Skip to content
ژوئن 22, 2025
   ارتباط با ما       در باره ما       فیسبوک       تلگرام   

احترام به تفاوت اندیشه، همیاری و تلاش مشترک در راه تحقق آزادی

  • خانه
  • ایران
  • جهان
  • ویژه اندیشهٔ نو
  • اجتماعی
    • زحمتکشان
    • جوانان و دانشجویان
    • زنان
  • اقتصادی
  • فرهنگی – ادبی
  • محیط زیست
  • تاریخی
  • فلسفی
  • دیدگاه‌ها
  • Home
  • بررسی زن، زندگی، آزادی و جنبش دانشجویی با توجه به تجربه اعتراضات 1401
  • ایران
  • جوانان
  • نوار متحرک

بررسی زن، زندگی، آزادی و جنبش دانشجویی با توجه به تجربه اعتراضات 1401

آنچه ارتباط درست میان فعالین و دیگر دانشجو‌ها را رقم می‌زند، درک درست مبارزه و تلاش برای متشکل‌کردن خواسته‌ها و کنش‌های افراد به جهت دستیابی به اهداف مشترک است. حال که دو سال از جنبش مهسا می‌گذرد و ضعف تشکل‌یابی نیز به خوبی دیده می‌شود، باید گفت که ضمن تلاش برای گسترش کنش‌های خرد سیاسی و صنفی و تلاش برای متشکل‌کردن آن‌ها، باید سعی شود که ارتباط بین فعالین، دانشجویان و جامعه قوی‌تر شود تا شاید شرایط بهتری برای عبور از جمهوری اسلامی و دست‌یابی به زندگی بهتر فراهم شود. 

دو سال از شروع جنبش زن، زندگی، آزادی می‌گذرد. طی اعتراضات دو سال گذشته، معترضین به حاکمیت، بیش از 100 روز اعتراض را رقم زدند. این مسئله، نمود گستردگی دامنه مخالفان و عمق خشم آن‌ها از حاکمیت است. با گذشت دو سال از اعتراضات، این جنبش تاثیری شگرف بر تمامی ابعاد زیست اجتماعی ما گذاشته است، به قدری که زندگی روزمره اکثر ما دچار تغییر شده است و این موضوع در جای‌جای خیابان قابل مشاهده است. 

در مواجهه با این مقاومت و مبارزه و به جهت مقابله با مطالبه حقوق اولیه ما، نیروهایی داخل حکومت شکل گرفت که دغدغه اصلی‌شان، ابداع شیوه‌های نوین سرکوب است. مصداق بارز آن سر بر آوردن طرح‌هایی موسوم به طرح نور یا استقرار حجاب‌بانان در سطح شهر است. این تلاش برای سلطه بر مردم، واکنشی بر مقاومت مردم است. این موضوع نشان می‌دهد که حاکمیت در مواجهه با قدرت و مقاومت مردم، ناچار است به طور پیاپی شیوه‌های سلطه خود را دگرگون سازد.

تا قبل از این جنبش، شاید گستردگی اعتراضات مردم و تمایل عبور از جمهوری اسلامی، تا این حد مشخص نبود. شاید بسیاری از مردم نمی‌دانستند که آیا جامعه پذیرای عبور از جمهوری اسلامی هست یا نه. با این حال، جنبش به ما نشان داد مردمی مستاصل و ناامید، که در ظاهر از هر تلاشی برای تغییر دست کشیده بودند و سرکوب و محدودیت‌هایی که روزانه بر زندگی آن‌ها اعمال می‌شد را پذیرفته بودند، به ناگاه دست به چنان رشادت‌ها و فداکاری‌هایی زدند که پیش از آن قابل تصور نبود. معترضان، اختلافات خود را کنار گذاشتند و صمیمت و همدلی مثال‌زدنی‌ای در بین آن‌ها شکل گرفت. جامعه‌ای که افقی پیش روی خود نداشت، آماده عبور از جمهوری اسلامی بود. نظرسنجی موسسه گمان در رابطه با نگرش ایرانیان به اعتراضات سراسری 1401، که بر اساس یافته‌های آن، 81 درصد از پاسخ‌دهندگان داخل کشور به جمهوری اسلامی «نه» گفتند، گواه این مسئله است.

