گزارشی از نیویورک تایمز از دمشق
۲۱ دسامبر ۲۰۲۴ (۱ آذر ۱۴۰۳)
ترجمهٔ حبیب مهرزاد – اختصاصی اندیشۀ نو
روز شنبه ۷ دسامبر [۲۷ دی]، در حالی که شورشیان به سوی دمشق، پایتخت سوریه، پیشروی میکردند، کارکنان کاخ ریاستجمهوری برای سخنرانیای آماده میشدند که امیدوار بودند به پایان مسالمتآمیز جنگ داخلی سیزده ساله منجر شود.
دستیاران بشار اسد روی مضمونهای پیام کار میکردند. یک گروه فیلمبرداری دوربینها و پروژکتورها را در همان نزدیکی نصب کرده بودند. به گفتهٔ سه نفر که در تدارک این برنامه شرکت داشتند، کانال تلویزیونی دولتی سوریه آمادهٔ پخش کردن پیام نهایی بود: سخنرانی بشار اسد و اعلام طرحی برای تقسیم قدرت با اپوزیسیون سیاسی.
به گفتهٔ یک منبع مطلع در کاخ ریاستجمهوری، اسد که بیش از دو دهه با اعمال ترس و سرکوب حکومت اقتدارگرایانهاش را بر سوریه حفظ کرده بود هیچ نشانی از نگرانی به کارکنانش بروز نداده بود.
به دستیاران اسد گفته شده بود که دفاع پایتخت تقویت شده است، از جمله به یاری لشکر چهارم زرهی قدرتمند ارتش سوریه به رهبری ماهر اسد، برادر رئیسجمهور.
ولی همهٔ آنها را فریب داده بودند.
به گفتهٔ شش مقام رسمی دولتی و امنیتی از کشورهای منطقه، اسد غروب آن روز از پایتخت خارج شد و مخفیانه به یک پایگاه نظامی روسیه در شمال سوریه پرواز کرد و سپس با یک جت روسی به مسکو رفت.
به گفتهٔ دو مقام عراقی، ماهر اسد- برادر بشار اسد- عصر همان روز همراه با دیگر افسران ارشد نظامی جداگانه از راه صحرا به عراق گریخت. محل اقامت کنونی او نامعلوم است.
این منبع مطلع گفت که بشار اسد طوری مخفیانه کشورش را ترک کرد که حتی برخی از دستیارانش تا چند ساعت پس از خروج او هنوز در کاخ مانده و منتظر سخنرانیای بودند که هرگز ایراد نشد. پس از نیمهشب خبر رسید که رئیسجمهور از کشور رفته است. آنها که مانده بودند با دستپاچگی فرار کردند و دروازههای کاخ را به روی شورشیانی که چند ساعت بعد به آنجا حمله کردند کاملاً باز گذاشتند.
سقوط ناگهانی بشار اسد به سلطهٔ استبدادی پنجاه سالهٔ خانوادهٔ اسد بر سوریه پایان داد و موجب شادی قربانیان و دشمنان او شد، نقشهٔ استراتژیک خاورمیانه را به هم ریخت، و سوریه را در مسیری جدید و ناروشن قرار داد.
بر اساس گزارشهای محرمانهای که «نیویورک تایمز» بررسی کرده است، بشار اسد در آخرین روزهای قدرتش از روسیه و ایران و عراق درخواست کمک نظامی کرده بود، اما دیگر فایدهای نداشت، زیرا خودِ نهاد اطلاعاتی ارتش شاهد فروپاشی نیروهای نظامی کشور بود.
به گفتهٔ چهار مقام رسمی منطقهیی حاضر در مذاکرات، دیپلماتهای چند کشور جویای راههایی برای بیرون راندن مسالمتآمیز اسد از قدرت بودند تا شهر باستانی دمشق را از نبردی خونین برای تسلط بر آن حفظ کنند. یکی از پیشنهادها این بود که او قدرت را به فرمانده ارتش منتقل کند و در واقع تسلیم کودتا شود.
