پس از ابهام و اجمال در مفهوم آشتی ملی و نبود حد و رسم مشخص از آن حالا نوبت مفهوم اتمام حجت است که از معنای مشخص و محصل تهی شود و برای جبران ناکامی طرح مبهم و شتابزده و نسنجیده آشتی ملی در فضای سیاسی کشور طنین افکن شود.
آقای خاتمی در آستانه سالگرد انقلاب خواهان آشتی ملی شدند بی آنکه مشخص کنند مرادشان از آشتی ملی چیست، راهکارش کدام است و اساسا چه کسانی قرار است با هم آشتی کنند. اگر مراد این است که اصلاح طلبها و اصلاح طلبکارها با آقای خامنه ای آشتی کنند و اتفاقات مجلس ششم و انتخابات 88 را فراموش کنند (فرضی که با توجه به شواهد متعدد از همه فروض قویتر است ) استفاده از مفهوم آشتی ملی خطاست. آشتی ملی معنا دارد و به سادگی نمیتوان آنرا به حل و فصل اختلافات جناحی فروکاست. مثل برخی مطبوعات زرد که گاهی از سونامی!جابجایی ها در بخشداری فلان بخش تیتر می زنند. اما اگر مراد از آشتی ملی همانست که عموم عقلا از این اصطلاح می فهمند باید از اجمال و ابهام پرهیز کرد و به صراحت در مورد تضییع حقوق هموطنان سنی و غیرمسلمان سخن گفت. از ممنوعیت احداث مسجد اهل سنت در تهران. از محدودیت در فعالیت های مذهبی ایشان حتی در مناطقی با اکثریت سنی. باید از ممنوعیت تحصیلات دانشگاهی بهاییان گفت که مالیات میدهند امافرزندانشان از تحصیل در دانشگاههایی که با همین مالیات اداره می شود محرومند. باید از فشار بر کردها و بلوچها و توهین به ترکها و فلاکت عربها گفت که روی نفت زندگی میکنند اما خاک تنفس میکنند و گل می نوشند. باید از محدودیتهای اهالی فرهنگ در همه حوزه ها گفت که گرفتار تبعیض و بلایای توزیع رانت در میان خودی ها هستند. باید از فقر روزافزونی گفت که گریبان اکثریت جامعه ایران را گرفته و رها هم نمیکند در حالی که با اختلاسها و اسرافهای کلان روزبروز گردن اقلیتی از انگلهای اقتصادی ستبرتر می شود. اگر آشتی ملی ترجمان دیگریست از شعار ایران برای همه ایرانیان پس باید فهرست جامعی از این مسائل مورد مناقشه از جمله رفع حصر از رهبران شریف جنبش سبز بی هیچ تعارف ضمیمه هرگونه درخواست آشتی جویانه برای هر طرف منازعه و مرافعه باشد وگرنه تکرار این بیانیه های مبهم فقط برگ دیگری بر کتاب کلی گویی ها و مجاملات سیاسی می افزاید و بس. باید معلوم شود از آشتی ملی مورد نظر ما چه چیزی قرار است گیر سندیکاهای معلمان و کارگران یا دانشجویان و روزنامه نگاران بیاید. تکلیف بازماندگان اعدامهای فله ای و دادخواهی به حق ایشان چه خواهد شد. زندانیان سیاسی چه فرجامی خواهند یافت و مسائل مهمی از این دست. گیرم که دیوانه ای به نام ترامپ در ینگه دنیا بر کرسی ریاست تکیه زده و برای حکومت ما و حتی کشور و ملت ما رجزخوانی قلدرمآبانه کرده است. برای آشتی ملی و تقویت صفوف ملی و میهنی در برابر این یاوه گوییها ما اول باید تکلیف خود را با ترامپهای خانگی روشن کنیم که ما را بدین روز انداخته اند نه اینکه دور سرشان اسفند بچرخانیم. اگر آشتی ملی میخواهیم و ایران از آن همه ایرانیان است باید یک دموکراسی تمام عیار را برای همه اتباع ایران از هر قوم و مذهب و مسلک دینی و سیاسی مطالبه کنیم و از حقوق برابر همگان دفاع کنیم نه آنکه رقابت سیاسی را به خانواده انقلاب و جریانات درون نظام منحصر کنیم و تنها این شرط را بیفزاییم که “ما” نیز درون نظام میگنجیم. بگذریم که همین درخواست سهم اندک از قدرت نیز به جهت نسنجیده بودن و بی هنگام بودن پاسخ مناسب نگرفت.