با نگاه به اعتراضاتی که پیش از جنبش مهسا رخ داده بود، می‌توان گفت که اعتراضات سال‌های 78، 88 و 96، لزوما انقلابی نبودند. اعتراضات 98 با چنان سرعت و قساوتی سرکوب شد که نتوانست ادبیات و شعارهای خود را پرورش دهد و منسجم شود. آنچه جنبش زن، زندگی، آزادی را متمایز می‌کند، این است که نه تنها نشان داد مردم ایران پذیرای عبور از جمهوری اسلامی هستند، بلکه به دلیل تداومش توانست شعارها و ادبیات خاص خود را، هرچند ناپخته و ناقص، پرورش دهد. تداوم جنبش و شعار آن، که توانایی همه‌شمول بودن را داشت، باعث شد اقشار و گروه‌های مختلف، هر چند دیر و پراکنده، به آن ملحق شوند و از آن حمایت کنند. جنبش، گنجینه‌ای از تجربیات و آموزه‌ها را برای ما به ارث گذاشت. شگفت‌انگیز است که جنبش‌های انقلابی، با چنان سرعت و عمقی به تجربه‌ی جمعی ما اضافه می‌کنند که هرگز در دوران به اصطلاح صلح، ممکن نیست. 

هدف اصلی ما در این متن، بررسی کلی جنبش و به ویژه تجربه دانشگاه، به عنوان بخشی از جنبش است؛ یعنی بررسی دانشگاهو جو عمومی جامعه‌ای که جنبش دانشجویی در آن پرورش یافت. مقصود ما، وقایع‌نگاری یا توصیف نیست، بلکه ارائه نقدی است بر جنبش و چرایی شکست‌ها و کاستی‌های آن، بازنگری و چگونگی مواجهه با مسائلی که هنوز هم سایه‌شان ما را شکار می‌کند و در نهایت، برداشتن قدمی مثبت در راستای عبور از رخوت و ناامیدی‌ای که مجددا پس از جنبش، به جامعه بازگشته است.

امید است در آینده دیگر گروه‌های اجتماعی نیز هر چه بیشتر در مورد تجربه خود سخن بگویند. چرا که تا گذشته و علل شکست‌های خود را نفهمیم، پیروزی تنها یک رویا باقی خواهد ماند.

اهمیت فرهنگی و انقلابی شعار زن، زندگی، آزادی

   همانطور که پیش‌تر اشاره کردیم، یکی از عواملی که جنبش زن، زندگی، آزادی را از بقیه جنبش‌ها متمایز می‌کند، این است که توانست ادبیات، شعارها و فرهنگ خود را بسازد. جنبشی که ادعای مترقی بودن دارد، نمی‌تواند به چارچوب اجتماعی پیشین بسنده کند. خواه هدف آن انقلاب باشد، خواه اصلاح. شعار جنبش، از این جهت انقلابی بود که توانست سلطه فرهنگی حاکمیت را تمام قد نشانه رود و به جهانیان نشان دهد آنچه به ظاهر فرهنگ ایران است، نه تنها مطابق با خواست و فرهنگ عمده مردم نیست، بلکه از طرف حاکمیت القا شده است و ضرورت بازتولید روابط قدرت در جمهوری اسلامی، آن را ایجاب می‌کند. اینکه حاکمیت از کشف حجاب زنان، این چنین به وحشت می‌افتد، نشانگر آن است که مسئله به‌ظاهر فرهنگی، کاملا سیاسی‌ست. 

