به مناسبت یکصدمین سال نگارش «امپریالیسم، بالاترین مرحلهی سرمایهداری» اثر لنین، کنفرانسی بینالمللی تحت عنوان «امپریالیسم و امپراتوری در قرن ۲۱» در تاریخ دوازدهم اکتبر 2016 از سوی آکادمی علوم روسیه ـ انستیتو اقتصاد، بنیاد رزا لوگزامبورگ شعبهی مسکو، بخش اقتصاد دانشگاه مسکو، و مجلهی «آلترناتیوز»، در محل آکادمی در مسکو برگزار شد. در این کنفرانس تعدادی از اعضا و اعضای وابسته به آکادمی علوم روسیه، و استادانِ دانشگاههای مسکو و سنت پترزبورگ، همراه استادانی از امریکا، انگلستان، آلمان، کوبا، بِلا روس و چند کشور دیگر اروپای شرقی شرکت داشند. من نیز از کانادا به کنفرانس دعوت شدم.
کنفرانس متشکل از دو جلسهی عمومی و چهار میزگرد بود. دو جلسهی عمومی مشخصاً به «امپریالیسم بالاترین مرحلهی سرمایهداری، یکصد سال بعد» اختصاص داشت و ۱۲ مقالهی اصلی کنفرانس در آنها ارائه شد. من مقالهی «امپریالیسم نولیبرال؛ تازهترین مرحلهی سرمایهداری»، را که متن فارسی آن قبلاً منتشر شده است، در دومین جلسهی عمومی کنفرانس ارایه کردم. میزگردها با شرکت ۳۲ استاد و پژوهشگرِ دیگر بهطور همزمان برگزار شدند و بهترتیب به موضوعهای «واقعیتهای امپراتوری جدید، و روش مطالعهی آن»، «امپریالیسم نو و بومشناسی»، «امپریالیسم نو و نارضاییها»، «امپریالیسم نو و ویژگیهای آن»، پرداختند. برخلاف دو جلسهی عمومی که سخنرانیها ترجمه میشد، میزگردها متأسفانه بهتمامی به زبان روسی بودند.
صِرفِ برگزاری چنین کنفرانسی از سوی اقتصاددانانِ چپ روسیه در فضای راست حاکم بر کشور و تمامیِ نهادهای دولتی و غیر دولتی آن، حادثهی مهمی بود. با آنکه مرور تمامی مباحث طرح شده در کنفرانس در اینجا ممکن نیست ـ و قرار است مجلهی علمی آلترناتیوز، وابسته به بخش اقتصاد سیاسی دانشگاه مسکو مقالات اصلی کنفرانس را به روسی و انگلیسی منتشر کند ـ در اینجا به مهمترین نکات طرحشده اشارهای گذرا میکنم.
تأکید تمامی سخنرانان اصلی بر صحت بنیان اصلی تز لنین در مورد امپریالیسم و ارتباط مستقیم آن با نظام سرمایهداری بود. هریک از سخنرانان به درجات مختلف، بر تغییر و تحولهای سرمایهداری در یک قرن گذشته و چگونگی مصداق ویژگیهای پنجگانهی لنین در امپریالیسم قرن بیستویکم اشاره داشتند. پارهای بهدرستی اطلاق «بالاترین مرحلهی سرمایهداری» را در یک قرن پیش غیردقیق میدانستند و تداومِ تحولات سرمایهداری را تأیید میکردند. تأکید چند سخنران بر مفهوم «مرکز/پیرامون» و اهمیت کشورها و مناطق عقبمانده برای بقای سرمایهداری بود. در این زمینه بحثهایی صورت گرفت. استدلال من این بود که آمارهای سرمایهگذاریهای خارجی که با بهاصطلاح «سرمایهی مازاد» و «صدور سرمایه» مربوط میشوند، تأییدکنندهی این نظرها نیست و نشان میدهد که سرمایهداری هنوز هم امکان انباشت در مراکز اصلی را داراست، و نه هنوز به «پوسیدگی و گندیدگی» (در نظر لنین) رسیده، و نه آنکه تنها راه بقایش دستاندازی بیشتر به مناطق پیرامونی (مورد نظر رُزا لوگزامبورگ و امروزه بهنوعی هاروی) است. این نکته انکارِ اهمیت فوقالعادهی مناطق و بازارهای پیرامونی، با نرخ استثمار و بازده سرمایهگذاری بسیار بالای آنها نیست، بلکه رد دلایل ارایهشده برای صدور سرمایه است. سؤال مشخص من با اتکا به آمارهای موجود، که بسیار مورد توجه قرار گرفت، این بود که اگر کشورهای پیشرفته (مراکز) سرمایهداری امکان جذب سرمایهی مازاد خود را ندارند و ناچار به صدور آن هستند، چرا جذبکنندهی عمدهی سرمایههای مازادِ صادرشدهی دیگر کشورهای سرمایهداریاند؟ (گفتنی است بیشترین میزان سرمایهگذاری خارجی در کشورهای پیشرفته، بهویژه امریکا، و کمترین میزان سرمایهگذاری خارجی در عقبماندهترین منطقه یعنی قارهی افریقا است.)