و بگذریم که چشم داشتن آشتی با آقای خامنه ای پس از آن همه ماجراها اساسا عین خوش خیالی و ساده دلیست. زبان حال هر دو طرف خطاب به هم اینست که:
تا مرا دم ترا پسر یادست
دوستی من و تو بر بادست
بخصوص که اینک اصلاح طلبان چیزی ندارند بدهند تا آشتی بستانند. الا ظرفیت های اجتماعی که آن هم بدین شیوه قابل استحصال نیست.
اما جالب اینجاست حال که این درخواست پاسخ مناسب و مثبت نگرفته گروهی میگویند اتمام حجت بوده است بی آنکه توجه کنند که اتمام حجت یعنی هشدار و تهدید آخر. یعنی اولتیماتوم. یعنی اگر چنین نکنی چنان خواهم کرد. کجای فراخوان آقای خاتمی در لفظ یا معنا یا لحن واجد هشدار بوده؟ از خود آقای خاتمی بپرسید آیا چنین قصدی در پس فراخوانش داشته است؟اگر آری چرا از ادبیاتی بهره نگرفته که هشدار را تاثیرگذار کند؟ سلمنا. فرض که این نامه اولتیماتوم بود. اینک که به این اتمام حجت ترتیب اثر نداده اند اقدام عملی چه خواهد بود؟ آیا در انتخابات شوراها شرکت نمی کنیم و بر سر بستن لیستها یقه درانی نخواهیم کرد؟ آیا دوباره در انتخابات مجلس بعد با هر ترکیبی از تایید صلاحیتها شرکت نخواهیم کرد؟ آیا در همچنان بر همین پاشنه نخواهد چرخید که اکنون؟ چه چیز بعد از این اتمام حجت تغییر خواهد کرد جز اینکه ما چند قدم دیگر هم از اصول و مواضع خود عقب نشینی خواهیم کرد بلکه معامله سر بگیرد و بر سر نرخ پیشنهادی تازه توافق شود. اتمام حجت یک بار است برای همیشه نه سالی دوازده ماه و ماهی سی روز. حکایت این اتمام حجت ها حکایت تهدیدات ملانصرالدین است.
ظاهرا برخی عادت دارند بعد از تعبیر رویای مناسب با آن ببینند. اگر فراخوان آشتی ملی پاسخ میگرفت می گفتند شرایط را خوب سنجیده بودیم و نان را درهنگام به تنور چسباندیم. اما حالا که جواب درخور نگرفته می گویند از اول هم می دانستیم اهل آشتی نیستند ولی خواستیم اتمام حجت کنیم. این وارونه خوانی رویدادها اگر از سر شارلاتانیسم سیاسی نباشد که ان شاءالله نیست نشان از یک بیماری روحی دارد و مبتلا به آن ضرورتا باید به روانپزشک و روانکاو مراجعه کند تا از این توهم و خودشیفتگی به درآید که همه رویدادها با سرانگشت تدبیر وی می چرخد. متاسفانه کم شاهد چنین خودفریبی های تحلیلی و تئوریک نبوده ایم.مخاطب این سخن صد البته آقای خاتمی نیست هر چند ایشان هم بد نیست جسارتهای این دوست کوچک را به اغماض درنگریسته و بخوانند. شان ایشان اجل از آنست که در طلب قدرت یا منفعت در نظر آیند. بسیاری از بزرگان اصلاحات نیز سالک مسلک مستقیم و پاک ایشانند. مخاطب اصلی این سخن جماعت اصلاح طلبکارهایی هستند که به اصلاحات و اصلاح طلبان و نیز آقای خاتمی صرفا به چشم پلی برای رسیدن به ساحل قدرت و منفعت می نگرند. همینها هستند که خاتمی را چونان دسته چکی مینگرند که برگ به برگش را باید رهن منافع زودگذر خود کنند. آقای خاتمی آبروی ماست. ایشان به عنوان یکی از بزرگترین رجال سیاسی وجیه المله معاصر حق دارد نظر و دغدغه خود را بیان کند و تصمیم خود را عملی کند اما شایسته نیست خودش را که سرمایه ملی و آبروی اصلاحات و اصلاح گران است خرج مجلس رفتن و شورا رفتن کسانی کند که سخنشان را شنیدیم و عملشان را هم دیدیم. نام خاتمی پرچمی است که جبهه اصلاحات را به آن می شناسند. ما می خواهیم این نام و این لوا همیشه بلند باشد و افراشته. نمیخواهیم نام خاتمی هزینه تغار لیسی طلبکاران از ملت شود.
کشور و جامعه ما آبستن تحولات پیش بینی نشده است. سرمایه هایی مثل آقای خاتمی برای روزهای مبادا به کارند. مستهلک کردن این سرمایه ها برای وزیر شدن این و وکیل شدن آن دیگری به مصلحت کشور و ملت نیست. ما از سر دلسوزی سخن خود گفتیم. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.