حاکمیت، که تا پیش از این جنبش، هرگاه به مسائل معیشتی اعتراض می‌شد، تحریم‌ها را بهانه می‌کرد، به محض شروع جنبش گفت: “پس مسئله اقتصادی چه می‌شود؟ مگر حجاب اولویت ماست؟” هر چند همه این‌ها بهانه است و سال‌هاست که نخ نما شده، اما در عین حال نشان‌گر مسئله مهمی است. مبارزه در جبهه فرهنگ، برای رسیدن به انقلاب سیاسی کافی نیست. جنبشی که به معنای واقعی کلمه، انقلابی‌ست، باید بتواند تمامی ابعاد درهم‌تنیده ستم را نشانه رود. به عبارت دیگر، مبارزه تحول‌خواهانه، جنگ در همه‌ی جبهه‌ها و با همه‌ی مسائل پیش رو را طلب می‌کند. آیا می‌توان فقر را نشانه گرفت بدون اینکه به دین و فرهنگی، که آلت دست حاکمیت برای توجیه سیاست‌هایش است، پرداخت؟ آیا می‌توان فرهنگ را نشانه رفت بدون اینکه متوجه باشیم نهادهایی که فرهنگ را بازتولید می‌کنند، در چارچوب قواعد اقتصادی مشخصی این کار را انجام می‌دهند؟ از اینجا بود که کاستی‌های جنبش یکی یکی آشکار می‌شد. جنبش به ما نشان داد که گروه‌های متعددی با خواسته‌ها و آرمان‌های متفاوت خواهان انقلابند. هر چند زن، زندگی، آزادی توانست به سرعت در شعار، همه‌شمول شود و بخش وسیعی از مخالفان را با خود همدل کند، اما در عین حال این شعار برای هر کس به‌گونه‌ای متفاوت تعبیر می‌شد. برای اینکه جنبش تکامل پیدا کند، تنها شعار کافی نیست. باید شعارها و آرمان‌های جنبش را دقیق‌تر کرد، بسط و تعمیم داد و سپس، آن‌ها را دوباره منسجم ساخت. این مسئله به خودی خود اتفاق نمی‌افتد و محقق شدن آن، نیازمند رهبری و تشکیلاتی است که بتواند اجماع حداکثری گروه‌های مختلف را بر سر مهم‌ترین مسائل ممکن کند.

جنبش بی‌سر

   بلافاصله پس از شروع جنبش، صحبت‌های فراوانی شنیدیم از آنان که با خوشحالی می‌گفتند: چه خوب که این جنبش رهبری ندارد. هر جنبشی که رهبری داشته باشد سرنوشتش همانند انقلاب 57 می‌شود! حال اگر از همین افراد بپرسیم که آیا جنبش‌ها نیازمند تشکیلات و سازمان‌دهی هستند، اکثریت‌شان با قطعیت خواهند گفت که حتما. آیا وجود تشکیلات و سازمان‌دهی، به معنای وجود نوعی رهبری نیست؟ آیا تشکیلاتی که از نظر سیاسی حرفی برای گفتن داشته باشد، پس از مدتی شکل حزبی به خود نمی‌گیرد؟ آیا این افراد مخالف تحزب هستند یا مخالف این هستند که نیروی سیاسی کاری در راستای تسخیر قدرت انجام دهد؟

این افراد یا نمی‌دانند، یا خود را به نادانی می‌زنند که حتی اعتراضات به ظاهر خودانگیخته، همیشه یا به صورت پنهان طرح‌ریزی می‌شوند یا در صورت تداوم، به سرعت نوعی از رهبری درون آن‌ها شکل می‌گیرد. همچنین این افراد متوجه نیستند که جنبش‌های خودانگیخته، بدون تربیت رهبران و تشکیلات خود نمی‌توانند از موضع نفی فراتر روند. درست است که هر جنبش انقلابی، در ابتدا، تنها با نفی‌های پیاپی است که می‌تواند به درستی مواضع خود را در برابر حاکمیت مشخص کند. درست است که «نه» گفتن گام اول است، اما به تنهایی دردی را از ما دوا نمی‌کند. همچنین، در ادامه جنبش دیدیم هنگامی که پرستش‌کنندگان قیام خودبه‌خودی، در حال یاوه‌گویی بودند، فرصت‌طلبان از تمام توان‌شان استفاده کردند تا با توجه به خلأرهبری ایجاد شده، مهره‌ مطلوب خود را به عنوان «وکیل‌الرعایا» یا «رئیس جمهور منتخب» به مردم غالب کنند. چنین مسائلی، برای افرادی که تاریخ جنبش‌ها را مطالعه کرده باشند، کاملا قابل پیش‌بینی است. انقلابی که رهبران خود را پرورش ندهد، به‌ناچار توسط دیگران غصب خواهد شد.