چند سخنران به اهمیت تجربهی سوسیالیستی در شوروی پرداختند و به کسانی که این تجربه را بدون توجه به دستاوردهایش در روسیه و در جهان بهسادگی رد میکنند، ایراد داشتند. در سخنرانی پایانی کنفرانس، آلکساندر بوزگالین، سردبیر مجلهی «آلترناتیوز» و مجلهی «مسایل اقتصاد سیاسی»، از طرف میزبانان کنفرانس از شرکتکنندگان تشکر کرد. او بر این نکته تأکید کرد که کتاب ارزشمند لنین بهدرستی نقش سرمایهداری انحصاریِ یک قرن پیش را مورد تحلیل قرار داد، و با عطف به بحثهای سخنرانان، اشاره کرد که امروزه شاهد تغییر و تحولات بسیاری در سرمایهداری هستیم که نظریهها و تحلیلهای جدیدی را میطلبد.
نکتهای که در بحث اغلب سخنرانان روس قابلتوجه بود، نگرانی عمیق آنها از درگیریهای امپریالیستی اخیر و خطر آغاز دوبارهی جنگ سرد بود. انتقادهای محتاطانهای نیز از سیاستهای روسیه مطرح شد که با اعتراض یکی دو نفر، که پیدا بود از عناصر دستگاهاند، مواجه شد. همچنین باخبر شدیم که در یکی از میزگردها درگیری جدیتری رخ داده بود.
شرکت در این کنفرانس و مشاهدهی حواشی آن احساس دوگانهای را در من بهوجود آورده بود. از یکسو خوشحال بودم که در کنفرانسی شرکت میکردم که به موضوعی و نویسندهای اختصاص داشت که بخش بزرگی از زندگی مرا از جوانی تحت تأثیر قرار داده، و بهرغم فاصلههای ایجاد شده، کماکان احساسی عاطفی به آنها داشتم. اما بسیاری از مشاهداتم یادآور یک شکست بزرگ، با هزینههای بسیار بود. هتلی که برای ما گرفته بودند در «لنینیسکی پراسپکت، بزرگخیابان لنین» و در جوار میدانی قرار داشت که مجسمهی بزرگ لنین در آن سر برافراشته بود. نام نزدیکترین ایستگاه مترو نیز «اکتبر» بود. تصاویر سنگی بسیاری از لنین را بر در و دیوارها و ورودی پارکها میدیدی. حتی هنوز بر بالای برجهای کرملین ستارههای سرخ از چهار سو بر فراز شهر بزرگ مسکو نمایاناند. با این همه، نه از لنین خبری بود، نه از آنچه که او به ساختناش برخاست. امروز، ضلع مقابل مقبرهی لنین در میدان سرخ، مقر تمامی بوتیکهای بینالمللی است. نشانههای سرمایهداری افسارگسیخته با اختلافهای بسیار آشکار طبقاتی بهوضوح دیده میشد.
در خیابانها تنها اتوموبیلهای اروپایی، ژاپنی، و امریکایی را (که البته تمامی آنها تحت لیسانس شرکتهای چندملیتی در روسیه ساخته میشود) میتوان دید. بهندرت یکی دو اتوموبیل بدقیافهی لادا یا ولگا را میتوان مشاهده کرد. عجیب است که کشوری با آن همه توان صنعتی که در صنایع فضایی و نظامی نشان داده، نتوانست یک صنعت اتوموبیل را توسعه دهد.
اما غمانگیزترین وجه این سفر، وضع و سرنوشت بخشهایی از آکادمی علوم بود. ساختمان بزرگ انستیتو اقتصاد که کنفرانس در آن برگزار میشد و زمانی در گذشتهها از مهمترین نهادهای آکادمی علوم شوروی و از مراکز پرنفوذ علم و دانش کشور بود، حال وضعیت یک ساختمان فرتوت جهان سومی را پیدا کرده که سخت نیازمند تعمیر و نوسازی است.