شرح روند سقوط اسد، که بیشتر آن تا کنون گزارش نشده است، بر اساس مصاحبه با مقامهای سوری، ایرانی، عراقی، و ترکیهیی، دیپلماتهای مستقر در دمشق، و همچنین گفتوگو با همکاران اسد و شورشیانی تنظیم شده است که در برکناری او شرکت داشتند. بسیاری از آنها با استناد به پروتکلهای دیپلماتیک یا بهدلیل ترس از انتقامگیری بقایای رژیم سابق یا شورشیانی که آن رژیم را سرنگون کردند، به شرط ناشناس ماندن با ما صحبت کردند.
اکنون شورشیان از کاخ ریاستجمهوری محافظت میکنند. غارتگران خانهٔ بشار اسد را روفتهاند. و سوریهایی که طی سالها جنگ داخلی به او وفادار ماندند خشمگیناند که او بدون هیچ توضیحی کشور را ترک و آنها را به حال خود رها کرد.
یکی از افراد شاغل در کاخ ریاستجمهوری که توانسته است پیش از رسیدن شورشیان فرار کند، خطاب به اسد میگفت: «برای امنیت شخصی خودت، همهٔ ملت را قربانی کردی؟» او که دور از دمشق خود را از اربابان جدید سوریه پنهان کرده بود هنوز نمیتوانست با فرار ناگهانی اسد کنار بیاید.
او میگفت: «این خیانتی بود که نمیتوانم باور کنم.»
در حین سقوط حلب، «زندگی عادی بود»
در اواخر نوامبر، زمانی که شورشیان از شمال غربی سوریه حملهای را با هدف عقب راندن نیروهای اسد آغاز کرده بودند، رئیسجمهور برای شرکت در یک مناسبت خانوادگی به اندازهٔ یک قاره از کشور دور بود: حافظ اسد، پسر بزرگ او، از پایاننامهٔ دکتریاش در دانشگاه دولتی مسکو دفاع میکرد.
اسما اسد، همسر بشار اسد، و پدربزرگ و مادربزرگ حافظ در این مراسم حضور داشتند.
پایاننامهٔ ۹۸ صفحهیی دکتری ریاضی حافظ تقدیم شده بود به «شهدای ارتش عرب سوریه که بدون فداکاریها و جانفشانیهای آنها هیچیک از ما زنده نبودیم.»
بشار اسد نیز در مسکو بود، اگرچه در مراسم دفاع از پایاننامهٔ پسرش شرکت نکرد. همان موقع در سوریه، ارتشی که پسرش آن را قهرمان خوانده و ستایش کرده بود، حتی پیش از پیشروی شورشیان در حال فروپاشی بود.
بشار اسد به مدت سیزده سال در جنگ داخلی با گروههای مسلحی مبارزه میکرد که هدفشان برکناری او بود. این درگیری کشور را ویران کرده بود. بیش از نیم میلیون نفر کشته و میلیونها نفر به کشورهای دیگر پناهنده شدند. ایران و متحدش، گروه شبهنظامی لبنانی حزبالله، از نیروهای بشار اسد حمایت کردند و روسیه نیز جتهای جنگندهاش را به میدان فرستاد که با حملههای هوایی توانستند تجمعهای شورشیان را از بین ببرند.
در حدود سال ۲۰۲۰، به نظر میرسید که جنگ به بنبست رسیده است. اقتصاد سوریه ویران شده و بیشتر قلمرو سوریه از زیر سلطهٔ رژیم اسد خارج شده بود. با این حال، او در قدرت باقی ماند و حتی اخیراً کوشید چهرهٔ مطرود بینالمللیاش را ترمیم کند.
یکی از خودیهای کاخ ریاستجمهوری که سالها در دفتری نزدیک محل کار بشار اسد کار میکرده است میگوید: «زندگی عادی بود و همه به آینده نگاه میکردند.»
روز ۳۰ نوامبر [۱۰ آذر]، ائتلاف شورشیان به رهبری هیئت تحریر شام، گروهی اسلامگرا که ریشه در القاعده دارد، شهر شمالی حلب را که مرکز اقتصادی مهمی در سوریه است تصرف کرد. ملتهای سراسر آسیای غربی شوکه شدند. بشار اسد با عجله به دمشق بازگشت و کارکنانش را ناراحت و نگران یافت، اگرچه هیچکس گمان نمیکرد پایتخت آسیبپذیر باشد.