رهبری جنبش، گاها در چارچوب محدود “شخصیت فرهمند و کاریزماتیک” دیده می‌شود. این فهم بسیار ناقص است. همان‌طور که حاکمیت برای حفظ خود و سرکوب مردم، مجموعه پیچیده‌ای ازعوامل را به صورت متمرکز و غیرمتمرکز برنامه‌ریزی و بسیج کرده‎، جنبش‌ها هم نیاز دارند برای رسیدن به هدف، از نظر تشکیلاتی خود را تقویت کنند. راه برون‌رفت از این وضعیت، رهبری جمعی، به واسطه‌ی رهبری تشکیلات کارآمد است. منظور از تشکیلات، سازوکاری است که توانایی هماهنگ‌سازی، پرورش نیرو (در دو بعد فکری و عملیاتی)، برنامه‌ریزی، ایجاد اجماع بین مردم و نخبگان جامعه و در نهایت، ارائه بدیل داشته باشد. در دوره اعتراضات 401، منشور همبستگی و منشور 20 تشکل، سعی در ارائه خواسته‌های حداقلی و ایجاد یک اجماع کلی را داشتند. با این حال، منشور 20 تشکل به دلیل عدم بهره‌مندی از تشکیلات منسجم و پیگیر، نتوانست از گام اول فراتر رود. حتی پس از انتشار منشور و نقدهای فراوانی که به آن شد، اصلاحیه‌ای ارائه نشد. جریان معروف به «همبستگی»، به دلیل همراهی چهره‌های معروف و شناخته شده، در ابتدا توجه بسیاری را به خود جلب کرد. با این حال، برای پیشبرد اهداف، به بیشتر از چهره نیاز است. همچنین اجماع ابتدایی این چهره‌ها، با توجه به اینکه بر اساس توانایی این اشخاص در کار تشکیلاتی و سیاسی نبود، بسیار ضعیف و شکننده عمل کرد. به علاوه، هر نوع ائتلاف سیاسی، نیازمند مرزبندی‌های فکر شده است. مرزبندی‌هایی که به تمام گروه‌های موتلف امکان حرکت در کنار هم را بدهد، بدون این که در یک‌دیگر حل شوند یا اتحادشان به سادگی از هم گسیخته شود. سوال اساسی اینجاست که چنین مرزبندی‌‌ای در دنیای واقعی، تا چه حد امکان‌پذیر است؟

الزامات تکامل جنبش انقلابی

   در هیچ جنبشی، گروه‌هایی که در آن دخیل هستند، لزومااهداف و عقاید یکسانی ندارند. به همین جهت، برای ایجاد و حفظ انسجام در بیرون و درون این گروه‌ها، افزایش توانایی آن‌ها برای جلب نظر اکثریت مردم و مقابله با به حاشیه رفتن خواست‌های اساسی توسط سویه‌های بعضا ارتجاعی جنبش، به مرزبندی و اصول مشخصی نیاز داریم. در حال حاضر، در برخی دانشگاه‌ها، چه در فعالیت‌های رسمی چه در فعالیت‌های غیررسمی، جناح‌های لیبرال، سوسیال‌دموکرات و سوسیالیست با یک‌دیگر بر سر یک میز نشسته و تلاش در جهت همکاری‌ای حداقلی دارند. ایجاد و حفظ این اتحاد پویا، به هیچ‌وجه کار راحتی نبوده است. به دلیل وجود برخی تفاوت‌های بنیادی در اصول نظری و عملی، ایجاد شعار و ادبیات جامع و مانعی که در عین حال هم کارآمد باشد و هم اجماع اکثریت را داشته باشد، بسیار دشوار است. با این حال شرط موفقیت یک جریان، همه‌شمولی نسبی و محکم‌کردن پایه‌های ائتلاف شکننده‌‌ی نیروهای تحول‌خواه است. همانطور که در جنبش 401 مشاهده شد، تعدد نظرات درباره ماهیت جنبش، یکی از اساسی‌ترین نقاط اختلاف بود. درباره اینکه آیا جنبش منحصر به زنان است یا باید تمام گروه‌ها را در بر بگیرد، اینکه نقش طبقات در جنبش چیست یا اینکه آیا زن، زندگی، آزادی دغدغه‌ای محدود به طبقات بالای جامعه داشت و مسائلی نظیر آن، اختلاف نظرهای فراوانی وجوددارد. واضح‌ترین مثال برای این چنین اختلافاتی، شعار «مرد، میهن، آبادی» است. مسئله‌ی ارتجاعی یا پیشرو بودن این شعار و مسئله‌ی مفید یا مضر بودن سر دادن آن برای همبستگی گروه‌ها، مسئله‌ای است که همچنان اجماعی بر سر آن وجود ندارد. مرز پیشرو و ارتجاعی، چندان که به‌نظر می‌رسد مشخص نیست. در خود اجتماعات دانشجویی، بسیاری بر این باورند که شعار مذکور، ارتجاعی بود. در عین حال، بسیاری دیگر به دلایل مختلفی از پیشرو بودن این شعار دفاع می‌کنند. در طول جنبش، برخی از دانشگاه‌ها در ابتدا از این شعار استفاده کردند، اما بعد از مدت کوتاهی آن را کنار گذاشتند. برخی دیگر به استفاده از آن ادامه دادند و هنوز هم از آن دفاع می‌کنند. جامعه دانشجویی نیز، مانند جامعه ایران، بسیار متکثر است. تکثری که می‌‌تواند به شرط داشتن نیت اجماع، از نقطه ضعف یک جنبش وسیع به نقطه قوت آن تبدیل شود.

