اعلام موضع جمعی از دانشجویان درباره مسئله اعدام
مقاومت مدنی هر چند لازم است، اما پاسخی کافی به سرکوبهای جمهوری اسلامی نیست. باید یادآور شویم که از همان ابتدای تاسیس، جمهوری اسلامی همواره کمر به قتل فعالین مدنی و سیاسی بسته است. نمود چندین باره آن را پس از جنبش «زن، زندگی، آزادی» نیز دیدیم که بسیاری از جوانان مبارز به قتل رسیدند و هنوز هم تعدادی از فعالان از جمله «عباس دریس»، «شریفه محمدی»، «پخشان عزیزی»، «مجاهد کورکور» و نیز بسیاری افراد گمنام دیگر در معرض اعدام قرار دارند. این طور که پیداست قطار اعدام به این زودیها متوقف نخواهد شد.
نیروی سیاهی که جوانان را به کام مرگ میفرستد، همان نیروی سیاهی است که در طی این سالیان، تک تک ما را سرکوب کرده است. انزوای گروهها و اقشار مختلف در چنین شرایطی، بزرگترین نقطه ضعف جنبش آزادیخواهی است. لذا ضرورت دارد که یکدیگر را تنها نگذاریم، صدای هم باشیم و در عمل از تمام گروههای تحت ستم حمایت کنیم.
دانشجویان به عنوان بخش لاینفک جامعه، نه تنها وظیفه دارند پیوند خود را با جامعه حفظ کنند، بلکه باید این پیوند را گسترش دهند، و در کنار بقیه اقشار تمامیت سیستم را نشانه بگیرند. مبارزه و آزادی خواهی بخشی از هویت دانشجوست. بنابراین، در این متن تصمیم داریم به عنوان فرزندان این سرزمین به مقوله قتل حکومتی از دیدگاه دانشجو بپردازیم.
اعدام، قتلی از طرف حکومت با هدف قدرتنمایی و ایجاد رعب و وحشت در جامعه است. در شرایط فعلی، حاکمیت به سطحی از فقدان بدنه افراد موافق با خود رسیده که تنها راه چارهاش قدرتنمایی مستبدانه است. تا زمانی که این عدهی محدود در قدرت باقی بمانند، انواع تعارضات سیاسی از جمله اعدامهای گسترده ادامه خواهند یافت.
چرا مسئله اعدام اکنون بیش از پیش حائز اهمیت شده است؟ برای پاسخ به این پرسش، ابتدا باید بپرسیم ج.ا در چه شرایطی به سر میبرد و چه بحرانهایی آن را تهدید میکنند؟
۱. حاکمیت در داخل کشور، با بحران مشروعیت عمیقی مواجه است. نه تنها مخالفان آن روزبهروز در حال افزایشاند، بلکه موافقان آن نیز با کاهشی چشمگیر مواجهاند. برای اثبات این مدعا میتوان به درصد کم مشارکت در انتخابات اخیر و نیز ترکیب رایهای ریخته شده به صندوق رجوع کرد. از این رو، حاکمیت شدیداً در پی پیشگیری از یک جنبش قریبالوقوع است و نیاز دارد با سرکوب مخالفان خود به وحشیانهترین شکل، اقتدار پوشالی خود را به نمایش بگذارد.
۲. تمامی نیروهای نیابتی ج.ا در منطقه، در معرض خطر قرار دارند و حاکمیت دیگر قدرت تامین مادی این نیروها را ندارد. مثال بارزش گروه حماس است که جمهوری اسلامی از پس توان مالی و نظامی آن در نیامده است.
۳. حکومت با بحران جانشینی رهبری نیز مواجه است و قصد دارد حتی کوچکترین صدای غیرهمسو در این راستا را خفه کند.
اینها تنها گوشهای از بحرانهایی هستند که حاکمیت در شرایط فعلی با آنها مواجه است و تنها راهکاری که به ذهنش میرسد قتل حکومتی به جهت اثبات قدرتش است.
حق زندگی، یکی از بدیهیترین حقوق فردی است. «حاکمیت مرگ» جنایتکار بودن خود را با گرفتن این حق از افرادی نشان میدهد که یا با آن مخالفتی هر چند کوچک داشتهاند یا به دلایلی دیگر، از جمله وضعیت بد اقتصادی و فرهنگی، به بزه دچار شدهاند. نباید از این نکته غافل شد که جرایم غیرسیاسی نیز به نوعی سیاسی و برخاسته از شرایط موجود در جامعه و سیاستهای سراسر اشتباه سیستم در قانونگذاری و حکومت کردن هستند.
نامهی زندانیان زیر حکم اعدام در زندان قزلحصار، به تاریخ هشت بهمن سال گذشته، به خوبی این مسئله را روشن میکند:
…بعضی از ما بیگناه هستیم و بعضی دیگر در گذشته بخاطر بدبختی مرتکب اشباه و جرم شدهایم. اما همگی از دادگاه عادلانه محروم بوده و وکیل نداشتهایم. ما که روزگاری در شرایط فلاکتبار زندگیمان جرمی مرتکب شدهایم، هزار بار از کرده خود پشیمانیم و مستحق مرگ نیستیم و بالفطره خلافکار و مجرم به دنیا نیامدهایم….
حاکمیت مرگ، در تمامی این سالها با سرکوب هر حرکت اعتراضی سعی در سلب هویت افراد و طرد آنان از جامعه و در نتیجه، ایجاد حس استیصال در افراد را داشته است. اعدامهای گستردهی این روزها نیز در راستای همین هدف حاکمیت بوده و این حس رخوت و استیصال را بیش از پیش در جامعه نمایان میسازد.
آشکار کردن ماهیت این اعدامها، برای جلوگیری از عادی شدن قتل عمد حکومتی ضروری است. نباید اجازه دهیم مقولهای مثل حق حیات افراد تبدیل به موضوعی پیشپاافتاده شده و در ذهن مردم کماهمیت جلوه کند.
همانطور که زن زندگی آزادی تنها یک شعار نبوده و در بطن آن زندگی جریان دارد، موضعگیری نسبت به اعدام نیز امری ضروری است. جنبشی که آرمان خود را زندگیخواهی میداند نمیتواند نسبت به گرفتن حیات افراد بیتفاوت باشد.