بعد از چند دقیقه معطلی، یک نفر از اتاق بیرون میآید. یک تکه کاغذ را نشانم میدهد و میگوید این متن را با ادبیات خودتان بنویسید و امضا کنید تا رتبه شما برقرار شود. روی کاغذ چند جمله با عجله و بدون رعایت نکات نگارشی نوشته شده. خلاصهی جملاتاین است: من باید تعهد بدهم که شئوناتاسلامی را رعایت میکنم، علیهمسئولین کشور موضعگیری نمیکنم، در کانونهای صنفی غیرقانونیعضو نمیشوم و در تجمعات غیرقانونیشرکت نمیکنم.
در حال نگاه کردن به جملات روی کاغذ هستم که کارمند حراست یک کاغذ A4 به دستم میدهد و میگوید چیز خاصی نیست. این تعهد پیش خودمان میماند و قرار نیست کسی بفهمد. در دلم میگویم مهم این است که خودم میفهمم چه چیزی را امضا کردهام و چه کسی مهمتر از خودم؟! پس از امضای این کاغذ با سرزنش خودم چه کنم؟ دو سال بازداشت و زندان و پابند و آنهمه هزینه روحی و روانی و مالی و آنهمه فشار به خانواده را تحمل نکردهام که الان با امضای یک تعهد همه را به باد بدهم. سعی میکنم با کارمند حراست بحث کنم. میدانم کار بیهودهای است و تصمیم از بالا گرفته شده و او فقط مامور است و معذور، اما راه دیگری ندارم. میخواهم قبل از اینکه با گفتن “نه” از اتاق بیرون بیایم همهی تلاشم را برای بیدار کردن وجدانش بهکار گیرم. به پابندم اشاره میکنم و میگویم من برای این پولی که الان در جیب شماست هزینه دادهام اما خودم برای گرفتن این پول باید تعهد بدهم؟! خودتان خندهتان نمیگیرد؟ باید میگفتم با دیدن این پابند شرم نمیکنید؟ اما نمیگویم. تلاش میکنم خشمم را فرو دهم تا از مسیر منطق خارج نشوم. میگویم رتبهبندی، قانونِ مصوب مجلس و حق همهی معلمان است. مگر شما از همهی معلمان تعهد گرفتهاید؟ میگوید آنها مرتکب جرم نشدهاند. میگویم اولا تجمع جرم نیست. ثانیا اگر آن تجمعات نبود هرگز رتبهبندی تصویب نمیشد. شما دارید بابت کاری از من تعهد میگیرید که باعث افزایش حقوق شما و دیگر معلمان شده است. این تناقض نیست؟! میخندد. وجدانش و عقلش حرف مرا تایید میکند ولی او فقط یک مامور است و معذور. میگوید سخت نگیرید. در استان فارس همه امضا کردهاند. فقط شما ماندهاید و یک نفر دیگر. اسم یک همکار زن را به زبان میآورد. در دلم با غرور تکرار میکنم. فقط دو زن امضا نکردهاند! فقط دو زن باقی ماندهاند!
برایش استدلال میکنم که رتبهبندی حق قانونی من است و من برای گرفتن این حق، گدایی نمیکنم. چرا باید تعهد بدهم که شئونات اسلامی را رعایت میکنم؟ مگر در سی سال گذشته رعایت نکردهام؟ چرا باید تعهد بدهم که از مسئولین انتقاد نمیکنم؟ مگر مسئولین جزء مقدسات هستند؟ من ناچارم به دیوان عدالت شکایت کنم. شانهاش را بالا میاندازد و میگوید شکایت کنید. ما کار غیر قانونی نکردهایم.
پس از شنیدن داستان تعهد، همکاران با خواهش و التماس از من میخواهند که امضا کنم تا حقم ضایع نشود. میدانم که این نصیحت از سرِ دلسوزی است و نیز میدانم که این کاغذ تعهد هیچ ارزش قانونی ندارد. اما این را هم میدانم که آنها میخواهند با گرفتن تعهد، ما را تحقیر کنند و انتقام تجمعات باشکوه خیابان را بگیرند.
اگر کانونها و انجمنهای صنفی سراسرکشور، با قدرت در مقابل این روندظالمانه و غیرقانونی حراست آموزش وپرورش میایستادند و از معلمانِ محروماز رتبه، حمایت میکردند هیچمعلمی برای برخورداری از حقوق ناچیزرتبهبندی، مجبور به دادن تعهد نمیشد.
دادن بالاترین رتبه به فعالینِ صنفیِمحروم از رتبه و پرداخت حقوق مربوطبه آن به صورت ماهانه از طرف معلمینهر استان، یکی از این حمایتها بود.
ما برای برقراری حاکمیت قانون راهی به جز نه گفتن به کسانی که سلیقههای شخصی خود را در اجرای قانون اعمال کردهاند نداریم. اما بدون وجود کانونهای قوی و جامعهی آگاه و دغدغهمند، این نه گفتنها در حیطهی تصمیمات شخصی باقی میماند و تاثیرگذاری لازم را ندارد.
موضوع رتبه بندی، فارغ از نتایج مادیِ آن، میدانِ تمرینِ مقاومت مدنی برای معلمان است. آیا آنها میتوانند ابزار فشار حاکمیت بر معلمانِ فاقد رتبه را بی اثر کنند؟ یا اینکه فقط به نصیحتهای دلسوزانه ادامه میدهند تا هر کسی با توجه به میزان تحمل خود، یک تصمیم شخصی بگیرد؟ امیدوارم جامعه معلمان از این آزمون سربلند بیرون بیاید.
منبع: کانال انجمن صنفی معلمان فارس