پس از جلسات عمومی فرصتی بود که با الکساندر بوزگالین، که از مارکسیستهای برجستهی امروز روس است، گفتوگویی داشته باشم. از او پرسیدم سرنوشت «انستیتو مارکسیسم ـ لنینیسم» چه شد؟ در پاسخ گفت «همه را به خیابان ریختند و تنها تعدادی را به جاهای مختلف نقل و انتقال دادند». این انستیتو تاریخ پرافتخاری داشت. در ۱۹۱۹ تحت عنوان «انستیتو مارکس ـ انگلس» آغاز به کار کرد و مهمترین کارش جمعآوری و انتشار مجموعه آثار مارکس، انگلس و لنین و دیگر نامآوران سوسیالیست جهان بود. در دوران استالین زیر ضرب قرار گرفت، بعداً در «انستیتو لنین» ادغام شد و به «انستیتو مارکس ـ انگلس ـ لنین» تغییر نام داد. با درهمپاشی نظام سوسیالیستی شوروی در ۱۹۹۱، انستیتو منحل شد، و بخشهایی از آن به آرشیو تاریخ دولت روسیه منتقل گشت و هم اکنون ریاست آن را یک سوسیالدموکرات برعهده دارد، و عملاً تعطیل است.
از بوزگالین که رییس بخش تئوری اقتصاد و اقتصاد سیاسی دانشگاه مسکو نیز هست، دربارهی وضعیت تدریس مارکسیسم پرسیدم. پاسخاش این بود که هیچ یک از درسهای ما رسماً عنوان مارکسیسم ندارد، اما محتوای درسهای مورد نظرمان مارکسیستی است. پرسیدم آیا این به دلیل محدودیتهای دولت و دانشگاه است یا عدم جذابیت برای دانشجویان؟ پاسخ داد بهنوعی هر دو عامل درکارند. مطرح میکرد که در این مورد ما با یک فاصلهی نسلی روبهرو هستیم؛ یکی نسل مارکسیستهای ۶۰ و ۷۰ ساله، و دیگری مارکسیستهای جوان ۲۵ و ۳۰ ساله. برای پر کردن این فاصله گهگاه کنفرانسهایی برگزار میشود که در آنها تنها جوانترها مقالات خود را عرضه میکنند، و مسنترها تنها نقش نقد و مرور مقالات را بر عهده دارند. از یکی از استادان اقتصاد جوانتر که میزبان من تعیین شده بود در مورد ترکیب استادان اقتصاد از نظر دیدگاهی پرسیدم. همانطور که انتظار داشتم، پاسخاش این بود که غالب آنها اقتصاددانان متعارف نوکلاسیک، نولیبرال، و اقلیتی از آنها نو- نهادگرا هستند. با این حال اقتصاددانان مارکسیست هم اینجا و آنجا کماکان حضور دارند و با توجه به بحرانهای اخیر سرمایهداری که سخت دامان روسیه را هم گرفته، توجه بیشتری را به خود جلب میکنند.
با این حال، با خاطره ای بسیار مثبت از این سفر بازگشتم. احساسم این بود که با آنکه تجربهی سوسیالیستی شوروی بهدلایلی واضح شکست خورده، اما آرمان سوسیالیستی نمرده، آرمان سوسیالیستی مردنی نیست، آنهم برای مردم بافرهنگ روس. تعدد گالریها، موزهها، سالنهای کنسرت و کتابخانهها در هر گذرگاه جالبتوجه است. در مقابل موزه/گالری «تِرِد یاکوف» مربوط به هنرهای قرن بیستمِ روسیه، که قطعاً یکی از غنیترین و دیدنیترین گالریهای جهان است، صفی بسیار طولانی را دیدم از جمع بزرگی از مردم در انتظار نوبت برای دیدن نمایشگاه یک نقاش روس. از ظاهر آنها معلوم بود که اغلب آنها مردمان عادی، و نه لزوماً فقط از طبقهی متوسط و مرفه، بودند. احساسم این بود که بیتردید این مردم بافرهنگ سزاوار و شایستهی نظامی بهترند از آنچه اکنون بر آنها حاکم است. در ورودیهی پارک بزرگِ محل گالری در کنارهی رود مسکو، مجسمهی عظیمی از دوران گذشته ، تجسم زنان و مردانی پرغرور و پرامید را نشان میداد. نامش «پیروزیِ کار و صلح در زمین» بود، که با همهی شکستها و عقب گردها، کماکان پیامی امیدبخش برای آینده است.
سایت نقد اقتصاد سیاسی