   با همه این اختلاف نظرها، ما در موضع‌گیری‌های پیشین خود، بر نقاط مشترک تاکید کردیم. به طور کلی می‌توان گفت پیروزی انقلاب برای ما، برپایی جمهوری‌ای دموکراتیک، جدایی دین از سیاست و برپایی آزادی بیان، کوتاه کردن دست گروه‌های ذی‌نفع(نظامیان، حوزه علمیه و ثروتمندان) از مداخله در فرایندهایانتخاباتی و در نهایت، الغای نهاد ولایت فقیه و سپاه پاسداران است. اینکه این اهداف برای ائتلاف کافی‌ست یا نه، اینکه شیوه حل مسئله گروه‌های مختلف برای مواجهه با این مسائل چقدر همگرایی دارد و اینکه آیا امکان بهبود و تعمیق این ائتلاف وجود دارد یا نه، تنها با گذشت زمان و در گرفتن گفت‌وگویی همه‌جانبه بین نخبگان و مردم معلوم خواهد شد.

اهمیت تشکیلاتی جنبش دانشجویی در طول زن، زندگی، آزادی

دانشگاه یکی از مهم‌ترین ارکان نه تنها جنبش 401، بلکه هر جنبش اجتماعی است. در جنبش 401، دانشگاه و خیابان رابطه‌ای در هم تنیده داشتند و یک‌دیگر را تکمیل و تقویت می‌کردند. این تاثیر، به ویژه در دانشگاه‌هایی که نزدیک خیابان‌های پر رفت و آمد قرار داشتند، نمود واضح‌تری داشت؛ لذا نمی‌توان از بررسی آن غافل شد.

   برتری تاکتیکی اعتراضات دانشگاه در طول جنبش، پیوستگی و هزینه جسمی کمی بود که دانشجویان در طی مبارزات پرداخت می‌کردند. نقطه ضعف اصلی آن، امکان نیروی امنیتی برای رصد مداوم دانشجویان و استفاده از فشارهای روانی بر دانشجو و خانواده وی بود. از کاستی‌های جنبش دانشجویی طی اعتراضات، می‌توان به ضعف نیروهای معترض هر دانشگاه در برقراری ارتباط با یک‌دیگر و تشکیل یک حرکت جمعی و هماهنگ اشاره کرد. دلیل این ضعف، تشکیلات بسیار نحیف، بی‌تجربه، نامنسجم و نامنظم درون دانشگاه‌ها و هزینه سنگین ائتلاف رسمی برای دانشجویان است. به همین جهت، هنوز هم به ناچار بسیاری از اقدامات باید در خفا و پشت‌پرده طرح‌ریزی شوند و این موضوع، امکان ایجاد پیوند قوی میان جامعه، بدنه دانشجویی و تشکیلات انقلابی را بسیار سخت می‌کند. از دیگر ضعف‌های جنبش دانشجویی که حتی به کلیت جامعه بر می‌گردد، نبود امکان تحزب است. نهادهای اداری و امنیتی دانشگاه، از هر جهت امکان فعالیت سیاسی را از دانشجویان سلب یا آن را به شدت محدود و مشروط می‌کنند. نبود تشکیلات حزبی چه در دانشگاه چه بیرون آن، ائتلاف گسترده و اصولی را تا حد زیادی دشوار می‌سازد؛ چرا که ائتلاف نمی‌تواند بین چند فرد اتفاق بیوفتد. در این صورت، در هر لحظه، خطر مصادره به مطلوب شدن جنبش از سوی گروه‌های بانفوذ در رسانه یا مسئولیت‌ناپذیری رهبران گروه‌ها در قبال اعمال طرفداران‌شان وجود دارد.

