پس از گفت و گوهای بسیار، و در پایان کار 14 ساعت گفت و گو برسر مسئله ی آتش بس در سوریه، وزیران خارجه ی آمریکا و روسیه به توافق آتش بس در سوریه در روز عید قربان و سپس تدارک تشکیل کمیسیون اقدام مشترک در برابر تروریسم تحمیل شده ی داعش وجبهه پیروزی ( شام ) یا “جبهه النصره”، جبهه ی به جا مانده از سازمان تروریستی “القاعده” در سوریه دست یافتند. من این رخداد تاریخی در جنگ 5 ساله ی سوریه را که به کشته شدن نزدیک به 400 هزار شهروند سوری و زخمی شدن شماری به مراتب بیش از این، و بی خانمانی و پناهجویی میلیونی سوریان در شرایط دشوار به کشورهای غربی و غرق شدن بسیاری از آنان در دریای مدیترانه در جریان این انتقال انجامید مثبت می دانم و خواهان آنم که هرچه سریعتر این اقدامِ بنا به احتمال سرنوشت ساز به ثمر بنشیند و مردم حنگ زده ی سوریه سرانجام به آرزوی دیرین خویش در برقراری صلح پایدار برسند.
یک نکته در این میان باقی است. آیا دوطرف این توافق برسر آینده ی سوریه، پس از گذر از دوران انتقال، به تفاهم خواهند رسید و آیا کشورهای خارجی این حق را دارند که برسر آینده ی سوریه به تفاهم برسند و تصمیم بگیرند یا خطوط اصولی این آینده را ترسیم کنند؟ شرحی روشن تر درباره ی این موضوع لازم است: آیا آمریکا و روسیه و سایر کشورهای دخیل در این پیکار، ازجمله ایران، ترکیه، عربستان، قطر و دیگران درتعیین گرایش حاکم برسوریه، پس از برقراری این آتش بس و سپس تدارک حمله به گروههای ” تروریست ” درگیر در آن کشور، سهمی بایسته دارند؟ بدون اینکه بخواهم از دولت کنونی سوریه، به رهبری بشار اسد، دفاع کنم که به نحوی در شرایط دشوار سوریه در پنج سال اخیر سهیم بوده است مایلم این نکته را بیان کنم که حق تعیین سرنوشت مردم سوریه تنها ازآنِ مردم خود آن کشور، نه هیچ کشور دیگر، از جمله قدرتهای بزرگ جهانی است که خود در ایجاد شرایط جنگی در خاورمیانه ونزدیک، از جمله در سوریه، لیبی، عراق و افغانستان و سپس دراکرایین سهیم بوده اند؛ و ایالات متحد به باور من اکنون نیز سیاست حرکت به سوی شرق را، در راستای سیاست راهبردی جهانی سازی، پی می گیرد.
هیلاری کلینتون، نامزد کنونی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، در خاطرات خود، پیدایی حکومت اسلامی شام و عراق ( داعش ) را محصول سیاست های آمریکا دانسته بود و این را نیز می دانیم که شکل گیری طالبان و القاعده در درون خاک افغانستان و نیز در مرزهای ان کشور با پاکستان، پیرو سیاست آن کشور، به همراه دیگر کشورهای عضو پیمان ناتو در برخورد با سیاست های اتحاد شوروی و حزب دمکراتیک خلق افغانستان بود. اکنون نیز که این ساخته های سیاست ایالات متحد آمریکا و هم پیمانانش در ناتو در چهار کشور نامبرده و نیز در اکرایین همچنان به تاخت و تاز ادامه میدهند، ایالات متحد هنوز هم پیش شرط برکناری دولت قانونی سوریه پس از دوران گذر شش ماهه را در پیش رو قرار می دهد که دخالت آشکار در امور داخلی آن کشور است.
