
جنگ نیابتی در اوکراین با تقسیم غنائم توسط ایالات متحده و روسیه در حال پیشروی است در حالی که قدرتهای اروپایی در مقابل رویدادهایی که عمداً نسبت به آنها کور شدهاند گیج شدهاند.
این هفته سوم فوریه ۲۰۲۵ به عنوان نقطه عطفی در امور جهانی در تاریخ ثبت خواهد شد.
سیستم پس از جنگ جهانی دوم که ۳۵ سال پیش با پایان جنگ سرد تمدید شد، مرده است. مدتها قبل از اینکه دونالد ترامپ ریاست جمهوری ایالات متحده را از سر بگیرد، این امر تحت حمایت مادام العمر بود. او در ماه گذشته با سرعتی طوفانی حرکت کرده است تا نظم رو به مرگ نهادهای سرمایه داری چند ملیتی را که از طریق آن ایالات متحده هژمونی بر متحدان و سلطه بر دشمنان را اعمال می کند، از بین ببرد.
اکنون تلاش های احیا متوقف شده است. هر کس با هر حسی به آن زمان مرگ گفته است.
هفت روز گذشته به وحشت محض در میان رهبران اروپایی منجر شده است. اقدامات ترامپ برای قطع توافق با ولادیمیر پوتین – شاید یک معامله بزرگ فراتر از آنها در مورد اوکراین – موضعگیری رهبران اتحادیه اروپا و بریتانیا را به شدت در برابر سنگ فرش واقعی واقعیت قرار داده است.
سیاستمداران اروپایی می گویند که آنها چشم بسته بودند. آنها به عمد کور شده اند. مارکو روبیو، وزیر امور خارجه آمریکا ماه گذشته در یک مصاحبه طولانی، تفکر عمیق دولت ترامپ را بیان کرد. این است که یک جهان چند قطبی نوظهور جدید وجود دارد.
ایالات متحده دیگر نمیتواند و نخواهد خواست که حلقه را از طریق سیستمی از ائتلافهای دائمی و در حال گسترش که با صحبتهای خداپسندانه در مورد ارزشهای مشترک و اشاره به لیبرال دموکراسی و تمام تزئینات دیگر در دست دارد، حفظ کند.
وی صراحتاً اظهار داشت: «منافع سیاست خارجی آمریکا پیشبرد منافع ملی ایالات متحده آمریکا است… و من فکر میکنم که این در پایان جنگ سرد از دست رفت، زیرا ما تنها قدرت جهان بودیم و بنابراین، این مسئولیت را به عهده گرفتیم که در بسیاری از موارد به نوعی تبدیل به دولت جهانی شویم و سعی کنیم هر مشکلی را حل کنیم.
تعجبی نداشت. ترامپ و اطرافیانش – منسجمتر و استراتژیکتر از عملیات کوبنده قبلیاش – در این مورد کاملاً شفاف بودهاند. اغلب رد می شد که دونالد فقط دونالد است، مردی که کتاب هنر معامله را نوشت و رویکرد تجاری خود را در سیاست به کار گرفت. فشار و تهدید برای دستیابی به امتیازات و سپس رسیدن به توافقی که خطوط اساسی نظام جهانی را در جای خود باقی بگذارد.
بنابراین، دولت بریتانیا صداهای ملایمی به راه انداخت و لرد ماندلسون را که دو بار رسوا شده بود فرستاد تا همه چیز را صاف کند و “رابطه ویژه” افسانه ای را حفظ کند. (برای اولین بار در زندگی خود، ماندلسون ممکن است با دست خالی برود).
هنوز هم برخی از مفسران با این توهم کار می کنند که همه چیز یک بازی است. اما ترامپ واقعاً این را معنا می کند. سرمایه ایالات متحده که اکثر آنها از او حمایت می کنند – در حال حاضر نیز همینطور است. این کاملاً منحصربهفرد نیست، گویی که در طول ۲۰ سال گذشته تحولاتی در این راستا وجود نداشته است تا به دنیای متعارضتر و معاملاتی امپریالیسم اوایل قرن بیستم برسد.
در روزهای رو به پایان دولت جو بایدن، ولادیمیر زلنسکی در “طرح پیروزی” فوق العاده خود از شرکت های آمریکایی دعوت کرد تا از منابع طبیعی عظیم اوکراین بهره برداری کنند. ترامپ به سادگی این پیشنهاد را پذیرفته و پیشنهادی عجیب و غریب از نوع حفاظتی ارائه کرده است که در صنعت ساخت و ساز نیویورک غرق در مافیا به آن عادت کرده است.باید بگویم که هر ایده ای که جنگ اوکراین صرفاً جنگی مربوط به خودمختاری ملی بود، حتی قابل مقایسه با ویتنام، باید مدت ها بی اعتبار می شد. این یک جنگ نیابتی بوده است و با هر دو قدرت در حال تقسیم غنیمت است.