اسد که میدانست ارتش در اثر سالها جنگ ضعیف شده است، از قدرتهای خارجی که قبلاً به او کمک کرده بودند یاری خواست.
به گفتهٔ سه مقام ایرانی که با آنها گفتوگو کردیم، از جمله دو عضو سپاه پاسداران، فرماندهان ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در تهران جلسات اضطراری برگزار کردند برای اینکه راههای کمک به اسد را بررسی کنند. دو روز پس از سقوط حلب، عباس عراقچی، وزیر امور خارجی ایران، به سوریه رفت تا به همه نشان دهد که در دمشق ثبات برقرار است. دوربینهای تلویزیونی از او در حال عکس گرفتن با خانوادهاش در خیابان و غذا خوردن در رستوران همراه با همتای سوریاش فیلمبرداری کردند. او خطاب به رسانههای خبری ایران قول داد که ایران تا آخر در کنار اسد خواهد ایستاد.
اما گزینههای ایران محدود بود.
در جریان جنگ داخلی سوریه، ایران کمکهای نظامی زیادی به اسد کرده بود و فرماندهان و نظامیانش از سپاه پاسداران و کماندوهایی از حزبالله و جنگجویانی از چند کشور دیگر را به سوریه فرستاده بود. اما حالا حزبالله خودش تازه از جنگ با اسرائیل بیرون آمده و ضربههای سختی خورده بود. اسرائیل هزاران نیروی حزبالله را کشته یا زخمی کرده بود و بسیاری از مهماتش را نابود کرده و بیشتر رهبران ارشدش را کشته بود. اسرائیل هواپیماهای ایرانی را که به سوریه میرفتند و هرگونه بسیج نیروی زمینی ایران در سوریه را تهدید کرده بود. در نتیجه، برای ایران هیچ راه عملی برای حمایت از اسد باقی نمانده بود.
عراقچی به رسانههای دولتی گفت که بشار اسد آشفته و عصبانی بود که ارتش نتوانسته بود حلب را حفظ کند و گفت که رئیسجمهور سوریه «دریافت دقیقی از اوضاع ندارد.» به گفتهٔ دو مقام ایرانی، اسد خصوصی به عراقچی گفته بود که ژنرالهایش عقبنشینی نیروها را حرکتی تاکتیکی برای تقویت دفاع از دمشق توصیف کرده بودند.
قهرمان کلیدی دیگر اسد ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه بود. روسیه یک پایگاه نظامی در شمال سوریه و یک پایگاه دریایی در سواحل مدیترانه در طرطوس داشت که به روسیه اجازه میداد قدرتش را در ورای خاک روسیه بسط دهد.
پوتین در جریان جنگ سوریه در سال ۲۰۱۵ به کمک اسد آمد. ارتش روسیه بر شورشیان غلبه کرد. پوتین کوشید که بین بشار اسد و رجب طیب اردوغان، رئیسجمهور ترکیه که مدتها بود از شورشیان حمایت میکرد، میانجیگری کند، اما این تلاش به جایی نرسید.
در روزهای اول پیشروی شورشیان پس از سقوط حلب، اسد ناگهان در روابطش با پوتین احساس سردی کرد: رهبر روسیه تماسهایش را متوقف کرد.
«هیچ برنامهای برای جنگیدن وجود ندارد»
شورشیان پس از تصرف حلب حرکت به سمت جنوب را ادامه دادند و سنگر اسد در حَمَاة را تصرف کردند که شوک ناگهانی دیگری به رژیم اسد بود.
پیشروی سریع شورشیان پوسیدگی عمیق درون ارتش سوریه را آشکار کرد. بحران اقتصادی و تحریمهای تنبیهی علیه سوریه باعث کاهش ارزش پول سوریه شده بود. حقوق سربازان به کمتر از سی دلار در ماه کاهش یافته بود. عدهٔ کشتهها به قدری بود که ارتش تا حد زیادی به سربازان وظیفه متکی شده بود. تغذیهٔ این سربازان نامناسب و تجهیزاتشان قدیمی بود.