با همه این مشکلات، دانشگاه هنوز هم اهمیت فراوانی دارد. فراموش نکنیم که مسیر مبارزه، گاه آشکار، گاه پنهان، گاه رسمی و گاه غیر رسمی است. برخی مواقع نیاز است با تمام قوا حمله کرد و در عین حال باید دانست چگونه عقب‌نشینی کرد. بزرگ‌ترین مزیت دانشگاه در این لحظه، امکان شبکه‌سازی، ترکیب کار صنفی و سیاسی، وجود فضای مناسب برای گفت‌وگو و در یک کلام، ساختن سنگر است. جنگ همیشه رو در رو و متحرک نیست و گاه فرسایشی می‌شود. گاه باید صبر کرد، سنگرهای خود را در تاریکی شب برپاداشت و در انتظار صبح نشست.

اما ساخت سنگر دقیقا به چه معناست؟ ما در نوشته‌هایپیشین خود، به توانمندسازی اجتماعی و اهمیت و الزام آن برای رسیدن به دموکراسی و آزادی اشاره کردیم. بررسی جنبش‌های سیاسی و اجتماعی از نقطه‌نظر تاریخی نشان می‌دهد که بازگرداندن قدرت به جامعه مدنی، فرایندی است که پیش از لحظه تحول آغاز شده و بعد از آن، تا سال‌ها ادامه دارد. انقلاب، اصلاح و هر نوعی از به کف آوردن قدرت دولتی، تنها می‌تواند این فرایند را تسریع کند و موانع را از میانبردارد. اما نمی‌تواند از مراحل تکامل یک جامعه جهش کند. لذا استیصال، سیاست‌زدگی و ناامیدی که در دوران پساجنبش شاهد هستیم، هر چند به دلیل هزینه‌هایی که دادیم تا حد زیادی طبیعی و قابل و درک است، اما بخشی از آن ناشی از آن دیدگاه افرادی است که معتقدند تا زمانی که جمهوری اسلامی بر سر کار است، هیچ تلاشی برای بهبود زیست خود معنادار نیست و در نتیجه حاضر نیستند هیچ قدمی(هر چند کوچک و هر چند محدود) رو به جلو بردارد. همین افراد در شرایطانقلابی، مدام دم از سازمان‌دهی می‌زنند. گویا نمی‌دانند که سازمان‌دهی یک‌شبه و بدون هیچ ریشه‌ای در جامعه مدنی،پدیدار نمی‌شود. باید دوباره تاکید کنیم که تحول‌خواهان، بدون متشکل‌شدن و بدون اطمینان از ریشه داشتن خواسته‌های‌شان در جامعه مدنی، محکوم به شکست خواهند بود. حل چالش‌هایی نظیر تعدد نظرات درباره شعارها و اهداف، مقابله با رخوت و استیصال و ساخت اتحادی پایدار، نیازمند زمان، تمرین و گفت‌و‌گو است و یک شبه نمی‌توان آن‌ها را حل کرد. در نتیجه سازمان‌دهی و تشکیلات، باید مدت‌ها پیش از لحظه بحرانی شروع به کار کرده باشد، تا بلکه در روز موعود بتواند با قدم‌های استوار در مسیر اهداف جنبش حرکت کند.

