چند نکته درباره مقاله اخیر آقای جلاییپور
قاعدهی بازی همه جای دنیا همین است. شعارها و راهکارهایی که امید واهی به اعتمادسازی و تعامل با استبداد دارند و گمان میکنند با سخنان نرم و تسلیمجویانه میتوان دل دستگاه سلطه را بدست آورد از همان ابتدا با مشت آهنین و یا حداکثر بیاعتنایی استبداد مواجه خواهند شد. باری، این درس تاریخ است که دست روی دست گذاشتن و شانه خالی کردن از بار مقاومت تنها به جری شدن بیشتر مستبدان خواهد انجامید.
بسمه تعالی
فاعتبروا یا اولی الابصار
در تارنمای کلمه یادداشت دکتر محمدرضا جلاییپور -که خود از ستمدیدهگان استبداد و از معترضان و مقاومتکنندگان در برابر حاکمیت بر آمده از استبداد است- را دیدم. عنوان مقاله این بود: «اعتراض و مقاومت کارساز است حتی در یک حاکمیت یک دست». در بدو امر شادمان شدم و با خود گفتم «جانا سخن از زبان ما میگویی». انتظار داشتم که این یادداشت با این عنوان «اعتراضی» طیف گستردهی اصلاحطلبان، اعم از مخالفان و معترضان و منتقدان استبداد امروز ایران را به مقاومت دعوت کند و ما را بخواند که دست از حمایت ستمدیدهگان و مظلومانی که هماکنون در حصر و حبس دستگاه استبدادند نشوییم. باری منتظر بودم که درخواست مقاومت قانونی و جمعی برای آزادی تمامی زندانیان سیاسی از جمله نرگس محمدی، عبدالفتاح سلطانی، عیسی سحرخیز، اسماعیل عبدی، علی شریعتی، مهدی خزعلی (که این روزها در اعتصاب غذا به سر میبرد و بیم آن است به سلامتش آسیب برسد- که چنین مباد و من هم همراه سایر نیکخواهان خواستار شکستن این اعتصابم تا خدای ناکرده خطری جان ایشان را تهدید نکند) و خصوصاً سرکار خانم اکملی (این مادر داغدار که جوان برومندش مصطفی کریم بیگی در عاشورای هشتاد و هشت به دست قدارهکشان استبداد به شهادت رسید و مسئولان بیمسئولیت دستگاههای اطلاعاتی و قضایی بجای استمالت و عذرخواهی و تلاش برای جبران خون آن فرزند برومند، خود او را نیز اکنون به زندان انفرادی افکندهاند) را بشنوم. گمانم بر این بود که با فراخوانی برای مقاومت فعالانه در برابر حصر ظالمانه و غیر قانونی رهبران سرفراز جنبش سبز آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی و سرکار خانم زهرا رهنورد مواجه خواهم شد. فکر میکردم که حتماً این متن خواهان برخورد فعال جامعه سیاسی و مدنی ایران با لگدکوب شدن حقوق اساسی ملت خواهد شد و اعلام خواهد کرد که استبداد زبانی جز زبان مقاومت و اعتراض قانونی و مدنی نمیفهمد.
اما وقتی متن را خواندم دیدم که هرچند تمجید مقاومت جامعه مدنی است اما برای آن سوی آبهاست و در تمجید از مقاومت تودهی مردم آمریکا و استقلال و شهامت دستگاه مستقل قضایی در ایستادگی برابر خودکامگی یک رئیس جمهور است – هرچند که این رئیس جمهور مستظهر به آراء مردم باشد و از دل یک نظام دمکراتیک به قدرت دست یازیده باشد. تأسف خودم از اینکه چرا این مقاله از تصریح این مسئله که مقاومت قانونی و مدنی در در گسستن و یا حداقل سست کردن بند استبداد امروز ایران نیز مؤثر خواهد بود سر باز زده است. به گمانم اکنون زمان آن رسیده است که آنچه که مقالهی دقیق و هوشمندانهی آقای جلاییپور به تلویح گفته است – و البته دیگرانی نیز به زبان ایما و اشاره و رمز و کنایه گفتهاند– را سرراست و بدون پرده پوشی فریاد کرد. قاعدهی بازی همه جای دنیا همین است. شعارها و راهکارهایی که امید واهی به اعتمادسازی و تعامل با استبداد دارند و گمان میکنند با سخنان نرم و تسلیمجویانه میتوان دل دستگاه سلطه را بدست آورد از همان ابتدا با مشت آهنین و یا حداکثر بیاعتنایی استبداد مواجه خواهند شد. باری، این درس تاریخ است که دست روی دست گذاشتن و شانه خالی کردن از بار مقاومت تنها به جری شدن بیشتر مستبدان خواهد انجامید.
امیدوارم جناب جلاییپور و دیگران هرچه زودتر نخبگان سیاسی را تحذیر دهند که وضعیت کنونی جریانهای سیاسی جز به انفعالی فلجکننده منجر نخواهد شد. انفعالی که در پس آن شاید انفجاری باشد که خشک و تر را بسوزاند. باید با صدای بلند از دو فصل فراموش و منکوب شدهی قانون اساسی یعنی فصول سوم و پنجم دفاع کرد. اصلاحطلبان باید بدانند که مقاومت مدنی و اعتراض در چهارچوب قانون، با عنایت به نارضایتی عمیق و گستردهی مردم از استبداد دینی و پویایی جنبش سبز -که سرزندگی خود را در تشییع پیکر مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی به نمایش گذاشت- یگانه راه عقب راندن استبداد، ولی به اندازهی قدمی کوچک، است. آری، همانطور که جناب جلاییپور هم گفتهاند «مقاومت و اعتراض کارساز است.»
و العاقبه للمتقین
ابوالفضل قدیانی