من بر آنم در این واقعیت که ایالات متحد و هم پیمانانش به این باور رسیده اند که دست کم گروه هایی تروریستی که خود روزی پدید آورنده ی آن در خاور میانه و نزدیک بوده اند جایی در منطقه ندارند و از این رو باید ریشه کن شوند تردید روا نیست؛ اما آنچه درخور تردید است اندیشه ی آنان برای جانشین کردن نیروهای معتدلتر است که قرار است حافظ منافع آمریکا و ناتو درمنطقه باشند. اندیشه ی ماندن نیروهایی همچون ارتش آزاد سوریه، جبهه ی اسلامی آزادیبخش سوریه، جیش الاسلام، جبهه ی اسلامی سوریه، احرار الاسلام و… که به زعم ایالات متحد و هم پیمانانش باید جانشین دولت بشار اسد شوند در ترکیب دولت آینده ی سوریه، پس از مرحله ی گذر از بشار اسد، به معنی پایان یافتن وظیفه ی داعش و حبهه النصره و گروه نزدیک به آن، یعنی احرارالشام است که زمانی خود این دولت ها آنها را برای از میان برداشتن دولتهای قانونی منطقه در لیبی و سوریه و افغانستان وعراق تحرک بخشیده بودند. شگفت اینکه در این توافقنامه از گروه احرارالشام از گروه تروریستی احرارالشام که از پذیرش آتش بس برقرار شده در روز دوشنبه 12 سپتامبر نیز سرباز زدهاست، سخنی در میان نیست.
جنگ نیابتی و سپس حضور محدود نظامی آمریکا ، کشوری واقع در ماورائ بهار، در سوریه که اینک ایده ی فروپاشی داعش و القاعده ی سوریه را مطرح می کند، به معنی محق بودن آن کشور یا هیچ کشور دیگری در تعیین سرنوشت سوریه ی پس از مرحله ی برقراری صلح و آتش بس نیست. کسی که باید سرنوشت هر کشور، از جمله سوریه، را تعیین کند مردم خود آن کشورند و مداخله ی هرکشور، از جمله ایالات متحد، در این کار به مفهوم حمایت از دمکراسی و استقرار دولت قانونی که هم اکنون نیز در سوریه برسرکاراست، هرچند آن را با جنگی تا کنون 5 ساله که به جان باختن صدهاهزار و مجروح شدن شماری بس افزونتر و به راه افتادن میلیونها آواره ی جنگی در سوریه دست به گریبان ساخته اند ( ناگفته نماند که دولت بشار اسد خود نیز در برپاساختن این جنگ، به باورمن به دلیل پیش بینی سرنوشتی همچون دولت معمر قذافی در لیبی، سهیم بود.) همان طور که بارها گفته ام به باورمن این مداخله ی ایالات متحد در سرنوشت آینده ی سوریه به مثابه ی تلاش در راه گشودن راه به سوی شرق، در کنار اشغال دریای چین، ازآن سوست و تحولات سالهای اخیر خاورمیانه و نزدیک و نیز اکرایین هیچ چیز جز این را ثابت نمی کند.
اینکه کشورهای ذینفع، نه تنها در اندیشه ی تعیین دولت آینده ی سوریه، بلکه تعیین قانون اساسی جدید در سوریه باشند، به هیچ رو، نه به لحاظ حقوقی و نه به بهانه ی مهرورزی نسبت به مردم سوریه یا ادعای ضرورت استقرار دمکراسی در کشوری بیگانه بدون درخواست دولت قانونی آن، در کلیت خود مردوداست و مبنای قانونی ندارد.
من با طرح فعلی که برپایه برقراری آتش بس و سپس تدارک حمله به دوگروه تروریستی فعال در سوریه تنظیم شده است تا همینجا موافقم؛ اما معتدم که پس از تحقق این هدف مردم سوریه باید به حال خود رها شوند و درباره ی قانون اساسی و دولت قانونی حاکم بر آن کشور خود تصمیم بگیرند و انتخابات آینده ی آن کشور و تغییر احتمالی قانون اساسی آن نیز بر اساس خواست مردم آن کشور و تحت نظارت مراجع بین المللی، نه دولتهای ذیربط مخالف و موافق ماندن بشار اسد، انجام گیرد.
علی رضا جباری (آذرنگ)
23/6/95 (2015/10/13)