«در کوله سربازان خارجی، دموکراسی یافت نمی شود».
عده ای در نقد این گزاره می گویند، چرا آلمان پس از جنگ جهانی از نازیسم رهایی یافت و دموکراسی شد؟چرا ژاپن بعد از بمباران اتمی و تسلیم توسعه یافته و دموکراتیک شد؟ این پرسش از اساس خطاست؛ چرا که به دام « کانتکست پریشی» گرفتار شده.
ایران کجا؟ آلمان کجا؟ خاورمیانه کجا؟ اروپا کجا؟ شرایط ما چه نسبتی با شرایط ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم دارد؟ آلمان و ژاپن سالهای هزار و نهصد و چهل کجا؟ ایران سالهای دوهزار و بیست کجا؟
نتیجه نسخه « جنگ» را باید در سرنوشت افغانستانی دید که فتح شد و دموکراسی لرزانی در آن مستقر شد، اما در نهایت به طالبان هدیه شد. سرنگون شده، بدون مزاحمت بازگشت.
سوای انبوه کشته های پس از فتح عراق در حمله بوش، آیا کشوری که هر قوم و مذهبی بر اسب مراد خود سوار شده را میتوان دموکراسی نامید؟
جنگ، عراق با ثبات هدیه نداد، اگر دخالتهای قدرتهای غربی و همسایه ها نبود، امروز پرچم داعش جای پرچم عراق بود.
« جنگ» در خاورمیانه اگر محدود باشد، تقویت کننده دیکتاتوری است، چرا که دیکتاتوری، بر فضای امنیتی سوار میشود و دموکراسیخواهی را بیشتر و شدیدتر سرکوب میکند. اگر جنگ فراگیر باشد و به سقوط منجر شود، هیچ تضمینی برای ممانعت از بازتولید استبداد نیست. ضمن اینکه دموکراسی بر بستر « ثبات» رشد میکند، و جنگ حامل ناامنی و جولان ترور خواهد شد.
در نتیجه وقتی در مذمت « جنگ طلبی» می گوییم، متناسب با شرایط ایران حرف میزنیم و کلی سخن نمیگوییم.
جنگ یا استبداد را تقویت میکند یا ناامنی و بی ثباتی را. برای همین، « جنگ طلبی»، علیه جنبش های مدنی دموکراسیخواه، تقویت کننده استبداد است یا مولد هرج و مرج و بی ثباتی.