هفت دختربچه و سه پسربچه که همرا مادرانشان حبس میکشند، جز بند و حیاط و چند دفتر نقاشی، وسیلهای برای بازی ندارند. مادرانی که دستشان به دهنشان برسد، گاهی برایشان اسبابی برای بازی جور میکنند و آنها که ندارند، هیچ.
افسانه اینها را از پشت خط تلفن زندان و درحالیکه صدایی مدام تکرار میکند «تماسگیرنده زندانی است»، با اندوه فراوان تعریف میکند: «اینجا مهدکودک هنوز هست اما در این دو سال و خردهای فقط دو بار تونستم با بچهم برم اونجا. از مهد استفادهای نمیشه. معمولاً درش بستهس. یک سری وسایل میارن و میبرن ولی درش همیشه باز نیست که بچهها بتونن برن داخل و بازی کنن. باز هم باشه فایدهای نداره. بچه منِ مادری که همه وجودم پر از درده، بچهم چه بره مهدکودک چه نه، فرقی نداره. شاید برای بچه فرق داشته باشه ولی من حوصله ندارم.»
نخستینبار، سال ۱۳۹۳ بود که شهیندخت مولاوردی، معاون وقت امور زنان و خانواده رئیسجمهوری خبر داد قرار است مهدکودک زندان زنان قرچک که تنها زندان تمامزنانه ایران است افتتاح شود؛ مهدکودکی که حالا زنان زندانی میگویند فقط در زمان بازدیدهای رسمی باز میشود و بعد بسته. در این مهدکودک مربی خاصی وجود ندارد و آموزشی هم به بچهها داده نمیشود. افسانه میگوید: «اگر برای بچهها آموزش باشه، از وسایل بازی بهتره. اگر هم قراره وسایلبازی بیارن، آموزشی باشه که بچه چهارتا چیز یاد بگیره. الان هیچ آموزشی برای بچهها وجود نداره. اگه مادری خودش چیزی بلد باشه و حوصله داشته باشه، به بچه یاد میده، اگرنه هم که هیچ.»