«مهم ترین مشکلی که الان وجود دارد، ضعف مدیریت است. یکباره یک اکیپ میآید، همه دور و برشان راه میافتند که قالیباف آمده. ی… فرماندهی یک دست عملیات وجود ندارد و این رفت و آمدها هم بدترش کرده است.»
دیشب را تا صبح همانجا گذرانده است. میان نخالهها و آوارها، ضایعات و نخاله جمع کرده و آن قدر اشک ریخته است که صدایش درنمیآید. آتش نشان یکی از کارخانههای خودرو سازی است و به خاطر وضعیت بحرانی «پلاسکو»، از طرف فرمانده عملیات شرکتشان به منطقه حادثه معرفی شدهاند: «کار زیاد است. هر چه نیرو برود، کم است.»
یک «الله اکبر» بلند میگوید و حرفش را ادامه میدهد: «تجهیزات کم نیست. سپاه و ارتش هر چه داشتهاند، رو کردهاند؛ از کامیون و جرثقیل و… اما موقعیت…»
حرفش را نصفه نیمه رها و از جای دیگری شروع میکند: «مهم ترین مشکلی که الان وجود دارد، ضعف مدیریت است. یکباره یک اکیپ میآید، همه دور و برشان راه میافتند که قالیباف آمده. یک اکیپ دیگر راه میافتند، رییس مدیریت بحران است و… . همه اینها کار را مختل میکنند. فرماندهی یک دست عملیات وجود ندارد و این رفت و آمدها هم بدترش کرده است.»
با این که آتش نشان شهری نیست اما با خیلی از آتشنشانهای شهر تهران رفیق است: «ما هم دانشکدهای هستیم و اتفاقا پنج شنبه امتحان داشتیم. خیلی از بچههای تهران به خاطر اتفاقی که افتاد، به امتحان نرسیدند. بچههایی که بودند هم حال خوشی نداشتند. قبل از امتحان همین طور خبرها را میخواندیم که یک دفعه یکی از فرماندهان عملیات کرج از شدت استرس و اعصاب داغان، تمام جزوههایش را پاره کرد.»
آنها دانشجوی دانشگاه علمی کاربردی شهرداری کرج هستند و در رشته مدیریت و فرماندهی در عملیات حریق و حوادث تحصیل میکنند. استادشان به خاطر وضعیت اضطراری، قول داده است دانشگاه را مجاب کند تا از آنها که به امتحان نرسیدهاند، دوباره امتحان بگیرد. اما حالا چند نفری از غایبان کلاس، غیبتشان طولانی شده است. او دیشب چندتایی از همکلاسهایش را دیده که چشم شان پر از اشک و دست شان به کار بوده است: «یک کانال فاضلابی بود که میخواستند از آن وارد بشوند اما روی آنهم پوشیده شده بود. این کانال توی پیاده روی پلاسکو بود. داشتند روی آن را بر میداشتند که بتوانند وارد شوند.»
چند لحظه سکوت میکند و بعد نفس عمیقی میکشد و میگوید: «آنجا هم بروند، چیزی عایدشان نمیشود. حجم عظیمی از سازههای فلزی آوار شده است و نمیتوانند به راحتی دسترسی داشته باشند. اول باید این سازهها برداشته شود تا بتوانند یک راه گربه رو بزنند.»
راه «گربه رو» اصطلاح آتش نشانها در مواقع آوار برداری است: «گروههای امدادی نباید روی آوار راه بروند. باید صدا کنند و اگر از آن زیر صدایی شنیدند، تونل بسیار باریکی ایجاد کنند و به صورت سینه خیز سراغ مصدوم بروند. این راههای کوچک و باریک را راههای گربه رو میگویند. اما متاسفانه در مواقعی که آوار پر از سازههای سنگین و فلزی است، ایجاد راه گربه رو به آسانی میسر نیست.»
او تاکید میکند در این جور مواقع، کوچک ترین اشتباه ممکن است تلفات را بیش تر کند و برای خود گروههای امداد و نجات هم خطرناک باشد.
آتش نشانی تهران هلی کوپتر آب پاش ندارد. این موضوعی است که از روز حادثه تاکنون بارها در شبکههای اجتماعی مطرح شده است اما این آتشنشان توضیح میدهد که در موقعیت آتشسوزی پلاسکو، آب پاشی هلی کوپترهم فایده نداشته است: «آتش سوزی در طبقات دهم و یازدهم بود؛ یعنی اگر از بالا هم آب میریختند، آب روی پشت بام میآمد و پشتبام سنگینتر می شد و آب نفوذ میکرد. ساختمان حتی زودتر تخریب میشد.»
از دوستانش شنیده است که از فردا کار آواربرداری بیش تر از طریق تجهیزات لجستیکی انجام میشود و دیگر احتیاجی به نفر نیست. آب دهانش را قورت میدهد و میگوید: «من به معجزه ایمان دارم اما این حجم آواری که من دیشب دیدم، شاید تا یک هفته هم جمع نشود.»
از حس و حال دیشب در محل حادثه که میپرسم، حزن صدایش بیش تر میشود: «روحیه بچهها خوب نیست. فکرش را بکن، کسی که همیشه با هم ماموریت میرفتند، حالا زیر آوار است و کاری هم از دستشان برنمیآید.»
موضوعی که اما از شب گذشته تا الان فکرش را مشغول کرده، غیر از همه اینها است: «نمیدانم چرا نمیگذارند هیچ خبری درز کند و اطلاع صحیح و درستی به هیچکس نمیدهند؛ حتی به آتش نشانهای حاضر در صحنه که در آن جا مشغول به کار هستند؛ مثلا تا به یک چیز مشکوک میرسند، فرماندهان ارشد عملیات فوری میگویند چه خبره، خلوت کنید خلوت کنید. بعد دو سه نفر که معتمدشان هستند را صدا میکنند که این جا را با دست بکنید، فلان کار را انجام دهید و… هیچ کس نمیفهمد این جایی که مشکوک بود، کسی پیدا شد یا نه.»
او تنها جملهای که لابه لای صحبتهای فرماندهان زیاد شنیده، این بوده است: «کاری نکنید که باعث تشویش اذهان عمومی شود.»
چند بار تشویش اذهان عمومی را تکرار میکند و بعد میگوید: «میدانی شرط های استخدام نیروی آتش نشانی شدن چیست؟ باید قدت بلندتر از یک متر و 70 باشد، سن بین 19 تا 26 سال، وضعیت جسمی سالم و حداقل دیپلم داشته باشی که الان نیروها را برای گرفتن فوق دیپلم لیسانس در رشتههای امداد و نجات خودشان به دانشگاه می فرستند. الان چند جوان رعنا با قد بالاتر ازیک و 70 و مدرک تحصیلی…»
بغض امانش نمیدهد جمله خود را تمام کند. فقط بریده بریده میگوید: «میگویند آتش نشانی شغل نیست، عشق است اما نمیدانند ما که لیسانس میگیریم، مدرک مان را ارایه نمیدهیم. لیسانسهها فقط باید روزکار باشند و اگر روزکار شویم، حقوق مان نصف میشود. واقعا آتش نشانی شغل نیست…»
به نقل از ایران وایر