر کاربه اینجاها بکشد، درگیری با نیروهای زمینی امریکا که به وسیله عظیم ترین نیروی هوائی پشتیبانی خواهدشد، اجتناب ناپذیر به نظر می رسد ودرست دراین بزنگاه تعیین کننده خواهد بود که سلاح های بسیار پیشرفته روسی محشری را برای امریکائی ها تدارک خواهند دید بدون اینکه حتی یک سربازروسی هم به داخل خاک افغانستان پا بگذارد. در نتیجه نقش ها با سالهای هشتاد میلادی قرن گذشته تعویض خواهندشد. دراین میان بیچاره گروههای بی سروپای مجاهدینی که در تمام طول عمرخود روح خودرا به امریکا وپادوهای آن مانند پاکستان وعربستان سعودی فروخته ودر دوران جدید صاحب ثروت وجاه وجلال هم شده اند در بن بست وحشتناکی ازلحاظ موضع گیری قرارخواهند گرفت. درحقیقت همین قشر«مدافع جان به کف» نظم امریکائی که مفت ورایگان تامغز استخوان ثروتمند شده است دربرابریک مخمصه انتخاب تاریخی مبتنی برتعلق قومی-تباری قرار خواهد گرفت. از لحاظ انتخاب دوراه دربرابرآنهاقرارخواهد داشت:
١. ماندن درکنار امریکا که به احتمال بسیارقوی بخشی ازآنها از لحاظ موضع گیری قومی تجرید ونهایتاً خشک
خواهند شد.
٢. رفتن به راهی که قوم وتیره وتبارشان برمیگزیند. مسلم است که به طور طبیعی، درصورت انقطاب نهائی، حاکمیت هم بالاجبارو به طور عمقی یک دست خواهدشد. احیاناً اگر نمایندگانی از اقوام مختلف خلاف انقطاب واقعی که صورت گرفته است، درحاکمیت بمانند، این ماندن ها نمادین خواهد بودو بس. قدرمسلم اینست که اگر حملات تکفیری ها با سرعت، به موفقیت بیانجامد وبه نتائج زودرس دست بیابند، ازوجود شکاف عمیق وسراسری درصفوف حاکمیت دست نشانده جلوگیری خواهد کرد. ولی آیاچنین امکانی در وضع کنونی متصور است؟ به گمان اغلب نه.
برای ارزیابی این احتمالات نخست باید دید که هردوطرف چه امکانات وبرگ های برنده را دراختیار دارند تا بتوانند بر مسیر جنگ وصحنه وقوع جنگها تاثیرگذار باشند:
هر دوطرف ازکارتهای برنده ای برخوردارند؛ امریکائی ها کشور را در اشغال وحاکمیت را در قبضه خود و نیروهای بنیادگرای داعشی مفت ورایگان وتاعمق استخوان مصمم برای نبرد رادراختیاردارند ولی روسها تجربه غنی ای ازترکیب وتمایل وروان جنگی واجتماعی افغانستان وتمام اطلاعات ونقشه های لازم وروابط پنهانی رابرای روز مبادا به منظور استفاده های احتمالی در اختیار دارند. این باردرافغانستان روسها دست بالا دارند. گواینکه نقش هردو قدرت بزرگ در مقایسه با سالهای هشتاد ترسائی [١١] معکوس شده است. امریکائی ها خواه ناخواه درگیری های مستقیم جنگی هم خواهند داشت، بخصوص که عساکر امریکائی این بار نه در زیر نام کمک به حفط امنیت ویا یاری رساندن به نیروهای امنیتی افغانی بلکه با مجوز جنگی برگشته اند. (گرچه درگذشته برای کشتارهای گسترده ای که انجام داده اند هیچگاه کسی از «جواز» آنهاپرسشی نکرده بود وهرکاری دلشان خواست کردند.) ولی مهمتر از همه اینها موقعیت سیاسی هریک خواهد بود.
مزید برهمه، اداره ومدیریت وضع مبتنی بردوآلیته حضور بنیادگراها (داعش وطالبان) درصحنه های نبرد، برای امریکا نه تنها مشکل بلکه خطر آفرین خواهد بود.
نکته بسیار بااهمیت عبارت ازاین است که آن بخش طالبان که دراین ماجرا دخیل ساخته میشوند، نمی توانند موثریتی را که در افغانستان دارند در اسیای میانه هم داشته باشند زیرادر افغانستان، توده طالب برعلیه اشغال می جنگند ولی در آسیای میانه انگیزه جنگ نمیتواند برایش نیرومند باشد. در اینجاادعا دارند که بیرق آزادی ملی وختم اشغال افغانستان را برافراشته اند ولی درآنجا چیزی بیشترازیک متجاوز واشغالگر نخواهند بود.