ترامپ خواستار ۵۰۰ میلیارد دلار تورم و ۵۰ درصد از درآمدهای آینده است. او در حال دو برابر شدن است و کایر استارمر و امانوئل ماکرون نمی توانند در سفر هفته آینده خود به واشنگتن در این مورد انجام دهند.
این اولین بار نیست که ایالات متحده در اروپای بحران زده مداخله می کند تا اقتدار خود را نشان دهد و شرایط را اجرا کند. این کار را ربع قرن پیش با بریتانیا به عنوان آجودان مایل به جنگ کوزوو و بالکان انجام داد. این بار برای اعمال حاکمیت بر اروپا نیست. این برای تسریع در تجزیه آن و یک ترتیب جدید بین قدرت های بزرگ است. این هیچ پیشرفتی نخواهد داشت. ما وارد دنیای خطرناک تری می شویم.
همچنین هیچ کس که دارای درک و فهم است نباید از اقدام ترامپ برای قطع یک معامله بزرگ با پوتین شگفت زده شود. ده سال فضولات کودکانه در مورد اینکه او مامور کرملین است، برخی از حقایق اساسی را که نماینده متوسط بریتانیایی – یا وزیر دولت – شما سرنخی از آنها ندارد، پنهان کرده است.
نارنگیهای دوقلوی استراتژی امپریالیستی ایالات متحده در اوج خود در اوایل دهه ۱۹۷۰، هنری کیسینجر و زبیگنیو برژینسکی، به عنوان یک اصل اعتقادی معتقد بودند که واشنگتن باید به هر قیمتی از رسیدن مسکو و پکن به اتحاد نزدیکی که بر خشکیهای اروپا مسلط میشود و برتری ایالات متحده را با چالش جدی مواجه میکند، جلوگیری کند.
به همین دلیل است که ریچارد نیکسون به چین رفت تا تلاش کند قدرتهای ضعیفتر را از بین ببرد. «رفتن ترامپ به روسیه» به معنای تحسین یک خودکامه دیگر نیست. این منافع خام امپریالیستی ایالات متحده به شیوه ای است که دولت ترامپ به دنبال تحقق آن در این جهان پر هرج و مرج است.
خصومت با اروپا نیز همانطور که در سخنرانی تحسین آمیز معاون رئیس جمهور جی دی ونس در کنفرانس امنیتی مونیخ در هفته گذشته مشهود است. بله، او وسواس های راست رادیکال قومی-ناسیونالیست را تمرین کرد. مانند ایلان ماسک که دو هفته قبل از او به حزب فاشیست آلمانی AfD برای افزایش شانس انتخابات این آخر هفته صحبت می کند.
اما این یک حمله ایدئولوژیک غیرقابل مهار علیه اروپاییهای لیبرال و لیبرال نبود، همانطور که ماسک میگفت، به جای رقیق کردن آن در هویت اروپایی و چندفرهنگی، به آلمانی بودن (از لحاظ قومیتی) بازگردند.
کنراد آدناور، رهبر محافظهکار آلمان غربی پس از جنگ بود که گفت برای اینکه این کشور دوباره برای رهبری قاره قیام کند، «باید به مردم یک ایدئولوژی بدهیم. نمی تواند آلمانی باشد. باید اروپایی باشد.» امپریالیسم های متمایز آلمانی، فرانسوی و بریتانیایی در اتحادیه اروپا حفظ شدند، نه پاک شدند.
ونس و ماسک می خواهند جناح راست رادیکال را تشویق کنند و در مورد ماسک، فاشیسم بین جنگ را مشروعیت بخشند. از این رو، سلام نازی ها اکنون توسط استیو بنن، استراتژیست دوره اول ترامپ، با یک چشمک آگاهانه به جمعیت تقلید شده است.
با این حال، هدایت این امر گروهی از ایدئولوگ ها نیست، بلکه منافع بی رحمانه سرمایه ایالات متحده و دولت آن در گشودن بازار و اقتصاد حفاظت شده اروپاست. نفوذ آن در زمینه های بیمه درمانی، دارویی، اسلحه سازی، بانکداری و فناوری. اروپا (و من از جمله بریتانیا) مرد بیمار سیستم جهانی شکلگیری است.
اگر تلاش برای مهار چین با تهدیدات تجاری و نظامی بازی بزرگی است، پس در این مسیر ایالات متحده اروپای بحران زده را که از سال ۲۰۰۸ که اقتصادش با آمریکا قابل مقایسه بود، به شدت سقوط کرده است.