شورشیان نیز بیشتر سلاحهای سبک داشتند. اما یک مزیت بزرگ داشتند: استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین (پهپاد) برای حمله به مراکز فرماندهی و پراکنده کردن سربازان رژیم. در گزارشهای اطلاعاتی ارتش سوریه، که تایمز آنها را بررسی کرده است، به حملههای بیامان پهپادها اشاره شده است که نیروهای اسد راهی برای مقابله با آنها نداشتند. بر اساس یکی از این گزارشها، بسیاری از این پهپادها از میدانی در استان ادلب به پرواز درآمدند که زیر سلطهٔ شورشیان در شمال غرب کشور، در کنار انباری بود که دستکم دویست پهپاد در آن وجود داشت.
به گفتهٔ چهار مقام ایرانی پیشگفته، فرماندهان نظامی در تهران به آیتالله علی خامنهای، رهبر ایران، گفتند که شورشیان بهسرعت پیشروی میکنند و ایران نمیتواند به آنها کمک کند.
به گفتهٔ این چهار مقام ایرانی، آیتالله خامنهای- که شوکه شده بود- مشاور ارشدش به نام علی لاریجانی را به سفری مخفیانه به دمشق فرستاد تا به اسد بگوید که با دادن وعدهٔ اصلاحات سیاسی و تشکیل دولت جدیدی که شامل اپوزیسیون خواهد بود، وقت بخرد. لاریجانی همچنین موضوع فرار نظامیان از ارتش و احتمال [ورود] ایران یا روسیه را مطرح کرد.
بشار اسد که متوجه شده بود روسیه او را نجات نخواهد داد و ایران نیز نمیتواند کاری بکند، وزیر امور خارجیاش را به بغداد فرستاد. به گفتهٔ سه مقام منطقهیی که از این مذاکرات مطلعاند، او به محمد شیاع السودانی، نخستوزیر عراق، گفت که سقوط اسد عراق را نیز به خطر میاندازد. او خواستار حمایت نظامی عراق شد، اما هیچکدام از رهبران ارشد آن کشور- نخستوزیر، رئیسجمهور و رئیس پارلمان- این درخواست را نپذیرفتند.
مقامهای ایرانی در گفتههای علنی خواستار یافتن راهحلی دیپلماتیک شدند. اما به گفتهٔ مقامهای ایرانی که با آنها گفتوگو کردیم، رهبران ایران به این نتیجه رسیده بودند که اسد دوام نخواهد آورد. بنابراین، ایران خارج کردن کارکنان دیپلماتیک و نظامیاش از دمشق را بیسروصدا شروع کرد.
در یادداشت داخلی سپاه پاسداران که تایمز به آن دست یافته است آمده است: «آنها به ما گفتند که شورشیان تا روز شنبه به دمشق خواهند رسید و هیچ برنامهای برای جنگیدن وجود ندارد. مردم و ارتش سوریه برای ورود به جنگی دیگر آماده نیستند. کار تمام است.»
«هیچکس هیچچیز نمیدانست»
با طلوع خورشید در روز شنبه ۷ دسامبر [۱۷ آذر]، وحشت دمشق را فرا گرفت. شورشیان شبانه به سمت حُمص، سومین شهر بزرگ سوریه و آخرین مرکز شهری بزرگ بین شورشیان و پایتخت، پیشروی کردند.
ساکنان شهر به فروشگاهها هجوم بردند تا مواد غذایی برای خودشان ذخیره کنند، مبادا درگیریهای خیابانی آنها را در خانه محبوس کند. برخی دیگر باک بنزین خودروهایشان را پر کردند و از شهر گریختند.
بر اساس دهها گزارش اطلاعاتی ارتش در روزهای ۶ و ۷ دسامبر که تایمز بررسی کرده است، برای ارتشیان روشن میشد که نیروهای اسد در حال شکست خوردناند.