در آسیای میانه، انگیزه وتوان داعش هم برای جنگ نمیتواند مانند سوریه وعراق مستعد باشد. زیرا درآنجا زمینه های رشد داعش ازیکسو با تازاندن احساسات مذهبی مردمان منطقه درپی اشغال عراق به وسیله امریکا وجنایت های عظیم سربازان آن علیه مردم وعنعنات [١٢] ومقدسات اسلامی مهیا گردید و از جانب دیگراحساسات مذهبی سرکوفته وهویت پامال شده مسلمانان مقیم غرب، باحوادثی که درسوریه براه انداخته شد، به شیوه ای مسخ شده کانال تبارز«همبستگی امت اسلامی» و«جهاد» را یافت. بهرحال رجوع مسلمانان مقیم غرب بخصوص جوانان به ندای داعش به منظور پیوستن به ایجاد «خلافت اسلامی» ونبرد با کفارانفجاری بود که باید دردرون این جماعت تحقیرشده ورانده شده رخ میداد. درجوامع بسته ای چون گروه های مهاجرین اسلامی درغرب که درمجموع بیشتر ازجانب حکومتها به مثابه موجودات اضافی ای تلقی میشدند که تحت اجبار کنوانسیونها وپابندی های حقوقی غرب میتوانستند در جوامع مرفه غربی تراکم کنند، وقوع چنین انفجارهائی که بیشتر ازعقده حقارت ورنج بی هویتی ویا «بدهویتی» برمی خیزد، امری طبیعی است. چنین پدیده هائی در اثر تراکم حوادث و واقعات طی سالهای زیادی یکبار رخ میدهد وازخود دوران اعتلا وشگوفائی دارد و در پی، دوران افول وغروب را تجربه می کند. امید برده میشود که با شکست آخرین لانه های شرِ داعش در سوریه این پدیده «پردرخشش» در بین مسلمانهای متعصب، خشمگین، سرخورده وعمدتاً فریب خورده راه پایانی خودرا طی کند. درارتباط با نسج گیری داعش به مثابه یک جنبش همه گیر ونیرومند طوریکه در عراق وسوریه دیده شد، درآسیای میانه وضع به طورعمقی وعینی متفاوت خواهد بود. برای ارزیابی این امر لحظه ای نباید ازنظر دورداشت که پس منظرتاریخی هرکشوری برای پاگرفتن ورشد پدیده های قابل ملاحظه اجتماعی یک عامل فوق العاده مهم وحتی تعیین کننده است. درآسیای میانه درطول نزدیک به صدسال اخیر مانند کشورهای اسلامی دیگر، نقش دین در زندگی اجتماعی دررده اول قرارنداشته است و احساسات دینی مردم برای باروری جنبشهای بنیادگرایانه ای مانند داعش وطالب وانواع دیگر اخوانیزم مانند آنچه درافغانستان ریشه گرفت وحتی مبدل به نیروی حاکم شد، زمینه مساعدی را فراهم نمیکند. تلاش امریکا جهت غرس نهال داعش درآسیای میانه وبخشهای مسلمان نشین روسیه، گرچه جنجالهای فراوانی راسرراه این کشورها قرار خواهد داد وکشته های بیشماری برجاخواهد گذاشت ولی قادر نخواهد بودمسیرحوادث وراه انتخاب شده این کشورهارا تغییر بدهد. گذشته ازهمه، روسیه ومتحدین آن قبل از نزول این بلیه برای دفع آن کمر بسته اند.
امریکائی ها حتماًبه خوبی میدانند که تلاش درجهت تقویت داعش وطالبان در آسیای میانه و تشدید جنگ بوسیله آنها، مانند تیغ دو دم برانی [١٣] است که یک دم آن متوجه حضورخود امریکائی ها در منطقه خواهد بود.
باچنین نقشه هائی یکباردیگر امریکائی ها به قمار بزرگی دست می یازند که از دید عقل سلیم بهر حال باخت آن از قبل هویدا است. گرچه ازدید انتقام جوئی وخرابکاری اگرسنجیده شود، خلقهای منطقه صدمات زیادی را متحمل خواهند شد. اما همین خرابکاری ووحشت انگیزی برای هیچکسی فایده ای نخواهد داشت.
در نتیجه روزگاران جهنمی آتش و خون بی سابقه در انتظار مردم بلاکشیده ما است. امریکا افغانستان رابه عنوان قربانی معصوم جهانگشائی های خود در آسیای جنوب غربی وآسیای میانه انتخاب کرده است. افغانستان برای این آماده شده است تا مبدل به میدان مصاف ومیعادگاه خطرناک ترین وخونین ترین جنگهای نیابتی امریکا با دشمنانش شود. بدبختانه مردم ما برای سالهای متمادی کفاره بلندپروازی های استعماری امریکا راخواهد پرداخت و افغانستان به منطقه داغ تصادمات مبدل خواهد شد. گوئی سرنوشت مردم بلادیده افغانستان با مرگ وخون گره خورده است.
** مقاله آقای اسدالله کشتمند تحت عنوان «بحثی پیرامون «رابطه» قدرتهای بزرگ باجنبشهای اسلامی بنیادگرا و «اداره» آنها در اوضاع کنونی جهان» همزمان با این مقاله توسط اندیشه نو منتشر شده است. برای مطالعه آن به لینک زیر مراجعه کنید:
فرهنگ واژه های بکار برده شده در این مقاله:
١. اوپراتیفی: در فارسی مرسوم در افغانستان به عملیات اطلاعاتی اطلاق می شود.
٢. بناً: بنابراین
٣. فیصله کن: تعیین کننده
٤. مبصرین: مفسران
٥. جنوری: ژانویه
٦. فیصله: توافق
٧. چشم پاره: چشم دریده- بی حیا
٨. حیثیت سیل بین: نقش ناظر
٩. دست زیر علاشه: دست زیر چانه
١٠. انقطاب: قطب بندی
١١. ترسائی: میلادی
١٢. عنعنات: رسوم
١٣. تیغ دو دم برانی: شمشیر دو لبه