صحبت از یک “ارتش اروپایی” برای گام برداشتن در نقض “تعهدات امنیتی” ایالات متحده است که ممکن است به زودی به معنای خروج نیروهای آمریکایی از پایگاه های ناتو در شرق اروپا باشد. اما «ارتش» در واقع تلاشی برای به هم زدن نیم دوجین کشور است، نه اتحادیه اروپا به عنوان یک کل. صحبت در مورد آن در حال حاضر در حال گسترش تقسیمات در این قاره است.
نه آلمان و نه لهستان – که ارتش بزرگ و مدرنی برای ارائه قدرت منطقه ای خود دارد – نمی گویند در صورت توافق صلح، نیروهای خود را در اوکراین مستقر خواهند کرد. این آتشبس و توافقی است که چهار نخستوزیر اخیر بریتانیا اصرار داشتهاند که نباید برقرار شود، زیرا اوکراین باید در آن بجنگد، و… شاید این بریتانیا و کایر استارمر، دیوانه سیاسی هستند که بیش از همه در معرض این درک شوکهکننده قرار میگیرند که جهان تغییر کرده است – به چه چیزی، یک سوال باز است.
پس از یک نظرسنجی فوری که حاکی از حمایت اندک از پیشنهاد پوچ استارمر مبنی بر اعزام نیروهای بریتانیایی به اوکراین پس از آتشبسی است که او نمیخواهد، دو نظرسنجی دیگر مخالفتهای فزایندهای را نشان داد. در میان رای دهندگان اصلاح طلب قوی ترین بود.
این امر باعث نشد که نایجل فاراژ، اخلالگر مفروض و مرد خشن میخانه، همسویی با بقیه تشکیلات بریتانیایی در تأیید این ایده و انتقاد از ترامپ به خاطر عقب نشینی از اوکراین داشته باشد. راست افراطی و رادیکال یک پدیده جهانی است. اما آنها توسط تضادهای امپریالیستی و ملی هدایت می شوند. این بدان معناست که در عین اشتراک سلاح های ایدئولوژیک یا حتی جهان بینی، آنها بین المللی متحد ارتجاع نیستند.
تلاش برای ایجاد یک انترناسیونال فاشیستی در سال ۱۹۳۴ در کنفرانسی در سوئیس پایه گذاری شد. دو کشور فاشیستی واقعی، آلمان و ایتالیا، شرکت نکردند و تقریباً ماهها بعد بر سر اینکه چه کسی بر اتریش نیمه فاشیست تسلط خواهد داشت، وارد درگیری مسلحانه شدند.
آلمان البته قدرت شکست خورده در جنگ جهانی اول بود. صلح کارتاژینی ورسای که به آلمان تحمیل شد و افسانه “خنجر از پشت” به واکنش های خشونت آمیز از همه نوع و در نهایت ظهور نازی ها دامن زد.
رژیم زلنسکی یک رژیم فاشیستی نیست. اما این به حمایت فاشیستها و ناسیونالیستهای فوقالعاده وابسته است که توسط دولتهای غربی تا زمانی که روسیه به آنها حمله کرد به این نام نامیده میشدند.
او قبلاً این ادعا را مطرح کرده بود که اگر متحدانش – قبل از ترامپ – به طور کامل از او حمایت می کردند، اوکراین پیروز می شد. او خواستار جنگ مستقیم ناتو با روسیه بود.
این افسانه خنجر از پشت احتمالاً اکنون توسط فاشیستهای آشکاری که کنترل واحدهای نظامی اوکراینی خود را در دست دارند، مورد استفاده قرار میگیرد.
در بریتانیا، چپ رادیکال در مخالفت با نقش دولت های ما در تشدید جنگ اوکراین درست از زمانی که بوریس جانسون زلنسکی را تحت فشار قرار داد تا مذاکرات با روسیه را برای توقف تهاجم غیرقانونی متوقف کند، اثبات شده است.
اکنون صدراعظم از سرمایه داران کرکس مانند بلک راک دعوت می کند تا در مورد اجرای ریاضت مشاوره دهند و در عین حال هزینه های تسلیحاتی را فراتر از افزایشی که در مانیفست سال گذشته بود، افزایش دهند.
جنگ امپریالیستی و نظم مجدد آشفته. نظامی گری جهانی ریاضت و پسرفت اجتماعی. تهدید فاشیسم،
ما به جنبشهای متحد قویتر و یک چپ سوسیالیست مبارز نیاز داریم که بتواند ما را از این بلایا نجات دهد.
بریتانیا خوش شانس است که، “ائتلاف جنگ را متوقف کنید” و تلاش های مشترک برای مبارزه با موج آتی ریاضت اقتصادی دارد. ما باید آنها را بسازیم.
منبع: مورنینگ استار
شنبه ۴ اسفند ۱۴۰۳