این نیروها زیر فشار بودند. شورشیان با لباسهای ارتشی و با خودروهایی که عکسهای بشار اسد روی آنها نصب شده بود به حمص نزدیک میشدند. بقیهٔ گروههای مسلح نیز ایستهای بازرسی ارتش در درعا در جنوب دمشق را تصرف کرده بودند. در یکی از یادداشتهای اطلاعاتی آمده است که شورشیان خودروهای زرهی و سلاحهایی را که سربازان رها کرده بودند به خدمت گرفتند.
در گزارش دیگری آمده است: «آنها [شورشیان] قصد دارند بر کل منطقهٔ جنوبی کشور مسلط شوند و سپس به پایتخت بروند. این پیشروی در چند ساعت رخ خواهد داد.»
یکی از منابع مطلع گفت که کاخ ریاستجمهوری متوجه این هشدار نبود. اسد و کارکنانش در دفاترشان بودند و سعی میکردند بحرانی را مدیریت کنند که شدت آن را درک نمیکردند.
او گفت: «مردم هنوز راجع به سناریوهای متفاوت صحبت میکردند و سقوط دمشق حتی به فکر کسی نمیرسید.»
کارکنان کاخ روز را در انتظار سخنرانیای گذراندند که قرار بود اسد ضبط کند، به این امید که بهنحوی جلوی پیشروی شورشیان گرفته شود.
همان منبع گفت: «افراد زیادی در کاخ بودند که میگفتند زمان آن فرا رسیده است که اسد خودش را نشان دهد، از ارتش حمایت کند، و به مردم اطمینان دهد.»
اما فیلمبرداری بدون هیچ توضیحی به تعویق افتاد. این منبع مطلع گفت که وقتی غروب شد، کارکنان دیگر نمیدانستند اسد کجاست.
در آن سوی منطقه، در دوحه، قطر، بسیاری از کارگزاران قدرت منطقه گرد هم آمده بودند تا راهی برای جلوگیری از تشدید بیشتر وخامت اوضاع در سوریه پیدا کنند. بسیاری از این کشورها از اسد متنفر بودند، اما پذیرفته بودند که او از جنگ جان سالم به در برده است و گمان نمیکردند که شورشیان بتوانند سوریه را متحد نگه دارند.
به گفته سه مقام از کشورهای متفاوت که در آن نشست حضور داشتند، در میان مقامهای حاضر از پنج کشور عربی بهعلاوه ترکیه و روسیه و ایران، بسیاری بودند که به این نتیجه رسیده بودند که برای [ماندن] اسد دیگر خیلی دیر شده است.
عصر آن روز شورشیان وارد حُمص شدند و ترس از اینکه دمشق مقصد بعدی باشد بیشتر شد.
به گفتهٔ یکی از منابع مطلع: «پس از سقوط حُمص، همهچیز بسیار متشنج شد و هیچکس هیچچیز نمیدانست، نه درون کاخ و نه بیرون کاخ.»
«همهچیز را بسوزانید»
اسد گرچه کاخهای متعددی برای کارهای رسمیاش داشت، با همسر و سه فرزندش در ویلای چهارطبقهٔ مدرنی در محلهٔ اعیاننشین المالکی در دمشق زندگی میکرد.
پس از رفتن اسد، همسایگانش گفتند که زندگی در نزدیکی منزل او آزاردهنده بوده است. به گفتهٔ این همسایگان، سربازان دسترسی به خیابان را مسدود کرده بودند و از بازدیدکنندگان بازجویی میکردند. برای نصب گیرندهٔ ماهواره یا کولر جدید میبایست از سدّ نهادهای اطلاعاتی گذشت.
اما دستکم اینکه اسد و خانوادهاش خانوادهای ساکت بودند. به همین دلیل، همسایهها وقتی چند ساعت قبل از طلوع آفتاب یکشنبه ۸ دسامبر صدای فریاد نگهبانان را شنیدند، از جا پریدند. بهگفتهٔ یکی از همسایگان، نگهبانان فریاد میزدند «بچهها فرار کنید. فرار کنید! دارند میآیند! لعنت به او. ما را رها کرد!»
