از یاد ،یاران سیاهکل
در قلب خونین جنگل.
چه سودای سرکشِ
شعله افزایی در سر ،
داشتید.. !
کدامین عشقی آتشین افزا،
افق نگاهتان را می شکافت…!
که در ان شبِ خستهِ
سالِ از پسین سال فسرده و…
ناامید،
در زمهریر… بهمن سخت و طوفانزا
بی کرانه…به راه افتادید.
با گامهایی سبک واستوار…
صبور و بی صدا،
جنگل سبز،
این رازدارِجان پناهِ «حیدر»
قلبش را به روی تان،
گشود.
ای همیان …ستارگانی از
عشق وامید ،
در کهکشان زندگی ،
به وسعتِ آرزوهایتان
شمایان…اوازی سر دادید
جنگل ان را به گوشِ،
دریا نجوا کرد،
دریا خروشید و…کف بر لبِ
ساحل او رد
در شب کویر خواند
این حماسه را ،
کویر عطش دیرینه اش را
به باد سپرد
و شیارهای قلب سوخته اش را
به ارمغان بهمن…
اورد ،
وز آن پس ،
جنگل صدای فریادش را
بلند می خواند و…می خواند،
تا حماسه عشق و…امید
آفتابکاران جنگلهای انبوه …
در فراخنای زمان ،
از ما نیز بگذرد و…
جاودان بماند.
19/بهمن/95
رحمان