   از مواردی که می‌تواند به جهت سنگرسازی و آماده‌سازی برای اقدامات بعدی مفید واقع شود، پیوند مبارزات و کنش‌های خرد با یک‌دیگر است. ریشه مشکلات ما مسائل‌ کلان سیاسی است، با این حال نقطه عظیمت، همواره مسائل خرد و جزئی است. موضوع این است که همواره باید بین زیست روزمره و مبارزه و مقاومت در سطح کلان پیوند ایجاد کرد. مبارزات و کنش‌های خرد افراد، به هیچ عنوان موضوعی کم‌اهمیت نیست. افراد با کنش‌های خرد به جهت بهبود زیست روزمره خود یا حتی به جهت تلاش برای قدم برداشتن به سمت مبارزه، نقشی مهم ایفا می‌کنند. بروز و ظهور حرکت‌های جمعی قابل پیش‌بینی نیست. به همین علت، کنش‌های خرد و تلاش برای متشکل کردن آن‌ها ضرورتی وصف‌ناپذیر دارد.حرکات کوچک، به شرطی که هوشمندانه، ساختارمند و با مشارکت هر چه بیشتر اقشار و گروه‌های مختلف صورت گیرند، می‌توانند به تسهیل سنگرسازی‌ای که پیش‌تر ذکر شد، کمک کنند. پیش‌شرط این موضوع، مشارکت فعال دانشجویان در جنبش دانشجویی و نظارت و حمایت از کنش‌هایی است که تاثیرگذاری دانشجویان بر زیست روزمره‌شان را افزایش داده و پیوند اجتماعی بین دانشجو و جامعه را تقویت می‌کنند. همچنین لازم است که این کنش‌ها، از امتیازگیری‌های نمایشی و کوتاه‌مدت از مراجع قدرت پرهیز کنند.

برخی از دانشجویان، کنش‌های خرد، کنش‌های صنفی یا آموزشی را بی‌اهمیت و آن را انحرافی در راه مبارزه می‌دانند. باید گفت چنین تفکری از اساس غلط بوده و ناشی از درک ناقص آن‌‌ها از فرایند مبارزه است. بنا بر ضرورت، گاهی اوقات باید با تمام قوا حمله کرد و گاهی اوقات با کنش‌های خرد، سعی بر تسخیر فضاداشت. تلاش برای ایجاد حس مسئولیت‌پذیری و تشویق هر اقدامی که به جهت بهبود اوضاع حتی از طریق کنش‌های فردی به ظاهر کم‌اهمیت باشد، گام مهمی در راه مبارزه است. اگر فعالان بتوانند این موضوع را درک کنند و تلاش برای متشکل‌کردن این کنش‌ها داشته باشند، بسیاری از امور ناممکن، ممکن می‌شوند. چرا که بسیاری از درخواست‌های صنفی دانشجویان، به امور سیاسی گره خورده و مادامی که موانع سیاسی برطرف نشود، خواست صنفی نیز محقق نخواهد شد. این موضوع نشان می‌دهد که متشکل‌کردن این کنش‌های خرد حول پیوندهای اجتماعی موجود و افزایش قدرت از پایین، امری ضروری است.این خود راهی برای کاهش گسست اجتماعی و اطمینان از مصادره نشدن جنبش در آینده است. 

آنچه ارتباط درست میان فعالین و دیگر دانشجو‌ها را رقم می‌زند، درک درست مبارزه و تلاش برای متشکل‌کردن خواسته‌ها و کنش‌های افراد به جهت دستیابی به اهداف مشترک است. حال که دو سال از جنبش مهسا می‌گذرد و ضعف تشکل‌یابی نیز به خوبی دیده می‌شود، باید گفت که ضمن تلاش برای گسترش کنش‌های خرد سیاسی و صنفی و تلاش برای متشکل‌کردن آن‌ها، باید سعی شود که ارتباط بین فعالین، دانشجویان و جامعه قوی‌تر شود تا شاید شرایط بهتری برای عبور از جمهوری اسلامی و دست‌یابی به زندگی بهتر فراهم شود. 

تنها در چنین شرایطی است که در روزگار پساجنبشی که ناامیدی در بسیاری از ارکان زندگی رخنه کرده، می‌توان دوباره امکان‌هایی را پیش روی همگان گذاشت. مبارزه و آزادی تمرینی روزمره است و همین کنش‌های خرد و تلاش برای متشکل‌کردن آن‌ها به جهت پیوند اجتماعی، می‌تواند بار دیگر امکان دست‌یابی به آزادی را نمایان کند. 

Continue Reading

Previous: نامه‌ی مشترک انجمن علمی جامعه‌شناسی و سیاست‌گذاری اجتماعی و برنامه‌ریزی اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی در رابطه با مصوبات جدید دفترچه‌ی انتخاب رشته‌ی کنکور سراسری ۱۴۰۳
Next: آیا حراست دانشگاه مصونیت قانونی دارد؟
  • تلگرام
  • فیسبوک
  • ارتباط با ما
  • در باره ما
  • فیسبوک
  • تلگرام
Copyright © All rights reserved