به گفتهٔ سربازی که از ترس انتقام شورشیان فقط نام کوچکش- محمد- را اعلام کرد، شعبهٔ اطلاعات نیروی هوایی را نیز هرجومرج فرا گرفت. او گفت که با نزدیک شدن شورشیان، دستور دفاع از پایتخت صادر شد. اما سربازان در تلفنهایشان تصاویری از رفقایشان را در جاهای دیگر میدیدند که یونیفرمهایشان را در میآوردند و فرار میکردند.
شب که شد دستورها تغییر کرد.
محمد میگفت که به او گفتند «همهچیز را بسوزانید: اسناد، پروندهها، و دیسکهای کامپیوترها را. در آن لحظه، من و همکارانم همگی احساس کردیم که رژیم در حال سقوط است.»
او گفت که خودش هم لباس غیرنظامی پوشید و از پایگاه خارج شد. او افزود: «این فکر که او [اسد] فرار کرده است هرگز به ذهن ما خطور نمیکرد.»
پس از نیمهشب با آنها تماس گرفتند و گفتند که رئیسجمهور فرار کرده است. سپس رئیس امنیت منطقه تماس گرفت و گفت که نگهبانان رفتهاند و او هم بهتر است برود.
این فرد درون ماجرا گفت که وحشت شروع شد و او به طرف خودرو دوید و کاخ را خالی و دروازههایش را باز دید. او گفت که با عجله به راه افتاد و در حین رانندگی به این نتیجه رسید که در واقع هرگز برنامهای برای سخنرانی اسد در کار نبوده است. او معتقد بود که این ترفندی برای پرت کردن حواس کارکنان اسد بود، در حالی که خود رئیسجمهور داشت مخفیانه فرار میکرد.
یکی از کارکنان کاخ گفت: «او [اسد] ما را فریب داد. آیا او هنوز در میان مردمش محبوبیت دارد؟ نه. برعکس. او به ما خیانت کرد.»
در شمال دمشق، بلال شهادی، ۲۶ ساله، در میان هزاران زندانیای بود که در زندان صیدنایا محبوس بودند که عفو بینالملل آن را «کشتارگاه انسانها» نامید.
در دو سالی که شهادی در آنجا بود، روزها با این فریاد نگهبانان آغاز میشد: «حیوانها، بیایید!»، برای اینکه زندانیان شمارهٔ خود را یکییکی اعلام کنند. این آمارگیری وحشتناک روزانه برای این بود که ببینند آیا در طول شب کسی مرده است یا نه.
قبل از طلوع آفتاب ۸ دسامبر، بلال شهادی با ضربههایی که به درِ سلول پر از زندانی میخورد و با صداهایی از خواب بیدار شد که از بیرون فریاد میزدند: «الله اکبر!»
او به سمت در رفت و در کمال تعجب در را باز کرد و بیرون رفت.
او گفت که یکی از نگهبانان زندان درِ یکی از سلولها را باز کرد و کلیدها را گذاشت و فرار کرد. اولین زندانیانی که بیرون آمدند قفل درِ سلولهای دیگر را باز کردند.
شهادی به همهجای زندان سر کشید. او گفت که در دفتر نگهبانان پوستری از بشار اسد پیدا کرد که با فندک آن را به آتش کشید. او و هزاران نفر دیگر پای پیاده به راه افتادند و در حالی که به سوی خانه میرفتند، فریاد شوق میکشیدند و گریه میکردند.
او میگفت: «رؤیا بود. همهٔ اینها شبیه به رؤیا بود.»
تهیهکنندگان این گزارش:
آنتون ترویانوفسکی از برلین، یاکوب روبای از بیروت، و فالح حسن که از بغداد گزارش تهیه کردند.
بن هوبارد رئیس دفتر استانبول است که ترکیه و مناطق اطراف آن را پوشش خبری میدهد.
فرناز فصیحی رئیس دفتر تایمز در سازمان ملل متحد است و پوشش خبری این سازمان را بر عهده دارد. او همچنین ایران و کشاکش بین ایران و اسرائیل را پوشش خبری میدهد. او در نیویورک مستقر است.
کریستینا گلدباوم رئیس دفتر افغانستان و پاکستان تایمز است.
اندیشه نو: استفاده از تمام یا بخشهایی از این مطلب با ذکر منبع بدون مانع است.
سه شنبه ۴ دی ۱۴۰۳